corner someone

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
گیر انداختن کسی / به گوشه راندن / راه فرار ندادن
در زبان محاوره ای:
گیرش انداخت، چسبوندش به دیوار، راه فرار نداد، گوشه گیرش کرد
________________________________________
...
[مشاهده متن کامل]

🔸 تعریف ها:
1. ** ( فیزیکی – خیابانی ) :**
قرار دادن کسی در موقعیتی که از نظر فیزیکی راه فرار ندارد—مثلاً در دعوا، تعقیب، یا تهدید
مثال: *They cornered him in the alley and demanded his wallet. *
توی کوچه گیرش انداختن و کیفشو خواستن.
2. ** ( استعاری – روانی ) :**
وادار کردن کسی به تصمیم گیری، اعتراف، یا واکنش در شرایطی که گزینه های محدودی دارد
مثال: *She cornered him with tough questions about the breakup. *
با سوال های سخت درباره ی جدایی گیرش انداخت.
3. ** ( اجتماعی – تحلیلی ) :**
ایجاد فشار اجتماعی یا استدلالی که فرد را در موضع دفاعی یا انفعالی قرار دهد
مثال: *The journalist cornered the politician with evidence of corruption. *
خبرنگار با مدارک فساد، سیاستمدار رو گوشه گیر کرد.
4. ** ( تجاری – اقتصادی ) :**
در بازار، �cornering� به معنای کنترل کامل بر یک محصول یا سهم است—اما در کاربرد روزمره، بیشتر معنای فشار و گیر افتادن دارد
مثال: *They tried to corner the market on rare metals. *
خواستن بازار فلزات نادر رو قبضه کنن.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
trap – pressure – confront – pin down – ambush – back into a corner