cored

/ˈkɔːr//kɔː/

مغز ودرون هرچیزی چنبره، هسته

جمله های نمونه

1. i washed and cored two large apples
من دو سیب درشت را شستم و مغز آنها را درآوردم.

تخصصی

[عمران و معماری] کربرداری شده
[ریاضیات] هسته دار، مغز شده، متمرکز شده، مغزه

انگلیسی به انگلیسی

• rolled in salt and prepared for drying (herring fishery); having its core removed; having a specific type of core (used in combination)

پیشنهاد کاربران

بپرس