correct

/kəˈrekt//kəˈrekt/

معنی: صحیح، درست، چیز درست، تصحیح کردن، صحیح کردن، تادیب کردن، اصلاح کردن
معانی دیگر: درست کردن، غلطگیری کردن، لغزش یابی کردن، راستا کردن، (با معیار خاصی هماهنگ کردن) ویراستن، مطابق قاعده کردن، میزان کردن، ادب کردن، موآخذه کردن، (بیماری یا عیب و غیره) بهبود بخشیدن، بهسازی کردن، به کردن، بجا، بی غلط، بی لغزش، بی کم و کسر، بی کاستی، مک

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: corrects, correcting, corrected
(1) تعریف: to make accurate; remove mistakes from.
مترادف: emend, emendate
مشابه: amend, edit, fix, mend, perfect, rectify, straighten out, touch up

(2) تعریف: to show the errors of; admonish.
مترادف: admonish, chide, rebuke, take to task
مشابه: berate, chastise, criticize, reprimand, scold

(3) تعریف: to adjust to a standard.
مترادف: adjust, fix, remedy
مشابه: alter, ameliorate, mend, modify, rectify, repair, right, straighten out, true

- The pilot corrected the flight path.
[ترجمه محمد صادق قربانی] خلبان مسیر پرواز را مورد اصلاح قرار داد .
|
[ترجمه محمد صادق قربانی] خلبان مسیر پروازش را اصلاح کرد
|
[ترجمه Ling] خلبان مسیر پرواز را متصحح کرد
|
[ترجمه ا] خلبان مسیر پرواز را تصحیح کرد
|
[ترجمه علی] خلبان مسیر پرواز را درست کرد
|
[ترجمه گوگل] خلبان مسیر پرواز را اصلاح کرد
[ترجمه ترگمان] خلبان مسیر پرواز را تصحیح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: correctly (adv.), correctness (n.)
(1) تعریف: without mistake or error.
مترادف: accurate, right, true
متضاد: erroneous, fallacious, false, incorrect, mistaken, wrong
مشابه: exact, faithful, perfect, precise, unerring

- the correct answer
[ترجمه محمد صادق قربانی] پاسخ درست
|
[ترجمه گوگل] پاسخ درست
[ترجمه ترگمان] پاسخ صحیح
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: conforming to a rule or standard.
مترادف: proper
متضاد: improper
مشابه: appropriate, faultless, fitting, flawless, formal, legitimate, perfect, prescribed, right, straight, suitable, true

- correct manners
[ترجمه احمد قربانی] رفتار درست
|
[ترجمه گوگل] رفتار صحیح
[ترجمه ترگمان] رفتار صحیح
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. correct behavior
رفتار درست

2. correct pronunciation
تلفظ صحیح

3. correct change
(پول خرد) درست،نه کم نه زیاد

4. correct me if i am wrong
اگر اشتباه می کنم اصلاحم کنید،اگر اشتباه نکنم

5. correct oneself
(گفته ی) خود را اصلاح کردن،حرف خود را تغییر دادن

6. the correct maintenance of a car
نگهداری درست از اتومبیل

7. be correct
حق داشتن،درست گفتن یا اندیشیدن،بی لغزش بودن

8. we must correct our own mistakes
باید اشتباهات خود را اصلاح کنیم.

9. we must correct those injustices and anomalies
باید آن بی عدالتی ها و ناهنجاری ها را اصلاح کنیم.

10. in order to correct the imbalance between the rich and poor countries
برای اصلاح عدم توازن بین کشورهای غنی و فقیر

11. she lays stress on correct pronunciation
او تلفظ درست را مورد تاکید قرار می دهد.

12. the new glasses will correct your eyesight
عینک های جدید دید چشمت را بهتر خواهد کرد.

13. your suspicion was entirely correct
شک شما کاملا بجا بود.

14. i don't question but you're correct
تردیدی ندارم که حق با شماست.

15. i still have several lots of paper to correct
هنوز چندین دسته انشا مانده است که باید تصحیح کنم.

16. i gave him the bill and he gave me the bread and the correct change
اسکناس را به او دادم و او نان و پول خرد درست را به من داد.

17. Regardless of how often I correct him, he always makes the same mistake.
[ترجمه Alisam] صرف نظر از اینکه چند بار او را تصحیح می کنم ، او همیشه مرتکب همان اشتباه می شود.
|
[ترجمه گوگل]صرف نظر از اینکه چند بار او را اصلاح می کنم، او همیشه همان اشتباه را انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]صرف نظر از اینکه چقدر او را اصلاح می کنم، او همیشه همین اشتباه را مرتکب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. If my calculations are correct, we're about 10 miles from Exeter.
[ترجمه گوگل]اگر محاسبات من درست باشد، ما حدود 10 مایل با اکستر فاصله داریم
[ترجمه ترگمان]اگر محاسبات من درست باشد، ما حدود ۱۰ مایل از اکستر فاصله داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Your clear reasoning is quite correct.
[ترجمه گوگل]استدلال صریح شما کاملا درست است
[ترجمه ترگمان]استدلال واضح شما درست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The committee lacked a correct estimate of his ability.
[ترجمه گوگل]کمیته برآورد درستی از توانایی او نداشت
[ترجمه ترگمان]کمیته برآورد درستی از توانایی او نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He was correct in his assertion that the minister had been lying.
[ترجمه گوگل]او در این ادعا که وزیر دروغ گفته است درست بود
[ترجمه ترگمان]حق با او بود که وزیر دروغ گفته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. If my deductions are correct, I can tell you who the killer was.
[ترجمه گوگل]اگر استنباط من درست باشد، می توانم به شما بگویم قاتل کی بود
[ترجمه ترگمان]اگه نتیجه گیری من درست باشه میتونم بهت بگم قاتل کیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Do you have the correct time?
[ترجمه گوگل]آیا زمان درستی دارید؟
[ترجمه ترگمان]زمان درست رو داری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. We steered a correct defence policy.
[ترجمه گوگل]ما سیاست دفاعی درستی را در پیش گرفتیم
[ترجمه ترگمان]ما یک سیاست دفاعی درست را هدایت کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. 'Are you in charge here?' 'That's correct. '
[ترجمه گوگل]آیا شما مسئول اینجا هستید؟ 'این درست است '
[ترجمه ترگمان]شما مسئول اینجا هستید؟ درس ته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Increased recruitment of women engineers will help correct the gender imbalance in the profession.
[ترجمه گوگل]افزایش استخدام مهندسان زن به اصلاح عدم تعادل جنسیتی در این حرفه کمک خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]افزایش استخدام مهندسان زن به اصلاح عدم تعادل جنسیتی در این حرفه کمک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Correct speech is an earmark of the educated man.
[ترجمه گوگل]گفتار صحیح از ویژگی های انسان تحصیل کرده است
[ترجمه ترگمان]سخنرانی صحیح، نشانه خوبی از مرد تحصیل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. If your calculations are correct, then we will make a large profit.
[ترجمه گوگل]اگر محاسبات شما درست باشد، سود زیادی خواهیم داشت
[ترجمه ترگمان]اگر محاسبات شما درست باشد، ما سود زیادی به دست خواهیم آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صحیح (صفت)
good, right, true, correct, accurate, exact, valid, authentic, all right, safe, simon-pure, integral, well-advised

درست (صفت)
right, upright, straight, true, perfect, genuine, correct, out-and-out, accurate, exact, valid, just, authentic, even, whole, entire, trustworthy, straightforward, plumb, veracious, legitimate, conscionable, orthodox, incorrupt, indefectible, integral, leveling, well-advised

چیز درست (صفت)
correct

تصحیح کردن (فعل)
correct, rectify, refine, red-pencil, emend, emendate

صحیح کردن (فعل)
correct

تادیب کردن (فعل)
correct, amerce, discipline

اصلاح کردن (فعل)
right, accord, accommodate, improve, reclaim, modify, correct, rectify, meliorate, alter, remedy, ameliorate, amend, dulcify, emend, revise

تخصصی

[حقوق] اصلاح کردن، تصحیح کردن، ترمیم کردن، رفع کردن اشتباه
[ریاضیات] دقیق، تصحیح کردن، صحیح، راستاندن، راستانده

انگلیسی به انگلیسی

• make right; punish
right; accurate, exact; proper
something that is correct is accurate and has no mistakes.
if you are correct, what you have said or thought is true.
the correct thing is the right or most suitable one.
if you correct a mistake, problem, or fault, you put it right.
if you correct someone, you say something which is more accurate or appropriate than what they have just said.
when someone corrects a piece of writing, they mark the mistakes or change the errors in it.
correct behaviour is considered socially acceptable.

پیشنهاد کاربران

👈🏿 واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : correct ( ion ) 💎 تلفظ واژه: ka - REK - shun ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: تنظیم، اصلاح، تصحیح ⭐ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : orth/o
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : correct
اسم ( noun ) : correction / corrective / correctness
صفت ( adjective ) : corrective / correct / correctional
قید ( adverb ) : correctly
درست/اصلاح کردن/صحیح/بدون غلط/بهبود دادن
correct ( مهندسی نقشه‏برداری )
واژه مصوب: صحیح
تعریف: ویژگی کمیتی که یک مقدار مشخص به آن افزوده یا از آن کاسته شده است تا انحراف های آن جبران شود
put ( something ) right=To fix, correct, or make amends for something
۱. صحیح ( صفت )
۲. تصحیح کردن، اشتباه را به درست تبدیل کردن، درست کردن
۳. ادب کردن
Correct answer : جواب درست
I corrected my Explanation for the Previous question
Don't worry I will correct you : نگران نباش درستت میکنم ( ادبت میکنم )
دلیریدن.
دلیراندن کسی.
دُرُستیدن.
درستاندن چیزی.
تنظیم کردن
Verb :
To compensate for
To make up for
To neutralize
To counteract
2.
To adjust
To fix
To normalize
To put in working order
To set
To set right
درست ، صحیح ، تصحیح کردن
the first person that gives the correct answer wins 50 dollars
اولین شخصی که جواب درست بدهد 50 دلار برنده می شود 🛬🛬🛬
ریاضی 89
درست ، صحیح.
معنی صحیح و کامل این کلمه"درست" است
تیک صحیح
درست
تصحیح کردن
کافی - بی کم وکاست
شایسته
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس