cooperative

/koʊˈɒpərətɪv//kəʊˈɒpərətɪv/

معنی: شرکت تعاونی، تعاونی، وابسته به تشریک مساعی
معانی دیگر: شرکت تعاونی، وابسته به تشریک مساعی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: willing to work or operate together; willing to do what is asked of one for the sake of a common goal.
متضاد: defiant, factious, perverse, truculent, uncooperative

- If everyone would be cooperative, we could accomplish the task in much less time.
[ترجمه گوگل] اگر همه همکاری کنند، می‌توانیم کار را در زمان بسیار کمتری انجام دهیم
[ترجمه ترگمان] اگر همه هم کاری می کردند، ما می توانیم کار را در زمان کم تر انجام دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- If you are not cooperative with the visiting nurse, you could find yourself back in the hospital.
[ترجمه گوگل] اگر با پرستار ملاقات کننده همکاری نکنید، می توانید خود را در بیمارستان بیابید
[ترجمه ترگمان] اگر با پرستار مهمان هم کاری نمی کنید، می توانید خودتان را در بیمارستان پیدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: requiring or carried out with cooperation.
متضاد: unilateral
مشابه: concerted

- The merger of our two companies is, of course, a cooperative venture.
[ترجمه گوگل] ادغام دو شرکت ما البته یک سرمایه گذاری تعاونی است
[ترجمه ترگمان] البته ادغام دو شرکت ما یک سرمایه گذاری تعاونی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The neighborhood clean-up took a great deal of cooperative effort.
[ترجمه گوگل] پاکسازی محله تلاش زیادی را به همراه داشت
[ترجمه ترگمان] منطقه پاک سازی این محله، تلاش های مشترک زیادی را به انجام رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: cooperatively (adv.), cooperativeness (n.)
(1) تعریف: a jointly owned and operated enterprise.

(2) تعریف: an apartment house in which the tenants own their individual apartments.

جمله های نمونه

1. cooperative society
1- انجمن تعاونی 2- (انگلیس) فروشگاه تعاونی (که سود آن عاید اعضا می شود)

2. his cooperative attitude . . .
روش معاضدت آمیز او . . . .

3. The cooperative movement started in Britain in the 19th century.
[ترجمه گوگل]جنبش تعاونی در بریتانیا در قرن نوزدهم آغاز شد
[ترجمه ترگمان]جنبش تعاونی در بریتانیا در قرن ۱۹ شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We thank you for your cooperative efforts.
[ترجمه گوگل]ما از تلاش های مشترک شما سپاسگزاریم
[ترجمه ترگمان]ما از شما برای تلاش های مشترک تشکر می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The workmen are very cooperative, so the work goes on smoothly.
[ترجمه گوگل]کارگران بسیار همکاری می کنند، بنابراین کار به آرامی پیش می رود
[ترجمه ترگمان]کارگران بسیار تعاونی هستند، بنابراین کار به آرامی ادامه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was doing his best to be cooperative.
[ترجمه گوگل]او تمام تلاشش را می کرد که همکاری کند
[ترجمه ترگمان]او داشت نهایت تلاش خود را می کرد که هم کاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Employees will generally be more cooperative if their views are taken seriously.
[ترجمه گوگل]کارمندان عموماً اگر نظرات آنها جدی گرفته شود همکاری بیشتری خواهند داشت
[ترجمه ترگمان]اگر نظرات آن ها به طور جدی گرفته شود، کارمندان به طور کلی هم کاری خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Some small cooperative enterprises share out very well.
[ترجمه گوگل]برخی از شرکت های تعاونی کوچک به خوبی تقسیم می شوند
[ترجمه ترگمان]برخی شرکت های تعاونی کوچک بسیار خوب به اشتراک گذاشته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Cooperative activity is essential to effective community work.
[ترجمه گوگل]فعالیت تعاونی برای کار اجتماعی مؤثر ضروری است
[ترجمه ترگمان]فعالیت تعاونی برای کار موثر جامعه ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The magazine is run by a cooperative.
[ترجمه گوگل]این مجله توسط یک تعاونی اداره می شود
[ترجمه ترگمان]مجله توسط یک تعاونی اداره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We decided to set up a cooperative.
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفتیم یک تعاونی راه اندازی کنیم
[ترجمه ترگمان]ما تصمیم گرفتیم یک تعاونی را راه اندازی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I firmly believe in the cooperative ethic, I talk about it a lot.
[ترجمه گوگل]من کاملاً به اخلاق تعاونی اعتقاد دارم، در مورد آن زیاد صحبت می کنم
[ترجمه ترگمان]من به طور جدی به اصول اخلاقی تعاونی اعتقاد دارم، من در مورد آن بسیار صحبت می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Needless to say, the band was run on cooperative lines with no one in particular leading.
[ترجمه گوگل]نیازی به گفتن نیست که گروه بر روی خطوط تعاونی اداره می شد و شخص خاصی رهبری نمی کرد
[ترجمه ترگمان]نیازی به گفتن نیست که گروه در خطوط هم کاری با هیچ کس به خصوص هدایت نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The suspect has been cooperative with investigators, but he shows little remorse.
[ترجمه گوگل]مظنون با بازرسان همکاری کرده است، اما او پشیمانی کمی نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]این مظنون با بازجویان هم کاری داشته است، اما او پشیمانی کمی را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شرکت تعاونی (اسم)
cooperative

تعاونی (صفت)
friendly, cooperative

وابسته به تشریک مساعی (صفت)
cooperative

تخصصی

[حقوق] تعاونی، شرکت تعاونی

انگلیسی به انگلیسی

• coop, collective, collectively owned and operated business
willing to work together; pertaining to a collectively owned and operated business, jointly run
a co-operative is a business or organization which is owned by the people who manage it. they then share its benefits and profits.
a co-operative activity is done by people working together.
someone who is co-operative does what you ask them to.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Willing to work together or help others 🤝
🔍 مترادف: Collaborative
✅ مثال: The students were cooperative during the group project, ensuring its success.
حاصل ازهمکاری
یارمندانه
تعاملی
خود اظهاری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : cooperate
اسم ( noun ) : cooperation / cooperative
صفت ( adjective ) : cooperative
قید ( adverb ) : cooperatively
اهل همکاری
به کسی میگن که وقتی ازش چیزی میخوای گشاد بازی درنیاره و انجام بده
کار راه انداز
در مورد افرادی که همیشه به دیگران کمک می کنند تا کارشان راه بیفتد، ، ، ، ، ، کار راه انداز
دستگیری کردن از
مشارکتی؛ مشارکت جویانه؛ فرهنگ مبتنی بر هم کاری در مقایسه با فرهنگ مبتنی بر رقابت یا ریاست
کمک کار، همدل
cooperative ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: همیارانه
تعریف: ویژگی کاری که در آن همة طرف ها برای هدف یا منفعتی مشترک مشتاقانه با یکدیگر مشارکت می کنند
اهل مشارکت بودن
مشارکت جو
این کلمه هم اسمع هم صفت. به عنوان اسم معنیش میشه
شرکت تعاونی
noun
[count] : a business or organization that is owned and operated by the people who work there or the people who use its services
the local farmers' cooperative
همکاری کردن - سپری کردن
دارای روحیه همکاری
همکاری و مشارکت دو یا چند جانبه، نه تک بُعدی
همیارانه
مایل به همکاری، دارای تمایل برای همکاری
حرف گوش کن ( در بافت عامیانه، مثلاً در مورد بچه ها )
همیاور، همکاری کننده
اسم cooperative بمعنی تعاونی است.
با cop op یا co - operative هم معنی است.
There are artists’ co - operatives all over Australia.
همکاری کننده، مشارکت کننده
همکاری. مشارکت
فرد یاری بخش
شورا
همکارانه
همراه
کمک کننده
همیاری ، شرکت همیاری
تخصصی، شرکت تعاونی، همکاری، مشارکت، مشارکتی
تخصصی ( حقوق )
روح همکاری
شراکتی
مشارکتی
همکاری جویانه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس