corollary

/ˈkɔːrəˌleri//kəˈrɒləri/

معنی: فرع، نتیجه فرعی، نتیجه، استنباط
معانی دیگر: پیامد، هوده، برآمد، (منطق - قضیه ای که از قضیه ی دیگری که قبلا اثبات شده است منتج شود) قضیه ی تبعی (یا فرعی)، گزاره ی پیامد، پیامد منطقی، لازمه، همرو، استنتاج، نتیجه گیری، همروند

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: corollaries
(1) تعریف: a readily drawn conclusion; deduction or inference.
مشابه: consequence, derivation

- If smoking is detrimental to one's health, it is a corollary that quitting smoking is an advisable thing to do.
[ترجمه گوگل] اگر سیگار برای سلامتی مضر است، نتیجه آن این است که ترک سیگار یک کار توصیه شده است
[ترجمه ترگمان] اگر سیگار کشیدن برای سلامتی فرد مضر است، این نتیجه منطقی است که ترک سیگار توصیه می شود که انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a natural result.

- That child's poor behavior is just a corollary of the way his parents spoil him.
[ترجمه گوگل] رفتار نامناسب آن کودک تنها نتیجه ای است از روشی که والدینش او را لوس می کنند
[ترجمه ترگمان] این رفتار ضعیف کودک تنها نتیجه منطقی راهی است که والدینش او را خراب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in mathematics, a proposition whose proof directly follows in one or a few steps from the proof of another proposition.
مشابه: derivation
صفت ( adjective )
• : تعریف: existing or appearing as a consequence; resulting.

- As grain prices increase, there is a corollary increase in the price of baked goods.
[ترجمه جواد کیهان] وقتی قیمت غلات افزایش میابد ، منطقا قیمت محصولات آردی همزمان ( as ) تیز بالا می رود
|
[ترجمه گوگل] با افزایش قیمت غلات، قیمت محصولات نانوایی نیز افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان] با افزایش قیمت گندم، یک استنباط منطقی در قیمت محصولات پخته شده وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Is social inequality the inevitable corollary of economic freedom?
[ترجمه گوگل]آیا نابرابری اجتماعی نتیجه اجتناب ناپذیر آزادی اقتصادی است؟
[ترجمه ترگمان]آیا نابرابری اجتماعی نتیجه اجتناب ناپذیر آزادی اقتصادی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In rural areas, the corollary of increased car ownership has been a rapid decline in the provision of public transport.
[ترجمه گوگل]در مناطق روستایی، نتیجه افزایش مالکیت خودرو کاهش سریع در تامین حمل و نقل عمومی بوده است
[ترجمه ترگمان]در مناطق روستایی، استنباط مالکیت افزایش مالکیت خودرو، کاهش سریعی در تامین حمل و نقل عمومی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Neither of them knew about it, and the corollary of that is that someone else revealed the secret.
[ترجمه گوگل]هیچ یک از آنها از آن خبر نداشتند و نتیجه آن این بود که شخص دیگری راز را فاش کرد
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از آن ها از این موضوع خبر نداشتند و نتیجه آن این بود که یک نفر دیگر این راز را فاش کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Unfortunately, violence is the inevitable corollary of such a revolutionary change in society.
[ترجمه گوگل]متأسفانه، خشونت نتیجه اجتناب ناپذیر چنین تغییر انقلابی در جامعه است
[ترجمه ترگمان]متاسفانه خشونت نتیجه اجتناب ناپذیر چنین تغییر انقلابی در جامعه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The number of prisoners increased as a corollary of the government's determination to combat violent crime.
[ترجمه گوگل]تعداد زندانیان به عنوان نتیجه عزم دولت برای مبارزه با جرایم خشونت آمیز افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]تعداد زندانیان به عنوان استنباطی از عزم دولت برای مبارزه با جرائم خشونت آمیز افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A corollary to this is that former slum-residents make poor landlords.
[ترجمه گوگل]نتیجه این امر این است که ساکنان سابق محله های فقیرنشین صاحبخانه های فقیر می شوند
[ترجمه ترگمان]نتیجه منطقی این امر این است که ساکنان فقیر نشین، زمین داران فقیر را می سازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. One such condition is a corollary of the Principle of Contradiction, and may be stated as follows.
[ترجمه گوگل]یکی از این شرایط نتیجه اصل تضاد است و ممکن است به شرح زیر بیان شود
[ترجمه ترگمان]یکی از این شرایط نتیجه منطقی اصل of است، و ممکن است به صورت زیر بیان شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Yet it is a pity that, as a corollary, his earlier and later poetry is left unread.
[ترجمه گوگل]با این حال حیف است که به عنوان نتیجه، شعرهای متقدم و متأخر او خوانده نشوند
[ترجمه ترگمان]با این حال، حیف است که به عنوان یک استنباط فرعی، اشعار اولیه او را نخوانده رها می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Thus the following theorem is a easy corollary to Lemma
[ترجمه گوگل]بنابراین قضیه زیر نتیجه آسانی برای لما است
[ترجمه ترگمان]بنابراین قضیه زیر یک استنباط ساده از قیاس با قیاس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The government has promised tax cuts, but the corollary of this is that there will be a reduction in public services.
[ترجمه گوگل]دولت وعده کاهش مالیات را داده است، اما نتیجه این کاهش خدمات عمومی است
[ترجمه ترگمان]دولت وعده کاهش مالیات را داده است، اما نتیجه آن این است که کاهش خدمات عمومی کاهش خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Surprisingly, environmental improvement has been a corollary to economic growth.
[ترجمه گوگل]به طور شگفت انگیزی، بهبود محیط زیست نتیجه رشد اقتصادی بوده است
[ترجمه ترگمان]با کمال تعجب، بهبود محیط زیست استنباط رشد اقتصادی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The corollary to this is the claim that bureaucracy in police stations is chimerical.
[ترجمه گوگل]نتیجه این ادعا این است که بوروکراسی در کلانتری ها واهی است
[ترجمه ترگمان]نتیجه منطقی این ادعا این است که بوروکراسی در پاسگاه های پلیس موهوم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The corollary of tax breaks for target groups and desirable business behaviour is the need for identification and proof of qualification.
[ترجمه گوگل]نتیجه معافیت های مالیاتی برای گروه های هدف و رفتار تجاری مطلوب، نیاز به شناسایی و اثبات صلاحیت است
[ترجمه ترگمان]نتیجه تجزیه و تحلیل معافیت های مالیاتی برای گروه های هدف و رفتار تجاری مطلوب، نیاز به شناسایی و اثبات صلاحیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Of course, a basic corollary of the theory is that deep drilling should uncover a portion of these massive methane resources.
[ترجمه گوگل]البته، نتیجه اصلی این نظریه این است که حفاری عمیق باید بخشی از این منابع عظیم متان را آشکار کند
[ترجمه ترگمان]البته یک استنباط اساسی از این نظریه این است که حفاری عمقی باید بخشی از این منابع عظیم متان را کشف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرع (اسم)
interest, branch, offshoot, corollary, consequence, secondary matter

نتیجه فرعی (اسم)
corollary, by-product

نتیجه (اسم)
resolution, rest, growth, conclusion, success, effect, hatch, result, sequence, sequel, corollary, consequence, outcome, upshot, harvest, outgrowth, sequela

استنباط (اسم)
deduction, presumption, corollary, follow, elicitation

تخصصی

[برق و الکترونیک] قضیه فرعی، نتیجه
[حقوق] نتیجه فرعی، تبعی یا طبیعی
[ریاضیات] نتیجه
[آب و خاک] نتیجه

انگلیسی به انگلیسی

• consequence, result, upshot, effect; proposition that follows from a proposition that has already proved
a corollary of something is an idea or fact that results directly from it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

متعاقب
by - product
چیزی که نتیجه مستقیم چیز دیگری است
پیامد. عواقب
قضیه ایی که از اثبات قضیه ایی دیگر استفاده میکند، گزاره

بپرس