اسم ( noun )
عبارات: at all costs
عبارات: at all costs
• (1) تعریف: the amount charged or given in payment for services or goods; price.
• مترادف: charge, price
• مشابه: amount, asking price, bill, carriage, expense, fee, market price, outlay, payment, rate, tab, tariff, toll, value
• مترادف: charge, price
• مشابه: amount, asking price, bill, carriage, expense, fee, market price, outlay, payment, rate, tab, tariff, toll, value
• (2) تعریف: the expense required to make or produce something.
• مترادف: expense
• مشابه: outlay
• مترادف: expense
• مشابه: outlay
- Production costs are high.
[ترجمه نیما نوظهوری] ارزش های تولید بالا است|
[ترجمه مهراب] بهای تمام شده ( در حسابداری )|
[ترجمه گوگل] هزینه های تولید بالاست[ترجمه ترگمان] هزینه های تولید بالا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: loss or sacrifice.
• مترادف: expense, price
• متضاد: advantage
• مشابه: damage, forfeit, loss, penalty, sacrifice, toll
• مترادف: expense, price
• متضاد: advantage
• مشابه: damage, forfeit, loss, penalty, sacrifice, toll
- The cost was five years of his life.
[ترجمه اعظم لایقی] به قیمت پنج سال از زندگی اش تمام شد|
[ترجمه .] این هزینه پنج سال از زندگیش بود|
[ترجمه گوگل] هزینه آن پنج سال از زندگی او بود[ترجمه ترگمان] این هزینه پنج سال از عمرش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: costs, costing, cost
حالات: costs, costing, cost
• (1) تعریف: to require as a price.
• مترادف: fetch, go for, sell for
• مشابه: amount to, sell
• مترادف: fetch, go for, sell for
• مشابه: amount to, sell
- The shoes cost forty dollars.
[ترجمه Diba] هزینه ی کفش ۴۰ دلار است|
[ترجمه اعظم لایقی] قیمت کفش ها چهل دلار است|
[ترجمه امیرحسین] هزینه ی کفش ها چهل دلار است|
[ترجمه رزا] قیمت کفش ها ۴۰ دلار است|
[ترجمه گوگل] قیمت کفش چهل دلار است[ترجمه ترگمان] کفش ها چهل دلار قیمت داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to cause to lose.
• مترادف: rob of
• مشابه: deprive of
• مترادف: rob of
• مشابه: deprive of
- My impatience cost me my job.
[ترجمه نگار] صبوری نکردن من به قیمت از دست دادن شغلم تمام شد|
[ترجمه گوگل] بی حوصلگی من به قیمت کارم تمام شد[ترجمه ترگمان] ناشکیبایی من به قیمت شغلم تموم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to exact a certain price or sacrifice.
- Maintaining a sailboat really costs.
[ترجمه گوگل] نگهداری از قایق بادبانی واقعاً هزینه دارد
[ترجمه ترگمان] نگهداری یک قایق بادبانی خیلی گران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نگهداری یک قایق بادبانی خیلی گران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید