correspond

/ˌkɔːrəˈspɑːnd//ˌkɒrɪˈspɒnd/

معنی: مکاتبه کردن، مطابق بودن، برابر بودن، بهم مربوط بودن، مانند یا مشابه بودن، رابطه داشتن
معانی دیگر: (با: to یا with) همخوان بودن، همخوانی داشتن، مطابق بودن با، مطابقت داشتن، هم زینه بودن، مشابه بودن با، نامه رد و بدل کردن، نامه نویسی کردن، مانند یا مشابه بودن باto یاwith، مکاتبه کردن با with

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: corresponds, corresponding, corresponded
(1) تعریف: to be in agreement or accordance; match (often followed by "with" or "to").
مترادف: accord, agree, coincide, match, square, tally
مشابه: cohere, comport, concur, conform, consort, coordinate, equal, mesh, parallel, resemble

- Your story of what happened that night corresponds with your neighbor's.
[ترجمه M] داستان شما از اتفاقات شب گذشته با گفته های همسایه تان همخوانی دارد
|
[ترجمه گوگل] داستان شما از اتفاقات آن شب با داستان همسایه شما مطابقت دارد
[ترجمه ترگمان] داستان اتفاقی که اون شب افتاد با همسایه شما مطابقت داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be similar in structure, position, purpose, function, or the like; be analogous or equivalent (usually followed by "to").
مترادف: match
مشابه: compare, correlate, relate

- His role as president corresponds to hers as prime minister.
[ترجمه گوگل] نقش او به عنوان رئیس جمهور با نقش او به عنوان نخست وزیر مطابقت دارد
[ترجمه ترگمان] نقش او به عنوان رئیس جمهور مطابق با او به عنوان نخست وزیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to communicate by writing letters, esp. over a period of time.
مشابه: communicate, write

- My father corresponded with his brother all his life.
[ترجمه Mohammad] پدرم در تمام طول زندگی اش با برادرش در ارتباط بود
|
[ترجمه M] ترجمه تعریف: ارتباط برقرار کردن مخصوصاً با نامه نگاری. درطی یک بازه زمانی.
|
[ترجمه گوگل] پدرم تمام عمر با برادرش مکاتبه می کرد
[ترجمه ترگمان] پدرم همیشه با برادرش مکاتبه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. her views do not correspond with reality
نظریات او با واقعیت همخوانی ندارد.

2. in birds, the wings correspond to arms
در پرندگان بال ها به مثابه دست هستند.

3. the testimony of one of the witnesses did not correspond with the police report
گواهی یکی از شهود با گزارش پلیس همخوان نبود (مطابقت نداشت).

4. The two halves of the document did not correspond.
[ترجمه کارزان] دو نیمه سند همخوانی نداشتند.
|
[ترجمه گوگل]دو نیمه سند مطابقت نداشتند
[ترجمه ترگمان]دو نیمه سند متناظر با آن نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Racegoers will be given a number which will correspond to a horse running in a race.
[ترجمه گوگل]به مسابقه‌دوستان شماره‌ای داده می‌شود که مطابق با اسبی است که در یک مسابقه می‌دود
[ترجمه ترگمان]به Racegoers عددی داده خواهد شد که با اسبی که در مسابقه رقابت می کند، مطابقت داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I assure you my actions will correspond with my words.
[ترجمه گوگل]من به شما اطمینان می دهم که اعمال من با گفتار من مطابقت دارد
[ترجمه ترگمان]به شما اطمینان می دهم که اعمال من با کلمات من سازگار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Their nursery schools correspond roughly to our infant schools.
[ترجمه گوگل]مهدکودک های آنها تقریباً با مدارس نوزادان ما مطابقت دارد
[ترجمه ترگمان]مهد کودک آن ها تقریبا با مدارس نوزاد ما همخوانی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His actions do not correspond with his words.
[ترجمه گوگل]اعمال او با گفتارش مطابقت ندارد
[ترجمه ترگمان]اعمال او با حرف هایش همخوانی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The two sisters correspond every week.
[ترجمه گوگل]این دو خواهر هر هفته مکاتبه دارند
[ترجمه ترگمان]هر هفته دوخواهر با هم مکاتبه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her expenses do not correspond to her income.
[ترجمه گوگل]مخارج او با درآمدش مطابقت ندارد
[ترجمه ترگمان]هزینه های او با درآمد او همخوانی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Your account of events does not correspond with hers.
[ترجمه گوگل]گزارش رویدادهای شما با او مطابقت ندارد
[ترجمه ترگمان]شرح وقایع با او مطابقت ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The numbers correspond to points on the map.
[ترجمه گوگل]اعداد مربوط به نقاط روی نقشه هستند
[ترجمه ترگمان]اعداد مربوط به نقاط روی نقشه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Does the name on the envelope correspond with the name on the letter inside?
[ترجمه گوگل]آیا نام روی پاکت با نام روی حرف داخل مطابقت دارد؟
[ترجمه ترگمان]اسم روی پاکت با اسم داخل نامه مطابقت داره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His story of what happened that night didn't correspond with the witness's version.
[ترجمه گوگل]داستان او از اتفاقات آن شب با روایت شاهد مطابقت نداشت
[ترجمه ترگمان]داستان او از اتفاقی که آن شب افتاد با نسخه شاهد مطابقت نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The written record of the conversation doesn't correspond to what was actually said.
[ترجمه گوگل]گزارش مکتوب مکالمه با آنچه در واقع گفته شده مطابقت ندارد
[ترجمه ترگمان]سابقه نوشتاری این مکالمه با آنچه در واقع گفته شد خوانی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The two maps of London correspond closely.
[ترجمه گوگل]دو نقشه لندن از نزدیک مطابقت دارند
[ترجمه ترگمان]دو نقشه لندن از نزدیک مطابقت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Your account and hers do not correspond.
[ترجمه گوگل]حساب شما و او مطابقت ندارد
[ترجمه ترگمان]حساب تو و او با هم مکاتبه نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مکاتبه کردن (فعل)
communicate, correspond

مطابق بودن (فعل)
tally, correspond

برابر بودن (فعل)
correspond

بهم مربوط بودن (فعل)
correspond

مانند یا مشابه بودن (فعل)
correspond

رابطه داشتن (فعل)
correspond, liaise

تخصصی

[نساجی] منطبق شدن - مطابق شدن - یکی شدن
[ریاضیات] مطابق بودن، متناظر بودن، مربوط بودن، همخوان بودن

انگلیسی به انگلیسی

• match; be parallel; exchange letters with another person
if one thing corresponds with another or if the two things correspond, they have a similar purpose, position or status.
if two numbers or amounts correspond, they are the same.
if two people correspond, they write letters to each other.

پیشنهاد کاربران

۱. تطبیق کردن. مطابق بودن. همخوانی داشتن ۲. برابر بودن. در حکم ( چیزی ) بودن. نظیر ( چیزی ) بودن. ۳. مکاتبه داشتن. نامگزاری کردن ۴. ( ریاضیات ) مناظر بودن.
مثال:
Choose the words corresponds to each definition below.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه هایی را انتخاب کنید که با تعریف {ارائه شده} در زیر همخوانی داشته باشد.

مطابقت
Correspond with
مکاتبه کردن با _ نامه نگاری کردن با
Correspond to
تطابق داشتن با _ شباهت داشتن با _ همخوانی داشتن با
Corresponding author
نویسنده مسئول مکاتبات
ربط/مشابهت داشتن، نمود داشتن
do citizens' patterns of political participation correspond to their conceptions of democracy?
آیا الگوهای مشارکت سیاسی شهروندان نمود فهم آن ها از دموکراسی است؟
مطابقت داشتن
معنی اول:همانند بودن یا شباهت زیاد داشتن، مطابقت داشتن مثلا the picture in the book correspond to that painting in the museum یعنی تصویر توی کتاب با اون نقاشی توی موزه مطابقت داشت
معنی دوم: ارتباط داشتن از طریق رد و بدل کردن نامه یا ایمیل یا پیام،
...
[مشاهده متن کامل]

he corresponded with her until his last breathe: یعنی اون تا لحظه آخر عمرش با اون دختر ارتباط داشت ( حالا با رد و بدل کردن نامه یا هرچیزی )

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : correspond
اسم ( noun ) : correspondence / correspondent
صفت ( adjective ) : corresponding
قید ( adverb ) : correspondingly
مطابقت داشتن،
اقا معنی های پرکاربردش همیناس بقیه رو توجه نکن
مطابق بودن ، تطابق داشتن ، مطابقت داشتن ، همخوانی داشتن
بستگی داشتن
نامه نگاری
اطلاق شدن
Correspond با to به معنای مطابق بودن با می باشد.
1 - مطابقت داشتن - مشابه بودن - برابر بودن
The money I've saved corresponds roughly to the
amount I need for my plane ticket
The American FBI corresponds to the British MI5
2 - مکاتبه کردن
I corresponded with him when he was at school
match
معادل بودن
ارتباط داشتن به هم
مربوط بودن دو چیز به هم
متناظر
Correspond ( with sb ) :
( رسمی ) ( با ایمیل یا نامه و. . . ) مکاتبه کردن
( منظور ارتباط برقرار کردن از طریق نامه یا ایمیل یا تلگرام و . . . . )
Macmillan:👇👇👇👇
formal�if two people correspond, they regularly write letters to each other
...
[مشاهده متن کامل]

Eg: the two lovers corresponded secretly
عاشق و معشوق، پنهانی با هم نامه رد و بدل میکردند.
Eg: I've been corresponding�with�several experts in the field. �
داشتم با چند تا متخصص در این زمینه مکاتبه میکردم

همتا/همانند بودن
>> مطابقت داشتن
مشابه بودن،
برابر بودن
مطابقت دارد
همسویی
تطابق داشتن ، متناظر بودن
هم ارز بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس