۱. دور از عقل. نامعقول ۲. ( زبان شناسی ) خلاف شم زبانی
مثال:
I want to offer three slightly counter - intuitive ideas for how it might be down.
من می خواهم سه تا ایده ی کمی نامعقول برای چگونگی انجام احتمالی آن پیشنهاد بدهم.
مثال:
من می خواهم سه تا ایده ی کمی نامعقول برای چگونگی انجام احتمالی آن پیشنهاد بدهم.
بر خلاف اون چیزی که انتظار داری
نتیجه معکوس
نتیجه معکوس
خلاف شهود، غیرمنتظره، خلاف واقع
counter - intuitive ( زبانشناسی )
واژه مصوب: خلاف شم
تعریف: ویژگی ساختی که مغایر با شمّ بومی زبان یا داوری زبان شناس مجرب در هنگام تحلیل عناصر زبانی باشد
واژه مصوب: خلاف شم
تعریف: ویژگی ساختی که مغایر با شمّ بومی زبان یا داوری زبان شناس مجرب در هنگام تحلیل عناصر زبانی باشد