cordon

/ˈkɔːrdn̩//ˈkɔːdn̩/

معنی: کمربند، قیطان، خط قرنطینه
معانی دیگر: کمربند حفاظتی (صفی از پاسبانان یا سربازان یا کشتی ها یا دژها و غیره که برای پاسداری در اطراف جایی مستقر شده باشند)، حلقه ی پاس وری، صف پلیس، پاسورگان، (معمولا با: off) محاصره کردن، گردگیری کردن، پاسوری کردن، (روبان یا قیطان که به جای مدال و یا برای تزیین به جامه می زنند) یراق، نوار، واکسیل، زیب، رجوع شود به: stringcourse، یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی رااحاطه کنند

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a chain of guards or military stations forming a defense or containment line around an area.
مشابه: blockade

- The embassy is guarded by a cordon of Marines.
[ترجمه گوگل] سفارت توسط یک حلقه تفنگداران دریایی محافظت می شود
[ترجمه ترگمان] سفارت توسط یه نیروی دریایی محافظت میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a showy cord or braid used as a fastening or ornament.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cordons, cordoning, cordoned
• : تعریف: to form a cordon around, for preventing movement into or out of (often fol. by "off").
مشابه: blockade

- The police cordoned off the area where the violence occurred.
[ترجمه گوگل] پلیس منطقه محل وقوع خشونت را محاصره کرد
[ترجمه ترگمان] پلیس ناحیه را محصور کرد که در آن خشونت رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a cordon bleu cook
آشپز درجه یک

2. chicken cordon bleu
مرغ کوردون بلو

3. Protesters tried to break through a police cordon.
[ترجمه گوگل]معترضان سعی کردند از حلقه پلیس عبور کنند
[ترجمه ترگمان]معترضان کوشیدند تا از میان یک کمربند پلیس عبور کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Police officers threw a cordon around his car to protect him.
[ترجمه گوگل]افسران پلیس برای محافظت از او دور ماشین او را دور انداختند
[ترجمه ترگمان]افسران پلیس یک نوار اطراف خودرو خود را برای محافظت از وی پرتاب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A cordon of police surrounded the building.
[ترجمه گوگل]حلقه ای از پلیس ساختمان را محاصره کرده است
[ترجمه ترگمان]گروهی از ماموران پلیس ساختمان را محاصره کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I took a cordon bleu cookery course.
[ترجمه گوگل]من دوره آشپزی کوردون بلو را گذراندم
[ترجمه ترگمان]البته من یک غذای حسابی آشپزی کامل گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Demonstrators tried to break through the police cordon.
[ترجمه گوگل]تظاهرکنندگان سعی کردند از حلقه پلیس عبور کنند
[ترجمه ترگمان]تظاهرکنندگان کوشیدند تا کمربند پلیس را بشکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Cordon announced his resignation to staff members on Wednesday.
[ترجمه گوگل]کوردون روز چهارشنبه استعفای خود را به کارکنان اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]Cordon استعفای خود را روز چهارشنبه به اعضای کارکنان اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Police formed a cordon between the two crowds.
[ترجمه گوگل]پلیس بین این دو جمعیت حلقه ای ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس یک نوار بین این دو گروه ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The crowd managed to break through the police cordon.
[ترجمه گوگل]جمعیت موفق شدند از حلقه پلیس عبور کنند
[ترجمه ترگمان]مردم توانستند کمربند پلیس را بشکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Demonstrators broke through the police cordon.
[ترجمه گوگل]تظاهرکنندگان حلقه پلیس را شکستند
[ترجمه ترگمان]تظاهرکنندگان از نوار پلیس عبور کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There was a police cordon around the building.
[ترجمه گوگل]اطراف ساختمان یک حلقه پلیس بود
[ترجمه ترگمان]در اطراف ساختمان یک نوار پلیس وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The police cordon was unable to hold back the crowd.
[ترجمه گوگل]حلقه پلیس نتوانست جمعیت را مهار کند
[ترجمه ترگمان]نوار پلیس نتوانست جمعیت را عقب نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Nato was accused of trying to throw a cordon sanitaire around Russia.
[ترجمه گوگل]ناتو متهم به تلاش برای پرتاب یک نوار بهداشتی در اطراف روسیه بود
[ترجمه ترگمان]ناتو متهم به تلاش برای دور انداختن a در اطراف روسیه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A police cordon prevented the marchers from entering the main square.
[ترجمه گوگل]حلقه پلیس مانع از ورود راهپیمایان به میدان اصلی شد
[ترجمه ترگمان]یک نوار پلیس مانع ورود راهپیمایان از میدان اصلی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمربند (اسم)
zone, belt, girdle, seat belt, sash, cordon, waist, cincture, facia, fascia

قیطان (اسم)
fillet, filet, braid, cordon, braiding, lace, thread

خط قرنطینه (اسم)
cordon

تخصصی

[عمران و معماری] حلقه - محدوده

انگلیسی به انگلیسی

• defensive line (formed by policemen, soldiers, warships, etc.)
enclose with a cordon (defensive line of policemen, soldiers, warships, etc.)
a cordon is a line of police, soldiers, or vehicles arranged in a way that prevents people from entering or leaving an area.
if police or soldiers cordon off an area, they prevent people from entering or leaving by forming a protective ring around it.

پیشنهاد کاربران

A cordon refers to a line or barrier set up to prevent access to a certain area or to control the movement of people or vehicles. It is often used by law enforcement or security personnel to establish a perimeter.
...
[مشاهده متن کامل]

خط یا مانعی که برای جلوگیری از دسترسی به یک منطقه خاص یا کنترل حرکت افراد یا وسایل نقلیه ایجاد شده است.
اغلب توسط نیروی انتظامی یا پرسنل امنیتی برای ایجاد یک محدوده امنیتی استفاده می شود.
مثال؛
“The police set up a cordon around the crime scene to preserve evidence. ”
During a protest, authorities might create a cordon to prevent demonstrators from advancing.
“A security cordon was established around the venue to ensure safety during the event. ”

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: A line or barrier used to enclose or protect 🚧
🔍 مترادف: Barrier
✅ مثال: A cordon of police officers surrounded the building to prevent any unauthorized entry.
۱. صف پلیس ۲. حلقه محاصره. کمربند حفاظتی ۳. یراق. نوار. قیطان ۴. بستن. محاصره کردن. قرق کردن
مثال:
they rushed the cordon of troops
آنها به حلقه محاصره ی سربازها هجوم بردند.
[کشاورزی و باغبانی]
بازو ، بازوچه ، دست ، دستک
[گونه ای روش پرورش در کشاورزی و باغبانی]
سیمی ، روسیمی
نواری ، رونواری
تسمه ای ، روتسمه ای
محاصره کردن
✔️کمربند حفاظتی ( صفی از پاسبانان یا سربازان یا کشتی ها یا دژها و غیره که برای پاسداری در اطراف جایی مستقر شده باشند )
. E. g
1 ) Demonstrators broke through ( =​make a way through something using force ) the police cordon
...
[مشاهده متن کامل]

2 ) There was a police cordon around the site but
the demonstrators still broke through

نوارکشی کردن ( مثلا توسط پلیس در صحنه جنایت )
نوعی هدایت درختچه تاک ( مو ) بر روی سیم و داربست ( باغبانی )
اندام میوه ده در درختان میوه ( اصطلاح باغبانی )

بپرس