• : تعریف: (informal) a person whose main leisure pastime is television viewing.
جمله های نمونه
1. You are such a couch potato on weekends.
[ترجمه امیرافشین] شما آخر هفته ها کاملا به تلویزیون معتاد هستید
|
[ترجمه مهدی] شما آخر هفته ها مثل یک معتاد به تلوزیون هستید
|
[ترجمه امیرمحمد] معتاد به تلویزیون
|
[ترجمه ترجمه شما] شما در اخر هفته مثل ی معتاد تلویزیون هستید
|
[ترجمه امید] شما در اخر هفته خیلی تلویزیون نگاه میکنید
|
[ترجمه ب گنج جو] آخر هفته ها اونقد تلویزیون تماشا میکنی دیگه گندشو در میاری .
|
[ترجمه امین مهدی] لم دادن روی مبل و دیدن تلویزیون
|
[ترجمه مک] شما به سکس در هر شب معتاد هستید
|
[ترجمه گوگل]شما در آخر هفته ها چنین کاناپه ای هستید [ترجمه ترگمان]شما در تعطیلات آخر هفته مثل یک سیب زمینی ساده هستید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He's turned into a real couch potato since he subscribed to the sports channel.
[ترجمه امیرحسین] او از وقتی که اشتراک کانال ورزش را گرفته معتاد تلویزیون شده .
|
[ترجمه گوگل]او از زمانی که در کانال ورزشی مشترک شد به یک سیب زمینی کاناپه واقعی تبدیل شده است [ترجمه ترگمان]او از زمانی که به این کانال ورزشی تعلق داشت تبدیل به یک سیب زمینی شیرین شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. No more nonstop basketball for couch potato Congressional staff members.
[ترجمه صابر صاقی] درست حدس زدی
|
[ترجمه گوگل]دیگر بسکتبال بیوقفه برای اعضای ستاد کنگره وجود ندارد [ترجمه ترگمان]دیگر بسکتبال بدون توقف برای اعضای کنگره عضو کنگره سیب زمینی وجود ندارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Tired of watching the Grammy Awards as a couch potato?
[ترجمه گوگل]آیا از تماشای جوایز گرمی به عنوان یک کاناپه خسته شده اید؟ [ترجمه ترگمان]\" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \"از نگاه کردن به جوایز\" گرمی \"به عنوان\" یک سیب زمینی \" \"خسته شد؟\" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The boy was a couch potato. They used to fight over very trivial things.
[ترجمه گوگل]پسرک سیب زمینی نیمکتی بود آنها بر سر چیزهای بسیار بی اهمیت دعوا می کردند [ترجمه ترگمان] اون پسر یه سیب زمینی مبل بود آن ها قبلا با چیزهای جزیی می جنگیدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. You couch potato! Get up and exercise a little during commercials.
[ترجمه ملیکا] تو تنبلی . بلند شو و یکم ورزش کن در حین تبلیغات
|
[ترجمه گوگل]تو سیب زمینی کاناپه ای! در حین تبلیغات کمی بلند شوید و ورزش کنید [ترجمه ترگمان]تو سیب زمینی می خوری! بلند شوید و در طول آگهی های بازرگانی کمی تمرین کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Ben became a complete couch potato after he bought a new plasma - screen television.
[ترجمه کامران] بن بعد از خرید یک تلویزیون پلاسما به یک تنبل و معتاد تلویزیون کامل تبدیل شد
|
[ترجمه گوگل]بن پس از خرید یک تلویزیون پلاسما جدید تبدیل به یک سیب زمینی کاناپه کامل شد [ترجمه ترگمان](بن)بعد از خرید یک صفحه تلویزیون توری جدید، یک سیب زمینی مبل کامل شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He a couch potato. He just lies around, eating chips and watching TV all day long.
[ترجمه گوگل]او یک سیب زمینی کاناپه او فقط دراز می کشد، تمام روز چیپس می خورد و تلویزیون تماشا می کند [ترجمه ترگمان] اون یه سیب زمینی couch اون همین دور و بر دروغ می گه و تمام روز تلویزیون نگاه می کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. My father becomes a couch potato during football season.
[ترجمه احسان نوروزی] پدرم در فصل فوتبال به یک خوره تلوزیون تبدیل میشود
|
[ترجمه گوگل]پدر من در طول فصل فوتبال تبدیل به یک سیب زمینی کاناپه می شود [ترجمه ترگمان]پدرم در فصل فوتبال به یک سیب زمینی شیرین تبدیل می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. But just how badly does the couch potato want to be liberated? And at what price?
[ترجمه گوگل]اما چقدر میخواهد که کاناپهتات آزاد شود؟ و به چه قیمتی؟ [ترجمه ترگمان]اما به چه اندازه مبل راحتی که دوست دارد آزاد شود، چقدر بد است؟ و در چه قیمتی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. In Burns' 2002 update, his couch potato portfolio obtained a 37% total return from 1991 to 200 The average balanced fund returned 45%.
[ترجمه گوگل]در به روز رسانی برنز در سال 2002، پرتفوی سیب زمینی کاناپه او 37 درصد بازده کل از سال 1991 تا 200 به دست آورد متوسط صندوق متوازن بازدهی 45 درصدی داشت [ترجمه ترگمان]در روز برنز ۲۰۰۲، سبد سیب زمینی تختخوابش ۳۷ درصد بازگشت از سال ۱۹۹۱ تا ۲۰۰ را به دست آورد این صندوق ۴۵ درصد را بازگرداند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He is such a couch potato on weekends.
[ترجمه Dr_rezaei] او در تعطیلات آخر هفته بسیار معتاد به تلویزیون است
|
[ترجمه گوگل]او در تعطیلات آخر هفته چنین کاناپه ای است [ترجمه ترگمان]او در تعطیلات آخر هفته خیلی ساده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The OED says "couch potato" originated as American slang, meaning "a pennon who spends leisure –time passively or idly sitting around, especially watching television or video tapes" .
[ترجمه گوگل]OED میگوید «سیبزمینی کاناپه» از زبان عامیانه آمریکایی سرچشمه گرفته است، به این معنی که «قلمبی که اوقات فراغت خود را منفعلانه یا بیکار در کنار هم نشسته، به ویژه تماشای تلویزیون یا نوارهای ویدیویی میگذراند» [ترجمه ترگمان]لغت نامه انگلیسی آکسفورد می گوید: \"سیب زمینی شیرین\" از زبان آرگو آمریکایی نشات می گیرد، به این معنی که \"a که بی کار یا بی کار می نشیند، به ویژه تماشای تلویزیون یا نوارهای ویدیویی\" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. If there was a prize for the best couch potato, my husband would win it.
[ترجمه گوگل]اگر برای بهترین سیب زمینی کاناپه جایزه ای بود، شوهرم آن را می برد [ترجمه ترگمان]اگر یک جایزه برای بهترین سیب زمینی شیرین وجود داشت، شوهرم آن را برنده می شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Bob, you're a typical couch potato.
[ترجمه گوگل]باب، تو یک کاناپه معمولی هستی [ترجمه ترگمان]\"باب\"، تو یک سیب زمینی معمولی هستی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• television addict (slang) you can use couch potato to refer to someone who is very lazy and who spends a lot of their time sitting watching television; an informal expression.
پیشنهاد کاربران
couch potato ( lazy person ) . I was a real couch potato all day Saturday.
This term is not specific to psychology but can be used to describe a person who has a sedentary lifestyle and spends a significant amount of time sitting or lying down, typically watching television. ... [مشاهده متن کامل]
این اصطلاح مختص روانشناسی نیست فردی که سبک زندگی کم تحرکی دارد و زمان قابل توجهی را در حالت نشسته یا دراز کشیده، معمولاً صرف تماشای تلویزیون می کند. مثال؛ “I’ve been such a couch potato lately. I need to start exercising. ” In a conversation about laziness, someone might comment, “I can be a real couch potato on weekends. ” A person jokingly describing their evening plans might say, “Just gonna be a couch potato and binge - watch my favorite show. ”
خوره تلویزیون. تنبل مثال: Come on! Stop being a couch potato! یالا بجنب! دست از خوره تلویزیون بودن بردار. یالا بجنب! اینقدر تنبل نباش.
( عامیانه ) کسی که زیاد تلویزیون نگاه می کنه و ورزش نمیکنه. به فردی که درکل دچار فعالیت های کم تحرکه و تنبله هم گفت میشه.
You are such a couch potato on weekends: چقد آخر هفته ها تنبلی!
تنبل تن لش بیکاره
فرد تن لش که فقط فکر خوردن و دیدن تلویزیون هست اصطلاحاً سیب زمینی پشندی!!!
فرد تنبل و بی خیال
آدم تنبلی که فعال نیست و اکثر عمرش رو داره با گوشیش وَر میره یا داره تلوزیون میبینه. یعنی همش سرش تو گوشی و تلوزیون و کامپیوتره 🌠a person who spends little or no time exercising and a great deal of time watching television ... [مشاهده متن کامل]
◀️ "it is no good you being a couch potato and having a Dobermann" 🌠 a lazy and inactive person especially : one who spends a great deal of time watching television 🌠 a person who watches a lot of television and does not have an active life 🌠 A couch potato is a lazy person. If your friend calls you a couch potato, she's criticizing the amount of time you spend lying on your couch watching television
معتاد تلویزیون
کدو تنبل
کسی که مدام جلوی تلویزیون پهنه
کسی که زیادتلویزیون می نشیندوتماشامیکنه
Some one who spends a lot of time sitting and watching TV
معتاد به تلویزیون اصطلاح امریکایی
همکلاسی
عامیانه به معنی نانه لم
شخصی که کمی ورزش می کند و یا اصلاً ورزش نمی کند و تلویزیون زیادی تماشا می کند.
خب اگه ی نفر مدام جلو تلویزیون باشه ولی لاغر مردنی باشه یا ی نفر چاق باشه ولی تلویزیون نبینه بازم ب جفتشون میشه گفت couch potato؟؟
A person who most of his/her time lie down infront of the TV and eating lot of unhealthy and junk food
اینقدر روی مبل میشینه و تلویزیون نگاه می کنه که زیر پاهایش سیب زمینی در بیاد
پخمه
a person who spend a lot of time for watching tv
معنی درباره ی آدم های تنبل هستند که ورزش نمی کنند وفقط پای تلویزیون و گوشی و. . . هستند را میگویند به انگلیسیcouch potato
معتاد تلویزیون!
تن لش
یه صفت برای آدمای تنبل و کم تحرکه
Do your life style it's couch potato
آدم لش و لَخت هم معنی میده
A person who spend a lot of time across the TV
تلویزیون خواره
افراد تنبل
این اصطلاح برای افرادی بکار می رود که مدت زیادی را صرف تماشای تلوزیون و یا بازی های رایانه ای می کنند.
عامیانه: تنه لش
تنبل و تن پرور
آدمهایی رو کاناپه داراز میکشن و تلویزیون میبنند و فقط میخورند
خوره تلویزیون
کسی که کرم تلویزیون دارد، دائم تلویزیون می بیند و از سر جایش تکان نمیخورد. do you agree that you are a couch potato? قبول داری که کرم تلویزیون داری؟ ( به احتمال زیاد دلیل اینکه از واژه potato در این اصطلاح استفاده شده، این است که سیب زمینی معمولا ظاهر بزرگ و درشتی داره و فردی که تحرک کمی داره و تنبل هست نیز ظاهر و اندامش پف دار میشه شبیه سیب زمینی )