corticate

/ˈkɔːrtəkɪt//ˈkɔːtɪkɪt/

معنی: پوستی، پوست دار
معانی دیگر: برونه دار، دارای قشر (یا برون لایه)، پوسته دار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: corticated (adj.), cortication (n.)
• : تعریف: having a cortex, as a plant or animal or one of its parts.

مترادف ها

پوستی (صفت)
skinny, cortical, cutaneous, dermal, corticate, made of skin

پوست دار (صفت)
corticate, shelled, husky

انگلیسی به انگلیسی

• having a cortex, having an exterior covering or layer

پیشنهاد کاربران

بپرس