1. muscle coordination
هماهنگی عضلات (ماهیچه ها)
2. a phased infantry advance with coordination between units
پیشروی مرحله به مرحله ی پیاده نظام با هماهنگی میان یگان ها
3. the various parts of a ministry should have complete coordination
بخش های گوناگون هر وزارتخانه باید (با هم) هماهنگی کامل داشته باشند.
4. The dance needs close coordination between two dancers.
 [ترجمه گوگل]رقص نیاز به هماهنگی نزدیک بین دو رقصنده دارد 
[ترجمه ترگمان]رقص نیازمند هماهنگی نزدیک بین دو رقاص است 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
5. This exercise improves your coordination, balance, timing and footwork.
 [ترجمه گوگل]این تمرین هماهنگی، تعادل، زمان بندی و حرکت پا را بهبود می بخشد 
[ترجمه ترگمان]این تمرین هماهنگی، تعادل، زمانبندی و footwork را بهبود می بخشد 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
6. You need good hand - eye coordination to play racket sports.
 [ترجمه گوگل]برای انجام ورزش های راکتی به هماهنگی خوب دست و چشم نیاز دارید 
[ترجمه ترگمان]شما به هماهنگی چشم خوب برای بازی در ورزش های حرفه ای نیاز دارید 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
7. We have improved the coordination of services.
 [ترجمه گوگل]ما هماهنگی خدمات را بهبود بخشیده ایم 
[ترجمه ترگمان]ما هماهنگی خدمات را بهبود داده ایم 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
8. The perfect coordination of the dancers and singers added a rhythmic charm to the performance.
 [ترجمه گوگل]هماهنگی کامل رقصندگان و خوانندگان جذابیت ریتمیک را به اجرا اضافه کرد 
[ترجمه ترگمان]هماهنگی کامل رقصندگان و خوانندگان یک جذابیت ریتمیک را به نمایش اضافه کرد 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
9. Learning to drive is all a matter of coordination.
 [ترجمه گوگل]یادگیری رانندگی همگی یک امر هماهنگی است 
[ترجمه ترگمان]یادگیری رانندگی تمام موضوع هماهنگی است 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
10. Too much alcohol affects your coordination.
 [ترجمه گوگل]الکل زیاد روی هماهنگی شما تأثیر می گذارد 
[ترجمه ترگمان]نوشیدن بیش از حد الکل بر هماهنگی شما تاثیر می گذارد 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
11. There's absolutely no coordination between the different groups - nobody knows what anyone else is doing.
 [ترجمه گوگل]مطلقاً هیچ هماهنگی بین گروههای مختلف وجود ندارد - هیچکس نمیداند که دیگران چه میکنند 
[ترجمه ترگمان]هیچ هماهنگی بین گروهه ای مختلف وجود ندارد - هیچ کس نمی داند که دیگران چه می کنند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
12. However, it is important to appreciate that market coordination could not function in the absence of the other modes of coordination.
 [ترجمه گوگل]با این حال، مهم است که درک کنیم که هماهنگی بازار در غیاب سایر روشهای هماهنگی نمیتواند عمل کند 
[ترجمه ترگمان]با این حال، مهم است که درک کنیم که هماهنگی بازار نمی تواند در غیاب سایر حالت های هماهنگ عمل کند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
13. This will facilitate overall coordination and monitoring, which is important when unexpected events occur.
 [ترجمه گوگل]این امر هماهنگی و نظارت کلی را تسهیل می کند، که در هنگام وقوع رویدادهای غیرمنتظره مهم است 
[ترجمه ترگمان]این کار هماهنگی و نظارت کلی را تسهیل خواهد کرد، که زمانی مهم است که اتفاقات غیرمنتظره رخ می دهند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
14. The North have both the motivation and the coordination behind the scrum to brush aside a rebuilt Midlands team.
 [ترجمه گوگل]شمالی ها هم انگیزه و هم هماهنگی در پشت اسکرام دارند تا تیم بازسازی شده میدلندز را کنار بگذارند 
[ترجمه ترگمان]شمال هم انگیزه و هم هماهنگی پشت سر این ازدحام را برای کنار گذاشتن یک تیم وست میدلندز دارد 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
15. The Evaluation Officer provides leadership and coordination for the evaluation of the Course and is the editor of Feedback.
 [ترجمه گوگل]افسر ارزیابی رهبری و هماهنگی را برای ارزیابی دوره فراهم می کند و سردبیر فیدبک است 
[ترجمه ترگمان]افسر ارزیابی رهبری و هماهنگی برای ارزیابی این دوره را فراهم می کند و ویرایشگر بازخورد است 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید