corporeal

/kɔːˈpɔːrɪəl//kɔːˈpɔːrɪəl/

معنی: بدنی، جسمانی، جسمی، مادی، دارای ماده
معانی دیگر: جسمی (در مقابل روحی: spiritual)، تنی، پیکری، تنانی، لمس پذیر، پرماسیدنی، محسوس، سترسایی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: corporeally (adv.), corporeality (n.)
(1) تعریف: having to do with a physical body; bodily.
متضاد: incorporeal
مشابه: outward, personal, physical

- In his dreams, he escaped corporeal existence and flew with the angels.
[ترجمه گوگل] او در رویاهای خود از وجود جسمانی فرار کرد و با فرشتگان پرواز کرد
[ترجمه ترگمان] در رویاهایش از زندگی جسمانی فرار کرد و با فرشتگان پرواز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: tangible; material; palpable.
مشابه: material, tangible

جمله های نمونه

1. corporeal existence
هستی (یا حیات) جسمانی

2. corporeal needs
نیازهای بدنی

3. the corporeal world
جهان مادی

4. He is very religious; corporeal world has little interest for him.
[ترجمه گوگل]او بسیار مذهبی است دنیای جسمانی علاقه چندانی به او ندارد
[ترجمه ترگمان]او بسیار مذهبی است؛ جهان مادی علاقه چندانی به او ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ideas are presented as tangible and corporeal in the form of hands-on exhibits.
[ترجمه گوگل]ایده ها به صورت ملموس و فیزیکی در قالب نمایشگاه های عملی ارائه می شوند
[ترجمه ترگمان]ایده ها به شکل of قابل لمس و قابل لمس ارائه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Then he, too, requires a brief respite from corporeal entombment.
[ترجمه گوگل]سپس او نیز به مهلت کوتاهی از دفن جسمانی نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]سپس او نیز به استراحت کوتاهی از entombment جسمانی نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Objective : To research the extra - corporeal bacteriostasis of the incense fumigating oil of Rhizoma atractylodis artemisiae argyi.
[ترجمه گوگل]هدف: تحقیق در مورد باکتریوستاز خارج بدنی روغن بخور بخور گیاه Rhizoma atractylodis artemisiae argyi
[ترجمه ترگمان]هدف: برای تحقیق the extra of the fumigating Rhizoma of artemisiae argyi
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Major Anya Amasova : When necessary, mutual corporeal warmth.
[ترجمه گوگل]سرگرد آنیا آماسوا: در صورت لزوم، گرمای بدنی متقابل
[ترجمه ترگمان]آنیا پیرسون: وقتی لازم شد، گرمای جسمانی متقابل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And mobile dog and horse, already corporeal errant form, that is drawn more hard.
[ترجمه گوگل]و سگ و اسب متحرک، شکلی که قبلاً بدنی اشتباه است، سخت تر کشیده می شود
[ترجمه ترگمان]و سگ و اسب سیار که همین حالا شکل errant را تشکیل می دهند به سختی کشیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is oneofdensity, of corporeal bodies, where there is a complete cycle.
[ترجمه گوگل]این یکی از چگالی اجسام جسمانی است که در آن یک چرخه کامل وجود دارد
[ترجمه ترگمان]آن oneofdensity است، از بدن جسمانی، که در آن یک چرخه کامل وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The use value of corporeal product has endurance, the use value of behavior product is instantaneous.
[ترجمه گوگل]ارزش استفاده از محصول بدنی دارای دوام است، ارزش استفاده از محصول رفتاری آنی است
[ترجمه ترگمان]مقدار استفاده از محصول جسمانی تحمل دارد، ارزش استفاده از محصول رفتاری آنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It precedes every arrangement, corporeal, or temporal.
[ترجمه گوگل]مقدم بر هر ترتیب، جسمانی یا زمانی است
[ترجمه ترگمان]این امر مقدم بر هر آرایش، جسمانی، یا موقتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Beauty parlor not only sells corporeal products, but also sells immaterial services to customers.
[ترجمه گوگل]سالن زیبایی نه تنها محصولات بدنی را می فروشد، بلکه خدمات غیرمادی را نیز به مشتریان می فروشد
[ترجمه ترگمان]اتاق زیبایی نه تنها محصولات جسمانی را می فروشد بلکه خدمات غیرمادی را نیز به مشتریان می فروشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Therefore, the sharing theory of corporeal capital owners, human capital owners and borrowed capital owners should be the sharing theory for the enterprise owners to practice.
[ترجمه گوگل]بنابراین، تئوری اشتراک صاحبان سرمایه فیزیکی، صاحبان سرمایه انسانی و صاحبان سرمایه قرض گرفته شده باید تئوری اشتراک برای صاحبان شرکت باشد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، فرضیه به اشتراک گذاری صاحبان سرمایه مادی، صاحبان سرمایه انسانی و مالکان قرض گرفته شده باید فرضیه به اشتراک گذاری برای صاحبان شرکت باشد تا عمل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدنی (صفت)
bodily, physical, corporal, somatic, corporeal, systemic

جسمانی (صفت)
material, sensual, carnal, bodily, physical, corporeal, temporal, earthen, worldly

جسمی (صفت)
material, carnal, substantial, corporal, somatic, corporeal

مادی (صفت)
material, physical, somatic, corporeal, earthen, materialist, worldly, idiographic

دارای ماده (صفت)
corporeal

تخصصی

[حقوق] مادی، عینی

انگلیسی به انگلیسی

• physical, bodily; material, tangible
corporeal means involving or relating to the physical world rather than the spiritual world; a formal word.

پیشنهاد کاربران

👈🏿 واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : corpor/eal 💎 تلفظ واژه: kor - POR - ē - al ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: بدنی، جسمانی: مربوط به بدن ( جسم ) ⭐ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : -
✅ توضیح و تفسیر انگلیسی: relating to the body
[پزشکی] بدنی، جسمانی: مربوط به بدن ( جسم )
پیکری
mortal
physical
material
فیزیکی
مادی
خاکی
جسم بخشیدن، دادن شکل یا جسم مادی به چیزی
متجسّد

بپرس