costive

/ˈkɒstɪv//ˈkɒstɪv/

معنی: خسیس، یبوست اور، سرد و بی محبت، یبس
معانی دیگر: یبوست آور، یبس کننده، قابض، دارای یبوست

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: costively (adv.), costiveness (n.)
(1) تعریف: having or causing difficult or infrequent bowel movement; constipated or constipating.

(2) تعریف: being reserved, not generous, or the like.

جمله های نمونه

1. Costive patient should eat the food with embellish aperient bowel to wait like banana, honey.
[ترجمه گوگل]بیمار کوستیو باید غذا را با روده ی مجاور زینت بخش بخورد تا مانند موز و عسل صبر کند
[ترجمه ترگمان]یک بیمار باید غذا را با روده embellish بخوره تا مثل موز منتظر بمونه، عزیزم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Costive one tabloid of cascara sagrada.
[ترجمه گوگل]Costive one tabloid of cascara sagrada
[ترجمه ترگمان]costive یکی از روزنامه های cascara sagrada
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Improve abnormality pain of bowel and stomach, restrain costive and immunity.
[ترجمه گوگل]بهبود درد غیرطبیعی روده و معده، کاهش هزینه و ایمنی
[ترجمه ترگمان]درده ای غیر طبیعی روده و شکم را بهتر کنید و از costive و مصونیت استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. What is the dietary requirement of costive patient?
[ترجمه گوگل]نیاز غذایی بیمار کم هزینه چیست؟
[ترجمه ترگمان]شرایط غذایی بیمار costive چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Costive problem removed, does that thing meet haemorrhoid really swoon?
[ترجمه گوگل]مشکل کوستیو برطرف شد، آیا آن چیز با هموروئید واقعاً از بین می‌رود؟
[ترجمه ترگمان]مشکل costive برطرف شد، آیا آن چیز واقعا غش می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The farm hand is soiling a costive horse.
[ترجمه گوگل]دست مزرعه اسب گرانقیمت را خاک می کند
[ترجمه ترگمان]کارگر مزرعه، اسب costive را آلوده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The under water pelletizing system is relatively complicated and highly costive to maintain.
[ترجمه گوگل]سیستم گندله سازی زیر آب نسبتاً پیچیده و نگهداری آن بسیار پرهزینه است
[ترجمه ترگمان]سیستم تحت کنترل آب نسبتا پیچیده بوده و برای حفظ آن بسیار دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خسیس (صفت)
abject, base, ignoble, vile, stingy, miserly, mean, parsimonious, avaricious, hard, tight, penurious, base-minded, base-spirited, costive, dastard, sordid, skimpy, niggardly, ungenerous

یبوست اور (صفت)
costive

سرد و بی محبت (صفت)
costive

یبس (صفت)
costive

انگلیسی به انگلیسی

• constipated; stingy

پیشنهاد کاربران

بپرس