corruption

/kəˈrəpʃn̩//kəˈrʌpʃn̩/

معنی: انحراف، فساد، چرک
معانی دیگر: تباهی، پوسیدگی، بدکاری، فساد اخلاقی، هرزگی، پتیارگی، گمراهی، ضلالت، فاوایی، نادرستی، رشوه خواری، هرچیز فاسد شده (به ویژه واژه و متن)، مسخ، تحریف، (سخن یا نوشتار) دست خوردگی، دخل و تصرف (نابجا)، دستکاری، خدشه، خرابی متن، (نادر) فسادآور

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of making corrupt or depraved.
مشابه: decay

- It is considered a corruption of a minor to serve a teenager alcohol.
[ترجمه پیمان] اینکه برای یک نوجوان الکل سرو شود یک فساد اخلاقی کوچک محسوب میشود .
|
[ترجمه شان] اینکه الکل در اختیار یک نوجوان قرار داده شود، ( سرو شود ) ، یک فساد ( تباهی ) کوچک تلقی می شود.
|
[ترجمه گوگل] خدمت به نوجوان مشروبات الکلی، فساد صغیر محسوب می شود
[ترجمه ترگمان] آن به عنوان یک فساد در خدمت یک نوجوان به عنوان الکل تلقی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the condition of being corrupt.
متضاد: honesty, morality, purity
مشابه: rot

- No one trusted the police department because of its well-known corruption.
[ترجمه شان] هیچ کس به پلیس ، به خاطر اشتهار آن به فساد ، اعتماد ندارد.
|
[ترجمه گوگل] هیچ کس به اداره پلیس به دلیل فساد شناخته شده آن اعتماد نکرد
[ترجمه ترگمان] هیچ کس به خاطر فساد شناخته شده خود به اداره پلیس اعتماد نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: influencing by a bribe; bribery.
مشابه: graft

- He was arrested for attempted corruption of a public official.
[ترجمه گوگل] او به اتهام تلاش برای فساد مالی یک مقام دولتی بازداشت شد
[ترجمه ترگمان] او به جرم اقدام به فساد یک مقام دولتی دستگیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: physical decay or decomposition.
مشابه: decay, rot

- the corruption of a dead animal
[ترجمه گوگل] فساد یک حیوان مرده
[ترجمه ترگمان] فساد یک حیوان مرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: an improper alteration, as of a word or text.

- There are many corruptions in this old manuscript.
[ترجمه گوگل] مفاسد زیادی در این نسخه خطی قدیمی وجود دارد
[ترجمه ترگمان] در این کتاب عهد عتیق فراوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. corruption and discrimination had emasculated the country's laws
فساد و تبعیض قوانین کشور را سست کرده بود.

2. corruption had extended into every aspect of their lives
فساد به کلیه ی جنبه های زندگی آنها رخنه کرده بود.

3. corruption has permeated every part of that ministry
فساد به کلیه ی بخش های آن وزارتخانه رسوخ کرده است.

4. corruption is the ulcer of their society
فساد جامعه ی آنها را تباه می کند

5. corruption was rife in many ministries
در بسیاری از وزارت خانه ها فساد رواج داشت.

6. moral corruption jeopardizes a society's health
فساد اخلاقی سلامت اجتماع را به خطر می اندازد.

7. police corruption
فساد در (دستگاه) پلیس

8. the corruption of the body after death
تباهی بدن پس از مرگ

9. the corruption of the professors dishonored the university
فساد استادان دانشگاه را بدنام کرد.

10. the corruption of minors
(حقوق) از راه به در بردن اشخاص نابالغ (به ویژه همخوابی با آنان)

11. mother of corruption
ام الفساد

12. everyone deplored the corruption in the govenment
همه از فساد دستگاه دولت می نالیدند.

13. in that country, corruption is the rule rather than the exception
در آن کشور فساد قاعده است نه استثنا.

14. to decry government corruption
فساد دستگاه دولت را تقبیح کردن

15. we must combat corruption
ما باید برضد فساد پیکار کنیم.

16. a government enervated by corruption
دولتی که فساد آن را کم توان می کند

17. a pitiless campaign against corruption in government
مبارزه ی بی امان بر ضد فساد در دولت

18. newspapers probed into police corruption
روزنامه ها فساد در نیروی پلیس را مورد بررسی دقیق قرار دادند.

19. the newspapers' disclosure of corruption in the government
افشاگری روزنامه ها درباره ی فساد در (دستگاه) دولت

20. the recent uproar about corruption in the government
جنجال اخیر درباره ی فساد در دستگاه دولت

21. a telling study of the corruption of this government
بررسی گویایی درباره ی فساد این دولت

22. some deputies were open to corruption
برخی از نمایندگان اهل رشوه بودند.

23. the speaker railed against government corruption
ناطق فساد دستگاه دولت را مورد نکوهش قرار داد.

24. we must fight graft and corruption
باید با رشوه خواری و فساد مبارزه کنیم.

25. bureaucracy and its concomitant dangers of corruption and delay
دیوان سالاری و خطرات همایند آن که عبارتند از فساد و تاخیر

26. our investigations have thoroughly revealed their corruption
بازرسی های ما فساد آنها را کاملا آفتابی کرده است.

27. the english word "coleslaw" is a corruption of the dutch "koolsla"
واژه ی انگلیسی "coleslaw" ازتحریف واژه ی هلندی "koolsla" به وجود آمده است.

28. the police department is riddled with corruption
اداره ی پلیس پر از فساد است.

29. too much bureaucracy breeds bribery and corruption
تشریفات اداری زیاد موجب رشوه خواری و فساد می گردد.

30. a newspaper (which is) crusading against government corruption
روزنامه ای که بر علیه فساد (در دستگاه) دولت مبارزه می کند.

31. he believed that music led to the corruption of the young people
او معتقد بود که موسیقی منجر به هرزگی جوانان می شود.

32. he tried to put an end to corruption
او کوشید که به فساد خاتمه بدهد.

33. people's apathy about politics leads to politicians' corruption
بی توجهی مردم نسبت به سیاست منجر به فساد سیاستمداران می گردد.

34. the country's economy was getting mired in corruption
اقتصاد کشور در منجلاب فساد فرو می رفت.

35. the priest thundered from the pulpit against corruption
کشیش بر ضد فساد از منبر داد و قال می کرد.

36. they have traced the project's failure to corruption
فساد علت عدم موفقیت طرح شناخته شده است.

37. this policy is an incentive rather than a discouragement to corruption
این سیاست مشوق فساد است نه بازدارنده ی آن.

مترادف ها

انحراف (اسم)
aberrance, deviation, deflection, departure, aberration, perversion, deviance, inclination, leaning, trepan, perturbation, digression, skew, offset, slope, leeway, corruption, deflexion, refraction, fall-off, detour, deviancy, invert, perversity, yaw

فساد (اسم)
mortification, decline, decay, decadence, dissolution, spoil, turpitude, fornication, depravity, vice, depravation, degeneration, degeneracy, corruption, immorality, necrosis, putrefaction, putrescence, invalidity, harlotry, vitiation

چرک (اسم)
filth, impurity, slag, fester, smear, dirt, corruption, pus, lymph, pyorrhea, pyorrhoea, soilure

تخصصی

[کامپیوتر] خرابی
[حقوق] فساد، ارتشاء

انگلیسی به انگلیسی

• dishonesty; immorality; decay
corruption is dishonesty and illegal behaviour by people in positions of authority or power.
the corruption of someone is the process of making them behave in a way that is morally wrong.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : corrupt
✅️ اسم ( noun ) : corruption
✅️ صفت ( adjective ) : corrupt / corruptible
✅️ قید ( adverb ) : corruptly
corruption ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: خرابی 1
تعریف: عملی که کارکرد یک سامانه را با خرابکاری در عملیات یا داده‏های آن به‏گونه‏ای نامطلوب تغییر می دهد
نابود کننده
رشوه خواری ( برای دخل و تصرف ) ، دستکاری، تحریف
دغل کاری
فساد سازمان یافته
deviation
● فساد ( معمولا از طرف کسی که دررجایگاه قدرت قرار دارد )
● حالت تغییر یافته ( چیزی مثلا یک کلمه )
Administration corruption
فساد اداری
فساد
تباهی
نابودی
گندیدگی
در علم کامپیوتر معمولاً به معنی تخریب است.
فساد مالی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس