• : تعریف: (informal) to become calmer or less upset. • مترادف: calm down, loosen up, relax, settle down, simmer down • مشابه: calm, quiet down, unwind
- It took him a long time to cool off after the fight.
[ترجمه وحیده] مدت زمان زیادی طول می کشد تا به حالت طبیعی خود بعد از جنگ برسد
|
[ترجمه گوگل] مدت زیادی طول کشید تا بعد از دعوا خنک شود [ترجمه ترگمان] بعد از جنگ، مدت زیادی طول کشید تا خنک شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. Leave her to cool off and then talk to her.
[ترجمه Fatemeh] بذار آروم بشه، بعد باهاش حرف بزن
|
[ترجمه گوگل]بگذارید او خنک شود و سپس با او صحبت کنید [ترجمه ترگمان] ولش کن بره و باه اش حرف بزنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. We dived into the river to cool off.
[ترجمه گوگل]برای خنک شدن به داخل رودخانه شیرجه زدیم [ترجمه ترگمان]به داخل رودخانه شیرجه رفتیم تا خنک بشویم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Maybe he's trying to cool off out there in the rain.
[ترجمه گوگل]شاید او سعی می کند آنجا زیر باران خنک شود [ترجمه ترگمان]شاید داره سعی می کنه توی بارون خودشو خنک کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He went for a swim to cool off.
[ترجمه گوگل]برای خنک شدن رفت شنا کرد [ترجمه ترگمان]رفت شنا کنه تا خنک بشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. We sat out on the porch to cool off.
[ترجمه گوگل]بیرون ایوان نشستیم تا خنک شویم [ترجمه ترگمان]روی ایوان نشستیم تا خنک بشویم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The government wants to cool off the economy.
[ترجمه گوگل]دولت می خواهد اقتصاد را خنک کند [ترجمه ترگمان]دولت می خواهد اقتصاد را خنک کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Leave the engine to cool off before you touch it.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه موتور را لمس کنید بگذارید خنک شود [ترجمه ترگمان]قبل از اینکه بهش دست بزنی، موتور رو خاموش کن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Cool off with an iced drink.
[ترجمه گوگل]با یک نوشیدنی سرد خنک شوید [ترجمه ترگمان] با یه نوشیدنی یخ زده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. We went for a swim to cool off.
[ترجمه گوگل]برای خنک شدن رفتیم شنا [ترجمه ترگمان] رفتیم شنا تا آروم باشیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Cool off the carrots quickly.
[ترجمه گوگل]هویج ها را سریع خنک کنید [ترجمه ترگمان] به سرعت هویج رو خاموش کن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He'd cool off while he took a walk.
[ترجمه گوگل]وقتی قدم می زد خنک می شد [ترجمه ترگمان]وقتی قدم به قدم گذاشت حالش بهتر شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Savanna animals cool off with a kind of organic radiator by evaporating water from the moist linings of the nasal chambers.
[ترجمه گوگل]جانوران ساوانا با نوعی رادیاتور ارگانیک با تبخیر آب از پوشش مرطوب محفظه های بینی خنک می شوند [ترجمه ترگمان]حیوانات با خنک کردن آب از the مرطوب درون حفره های بینی، خنک می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. If you have a bad day, cool off before clicking.
[ترجمه گوگل]اگر روز بدی دارید، قبل از کلیک کردن، خنک شوید [ترجمه ترگمان]، اگه روز بدی داشته باشی قبل از اینکه تق تق کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Come on, have some ice tea and cool off.
[ترجمه گوگل]بیا، چای یخی بخور و خنک شو [ترجمه ترگمان]بیا بریم یه کم چای بخوریم و خنک بشیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Children cool off in a fountain on the site of the Montreal International Jazz Festival Tuesday, July 2010 in Montreal.
[ترجمه گوگل]کودکان در یک فواره در محل جشنواره بین المللی جاز مونترال سه شنبه، ژوئیه 2010 در مونترال خنک می شوند [ترجمه ترگمان]کودکان در روز سه شنبه، جولای ۲۰۱۰ در مونترال، در کنار فواره فستیوال بین المللی جاز در مونترال، خنک می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
تخصصی
[ریاضیات] سردشدن
پیشنهاد کاربران
مثال؛ “I need a few minutes to cool off after that argument. ” In a discussion about managing emotions, someone might say, “Taking a walk outside can help you cool off when you’re feeling frustrated. ” ... [مشاهده متن کامل]
A person might advise, “When you feel yourself getting angry, take a deep breath and try to cool off before responding. ”
to cool off – to calm down; to spend time calming down after an event or action that made one angry * After the bad argument with her mother, Rosalinda needed to cool off.
آروم یا ساکت شدن
معنای دوستان ✔️آرام شدن - فرو نشاندن ( خشم افراد یا شرایط بد ) . . . . A: Maybe we should cool off. Talk again . B: I don't think so Limitless 2011🎥
آب ها از آسیاب افتادن
آرام شدن سردشدن:cool down
سرد شدن - فرو نشستن ( خشم افراد یا شرایط بد ) for instance please don't do anything until things cool off لطفا کاری نکن تا اب ها از اسیاب بیفته
to become cooler after being very hot سردتر شدن چیزی یا کسی بعد از اینکه خیلی داغ شده باشد We went for a swim to cool ourselves off.
ناامید شدن دلسرد کردن اجازه ندید این شمارو ناامید کنه = don't let that cool you off
منقضی شدن مدت ( تخصصی حقوق ) سپری شدن مدت
فرونشینی، ناکنشی
1. سرد و خنک شدن 2. آرام شدن، تقلیل دادن چیزی 3. کاهش قیمت