counsellor

/ˈkaʊnsələr//ˈkaʊnsələ/

معنی: وکیل مدافع، مستشار
معانی دیگر: مشاور، رایزن

جمله های نمونه

1. His visit to a counsellor really helped him get thingsoff his chest.
[ترجمه گوگل]ملاقات او با یک مشاور واقعاً به او کمک کرد تا همه چیز را از سینه خود دور کند
[ترجمه ترگمان]ملاقات او با یک مشاور واقعا به او کمک کرد تا سینه اش را باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The college now has a counsellor to help students with both personal and work problems.
[ترجمه گوگل]اکنون کالج یک مشاور دارد که به دانشجویان در مشکلات شخصی و کاری کمک می کند
[ترجمه ترگمان]این کالج هم اکنون یک مشاور برای کمک به دانشجویان با مشکلات شخصی و هم شغلی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A counsellor should always be sympathetic and non-judgmental.
[ترجمه گوگل]یک مشاور باید همیشه دلسوز باشد و قضاوت نکند
[ترجمه ترگمان]یک مشاور باید همیشه دلسوز و non باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Have you thought of seeing a counsellor?
[ترجمه گوگل]آیا به دیدن یک مشاور فکر کرده اید؟
[ترجمه ترگمان]آیا به این فکر کردی که یک مشاور را ببینی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His elder sister had been his guide, counsellor and friend.
[ترجمه گوگل]خواهر بزرگتر راهنما، مشاور و دوست او بوده است
[ترجمه ترگمان]خواهر بزرگ تر، راهنمای او، مشاور و دوست او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He talked to a counsellor about his marriage difficulties.
[ترجمه گوگل]او در مورد مشکلات ازدواج خود با یک مشاور صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]درباره مشکلات ازدواجش با او مشورت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The counsellor referred her to another therapist.
[ترجمه گوگل]مشاور او را به یک درمانگر دیگر ارجاع داد
[ترجمه ترگمان]مشاور او را به درمانگر دیگر ارجاع داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I see a counsellor and can now handle life on a day-to-day basis .
[ترجمه گوگل]من به یک مشاور مراجعه می کنم و اکنون می توانم زندگی روزمره را اداره کنم
[ترجمه ترگمان]من یک مشاور را می بینم و حالا می توانم زندگی روزمره را اداره کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. . The counsellor provided a sympathetic ear for students with problems.
[ترجمه گوگل] مشاور برای دانش آموزانی که مشکل داشتند گوش دلسوزی ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]مشاور یک گوش همدردی برای دانش آموزان فراهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A few sessions talking to a counsellor should straighten him out.
[ترجمه گوگل]چند جلسه صحبت با یک مشاور باید او را صاف کند
[ترجمه ترگمان]چند جلسه که با یک مشاور حرف می زنند باید او را از اینجا بیرون کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Talking to a counsellor helped her enormously.
[ترجمه گوگل]صحبت با یک مشاور کمک بزرگی به او کرد
[ترجمه ترگمان]صحبت کردن با یک مشاور به او خیلی کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I am not a very orthodox kind of counsellor.
[ترجمه گوگل]من یک مشاور خیلی ارتدکس نیستم
[ترجمه ترگمان]من یک مشاور کاملا اصیل نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They've been to see a counsellor and their relationship seems to be on the mend.
[ترجمه گوگل]آنها برای دیدن یک مشاور رفته اند و به نظر می رسد که رابطه آنها در حال بهبود است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که آن ها مشاور و ارتباط آن ها در حال تعمیر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The counsellor may therefore come across many older people who do not want to overcome their illnesses and disabilities.
[ترجمه گوگل]بنابراین مشاور ممکن است با افراد مسن زیادی روبرو شود که نمی خواهند بر بیماری ها و ناتوانی های خود غلبه کنند
[ترجمه ترگمان]بنابراین مشاور ممکن است به بسیاری از افراد مسن تر مراجعه کند که نمی خواهند بر بیماری و معلولیت های خود غلبه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وکیل مدافع (اسم)
advocate, counselor, attorney, barrister, counsellor

مستشار (اسم)
counselor, councilor, councillor, counsellor

تخصصی

[حقوق] وکیل، مشاور حقوقی، حقوقدانان

انگلیسی به انگلیسی

• (british spelling for counselor) person who advises, person who offers counsel
a counsellor is a person whose job is to give advice to people who need it.

پیشنهاد کاربران

فرق counseller و counseler این هست که
اون که دوتا ll داره british و اون یکی american
consul: کنسول ( نماینده )
consulate: کنسولگری
console: دلداری دادن، آرام کردن
council: انجمن، شورا
consult: مشورت کردن، مراجعه کردن به ( به منبع )
counsellor: وکیل یا مشاور
counsel: سفارش کردن
مشاور

بپرس