cortex

/ˈkɔːrteks//ˈkɔːteks/

معنی: پوسته، قشر، پوست، لایه رویی، روپوش
معانی دیگر: (کالبد شناسی) قشر خارجی هر اندام درون بدن، (مغز سر) قشر مخ (نام کامل آن: cerebral cortex)، پوسته ی مغز، لایه ی برونی ماده ی خاکستری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: cortexes, cortices
(1) تعریف: the outer layer of an organ or other body part such as the kidney or the adrenal gland.

(2) تعریف: the outer layer of the brain.

(3) تعریف: the layer of the bark or stem of a tree or plant that lies between the vascular tissue and the epidermis.

جمله های نمونه

1. cortex renis
قشر کلیه

2. adrenal cortex
قشر سورنال،قشر غدد فوق کلیوی

3. cerebral cortex
پوسته ی مغزی

4. In the rat cerebral cortex in the absence of calmodulin, calcium has a negligible effect at low concentrations.
[ترجمه گوگل]در قشر مغز موش صحرایی در غیاب کالمودولین، کلسیم در غلظت های کم اثر ناچیزی دارد
[ترجمه ترگمان]در قشر مخ موش در غیاب of، کلسیم یک اثر ناچیز در غلظت های کم دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is the second tier of visual cortex that specializes.
[ترجمه گوگل]این دومین لایه از قشر بینایی است که تخصص دارد
[ترجمه ترگمان]آن ردیف دوم قشر بینایی است که متخصص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. One is the inferior temporal cortex and the other the inferior parietal lobe.
[ترجمه گوگل]یکی قشر تمپورال تحتانی و دیگری لوب جداری تحتانی است
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها قشر گیجگاهی میانی و دیگری بخش آهیانه ای پایینی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But for the visual cortex, light flashes work pretty well.
[ترجمه گوگل]اما برای قشر بینایی، فلاش های نور به خوبی کار می کنند
[ترجمه ترگمان]اما برای قشر بصری، فلاش نور به خوبی کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. George was none the less stimulating the cortex, but at another spot, a short distance away from the previous site.
[ترجمه گوگل]جورج به هر حال قشر مغز را تحریک می‌کرد، اما در نقطه‌ای دیگر، در فاصله کوتاهی از محل قبلی
[ترجمه ترگمان]اما در یک نقطه دیگر، فاصله کمی دورتر از محل قبلی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. That seems to activate the cerebral cortex in the parietal lobes more than in the frontal lobes.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که قشر مغز را در لوب های جداری بیشتر از لوب های فرونتال فعال می کند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که به نظر می رسد که قشر مخ را در بخش های آهیانه ای بیش از قسمت های جلویی مغز فعال می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But why is that particular area of the cortex designated the auditory cortex?
[ترجمه گوگل]اما چرا آن ناحیه خاص از قشر قشر شنوایی تعیین شده است؟
[ترجمه ترگمان]اما چرا این ناحیه خاص قشر شنوایی را مشخص می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These kids only have half as much cerebral cortex as is normal.
[ترجمه گوگل]این بچه ها فقط نصف قشر مغزی طبیعی دارند
[ترجمه ترگمان]این کودکان فقط نیمی از قشر مخ هستند که طبیعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Does a smart person have more cerebral cortex than an idiot?
[ترجمه گوگل]آیا قشر مغز یک فرد باهوش بیشتر از یک احمق است؟
[ترجمه ترگمان]یه شخص باهوش، بیشتر از یه احمق مغزی داره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Rats have less than a square inch of cortex, less than humans by a factor of 500.
[ترجمه گوگل]موش‌ها کمتر از یک اینچ مربع قشر دارند، یعنی کمتر از انسان به میزان 500
[ترجمه ترگمان]موش ها کم تر از یک اینچ مربع پوسته، کم تر از انسان با فاکتور ۵۰۰، دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What is their relationship to the visual cortex?
[ترجمه گوگل]رابطه آنها با قشر بینایی چیست؟
[ترجمه ترگمان]رابطه آن ها با قشر بینایی چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوسته (اسم)
case, scale, flake, cod, membrane, chaff, crust, cortex, incrustation, scurf, pellicle, patagium, shuck, testa

قشر (اسم)
shell, coat, stratum, hull, rind, crust, cortex, layer, peeling

پوست (اسم)
hide, shell, peel, hull, rind, skin, membrane, slough, husk, glume, crust, cortex, tegmen, cuticle, peeling, integument, peltry, tegument

لایه رویی (اسم)
cortex

روپوش (اسم)
top, cover, hood, cortex, gown, topcoat, wrapper, duster

تخصصی

[عمران و معماری] پوست
[زمین شناسی] قشر محافظ الف) لایه ای از الکتوسوم یک اسفنج که توسط یک اسکلت ویژه چه معدنی، چه آلی و یا هر دو تحکیم یافته است. همچنین لایه ای از سوزنهای تخصصی شده اسفنج یا ساختمان تغییر یافته در سطح بیرونی اسکلت. ب) یک لایه بیرونی کوانشیمال در اکتاکورال های ویژه (مانند گورگوناسه). ج) لایه چگال افتراقی خارجی یک تیغ یا برجستگی یک خارپوست که معمولاً دارای تزییناتی می باشد. بافتی که عمدتاً از سلولهای پارانشیم ساخته شده است، بین استوانه آوندی مرکزی و روپوست یک ساقه یا ریشه (1961 - Cronquist).
[نساجی] کورتکس - قسمت درونی کوتیکول لیف پشم

انگلیسی به انگلیسی

• (anatomy) outer layer or region (of the brain, etc.); outer layer of tissue (botany)
the cortex of the brain or of another organ is its outer layer; a medical term.

پیشنهاد کاربران

در لاتین یعنی پوست درخت.
به قسمتی از مغز در علم پزشکی هم گفته می شود.
cortex ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: پوسته 2
تعریف: لایۀ خارجی هر ساختار یا اندامی که از بخش های درونی متمایز باشد|||متـ . قشر
Cerebral cortex
قشر مخ
قشر، پوست، پوسته، لایه
قشرمغز
لایة زیر پوست در گیاهان ( گیاهشناسی )

بپرس