cordless

/ˈkɔːrdləs//ˈkɔːdləs/

معنی: بدون سیم
معانی دیگر: باطری دار، بی ریسمان، بی تار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: requiring no electric cord for use; battery-operated or rechargeable.

- a cordless shaver
[ترجمه گوگل] یک ماشین اصلاح شارژی
[ترجمه ترگمان] ای ریش تراش،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: lacking or not requiring a cord.

جمله های نمونه

1. a cordless electric shaver
ریش تراش برقی بدون سیم (یا باطری دار)

2. A cordless telephone has been installed in the house.
[ترجمه گوگل]یک تلفن بی سیم در خانه نصب شده است
[ترجمه ترگمان]تلفن بی سیم در خانه نصب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The waitress approached Picone with a cordless phone.
[ترجمه گوگل]پیشخدمت با یک تلفن بی سیم به پیکونه نزدیک شد
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت با تلفن بی سیم به او نزدیک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The cordless kettle may now be a fixture in most kitchens.
[ترجمه گوگل]کتری شارژی در حال حاضر ممکن است در اکثر آشپزخانه ها یک وسیله ثابت باشد
[ترجمه ترگمان]ممکن است که قوری بی سیم در بیشتر kitchens ثابت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The cordless version uses the VersaPak rechargeable battery system.
[ترجمه گوگل]نسخه بی سیم از سیستم باتری قابل شارژ VersaPak استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]نسخه بی سیم از سیستم شارژ باتری قابل شارژ استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The cordless telephone featured 900-megahertz circuitry.
[ترجمه گوگل]تلفن بی سیم دارای مدار 900 مگاهرتز بود
[ترجمه ترگمان]تلفن بی سیم تلفن بی سیم، مدار ۹۰۰ مگا واتی را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But looking only at professional power drill sales, cordless drills are accounting for 50 percent of the market.
[ترجمه گوگل]اما فقط با نگاهی به فروش مته های برقی حرفه ای، مته های شارژی 50 درصد از بازار را به خود اختصاص داده اند
[ترجمه ترگمان]اما به نظر می رسد تنها به فروش مته کاری حرفه ای نگاه کنید، تمرین های بی سیم در حدود ۵۰ درصد از بازار را تشکیل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. With a cordless trimmer it is important to use an efficient cutting technique to conserve power.
[ترجمه گوگل]با یک ماشین اصلاح شارژی، استفاده از یک تکنیک برش کارآمد برای صرفه جویی در مصرف انرژی بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]استفاده از یک تکنیک برش کارآمد برای حفظ قدرت از پاک کننده کارآمد استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A cordless one offers a solution.
[ترجمه گوگل]بی سیم راه حلی ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]دستگاه بی سیم یک راه حل ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If you're set on getting a cordless mouse Logitech's contender must be seriously considered.
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید یک ماوس بی سیم تهیه کنید، رقیب لاجیتک باید به طور جدی مورد توجه قرار گیرد
[ترجمه ترگمان]اگر قرار است یک رقیب قدیمی موس وایرلس را بگیرید باید به طور جدی در نظر گرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Fridges, cordless phones and irons will follow.
[ترجمه گوگل]یخچال، تلفن های بی سیم و اتو در ادامه خواهد آمد
[ترجمه ترگمان]fridges، تلفن های بی سیم و دست بند از آن پیروی خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A cordless phone has no wires. It can be useful in the office or the factory.
[ترجمه گوگل]تلفن بی سیم سیم ندارد می تواند در دفتر یا کارخانه مفید باشد
[ترجمه ترگمان]تلفن بدون سیم تلگرافی ندارد این کار می تواند در اداره یا کارخانه مفید باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The name given to a cordless mouse which operates through an infrared connection.
[ترجمه گوگل]نامی که به یک ماوس بی سیم داده شده است که از طریق اتصال مادون قرمز کار می کند
[ترجمه ترگمان]نامی که به یک موس وایرلس داده می شود که از طریق یک اتصال مادون قرمز کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Mobile stereo, Portable - radios, CD player, Cordless telephone, MD player, etc.
[ترجمه گوگل]استریو موبایل، قابل حمل - رادیو، پخش کننده سی دی، تلفن بی سیم، پخش کننده MD و غیره
[ترجمه ترگمان]دستگاه استریو، radios قابل حمل، پخش کننده سی دی، تلفن Cordless، بازیکن MD و غیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A circuit of portable part of cordless telephone set by using a single chip was introduced with its designing criteria, signal flow chart, circuit principle and design characteristics.
[ترجمه گوگل]مداری از بخش قابل حمل دستگاه تلفن بی سیم با استفاده از یک تراشه با معیارهای طراحی، نمودار جریان سیگنال، اصل مدار و مشخصات طراحی معرفی شد
[ترجمه ترگمان]یک مدار از بخش قابل حمل خطوط تلفن بی سیم با استفاده از یک چیپ با معیارهای طراحی، نمودار جریان سیگنال، اصول مدار و خصوصیات طراحی معرفی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدون سیم (صفت)
cordless

تخصصی

[برق و الکترونیک] بیسیم

انگلیسی به انگلیسی

• without a cord, without an electric cable

پیشنهاد کاربران

بپرس