convulse

/kənˈvʌls//kənˈvʌls/

معنی: تکان دادن، دچار تشنج کردن
معانی دیگر: دچار تشنج کردن یا شدن، ترنجیدن، دچار گرفتگی (ماهیچه ها) کردن یا شدن، (به شدت) تکان دادن، (سخت) به هم زدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: convulses, convulsing, convulsed
(1) تعریف: to cause to shake heavily and uncontrollably, as with laughter, pain, or fear.

- The audience was convulsed with laughter in almost every scene.
[ترجمه گوگل] تماشاگران تقریباً در هر صحنه از خنده تشنج می شدند
[ترجمه ترگمان] همه تماشاچیان از خنده روده بر شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause to have involuntary spasms or muscle contractions.

- The patient appeared to be daydreaming and then suddenly became convulsed.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید که بیمار در حال رویاپردازی است و سپس ناگهان دچار تشنج شد
[ترجمه ترگمان] بیمار ظاهرا در حال رویا بود و بعد ناگهان دچار تشنج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to throw into turmoil; agitate.
مترادف: shake

- It was a war that convulsed the world.
[ترجمه گوگل] این جنگی بود که جهان را متشنج کرد
[ترجمه ترگمان] جنگی بود که دنیا را به لرزه درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The whole world was convulsed over the passing away of the great man.
[ترجمه گوگل]همه دنیا بر سر رحلت آن مرد بزرگ تشنج شد
[ترجمه ترگمان]تمام دنیا از کنار مرد بزرگ به لرزه افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Olivia's face convulsed in a series of twitches.
[ترجمه گوگل]صورت اولیویا به دلیل تکان های پی در پی تشنج شد
[ترجمه ترگمان]چهره الیویا درهم رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Don't be convulsed with laughter, which stultifies you.
[ترجمه گوگل]از خنده که شما را خفه می کند تشنج نکنید
[ترجمه ترگمان]از خنده روده بر نشوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He sat down, his shoulders convulsing with sobs.
[ترجمه گوگل]نشست و شانه هایش از هق هق می لرزید
[ترجمه ترگمان]نشست و شانه های خود را به لرزه درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A racking cough convulsed her whole body.
[ترجمه گوگل]سرفه شدیدی تمام بدنش را تشنج کرد
[ترجمه ترگمان]یک سرفه وحشتناک تمام بدنش را به لرزه درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He let out a cry that convulsed his bulky frame and jerked his arm.
[ترجمه گوگل]گریه ای بلند کرد که بدن بزرگش را تشنج کرد و بازویش را تکان داد
[ترجمه ترگمان]فریادی کشید که قاب bulky را به لرزه درآورد و بازویش را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The opposing team were so convulsed with laughter that they almost forgot to hit the ball.
[ترجمه گوگل]تیم حریف آنقدر از خنده تشنج شده بود که نزدیک بود فراموش کنند توپ را بزنند
[ترجمه ترگمان]بازیکنان تیم حریف چنان از خنده روده بر شده بودند که نزدیک بود به توپ ضربه بزنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A wave of nationalist demonstrations convulsed the country in 191
[ترجمه گوگل]موجی از تظاهرات ملی گرایانه کشور را در سال 191 متلاطم کرد
[ترجمه ترگمان]موجی از تظاهرات ملی گرایانه کشور را در ۱۹۱ کشور تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His face was convulsed with rage.
[ترجمه گوگل]صورتش از خشم تشنج شده بود
[ترجمه ترگمان]چهره اش از شدت خشم متشنج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He convulsed the audience with his funny acts.
[ترجمه گوگل]او با حرکات خنده دار خود تماشاگران را به ستوه آورد
[ترجمه ترگمان]او حضار را با اعمال مسخره خود به خنده انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His whole body convulsed.
[ترجمه گوگل]تمام بدنش تشنج شد
[ترجمه ترگمان]تمام بدنش متشنج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was suddenly convulsed by a hacking cough.
[ترجمه گوگل]او ناگهان با سرفه‌های هکری دچار تشنج شد
[ترجمه ترگمان]ناگهان دچار سرفه شدیدی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The area around you began to convulse like an epileptic ward.
[ترجمه گوگل]اطراف شما مثل یک بخش صرع شروع به تشنج کرد
[ترجمه ترگمان]فضای اطراف شما دچار تشنج شدیدی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In convulsed countries around the world, too much food donated by well-meaning people feeds murderous gunmen instead of needy families.
[ترجمه گوگل]در کشورهای متشنج در سراسر جهان، غذای بیش از حد اهدایی از سوی افراد خوش‌نیت، به جای خانواده‌های نیازمند، به افراد مسلح قاتل غذا می‌دهد
[ترجمه ترگمان]در کشورهای در حال تشنج در سراسر دنیا، غذای بسیار زیادی که توسط مردم اهدا می شود به جای خانواده نیازمند افراد مسلح را تغذیه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تکان دادن (فعل)
agitate, twiddle, stir, move, hitch, hustle, shake, flick, wiggle, budge, shock, startle, impulse, pulsate, wag, shag, jar, concuss, convulse, jolt, jounce, shrug off

دچار تشنج کردن (فعل)
convulse

انگلیسی به انگلیسی

• shake violently, have spasmodic muscular contractions; cause to shake violently, cause to suffer spasmodic muscular contractions
if someone convulses, their body moves suddenly and violently in an uncontrolled way.

پیشنهاد کاربران

۱. دچار تشنج کردن ۲. دچار تشنج شدن. تشنج پیدا کردن ۳. اشفته کردن. دچار اشوب کردن. متشنج کردن. به هم ریختن ۴. لرزاندن. به لرزه در اوردن. تکان دادن. زیر و رو کردن ۵. لرزیدن. تکان خوردن. ۶. ( از خنده ) روده بر کردن
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
And they were convulsed until the apostle and the faithful who were with him said,
و آنها در حال تکان خوردن و لرزیدن بودند تا اینکه رسول و مومنانی که با او بودند گفتند
�وَزُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ�

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : convulse
✅️ اسم ( noun ) : convulsion
✅️ صفت ( adjective ) : convulsive
✅️ قید ( adverb ) : convulsively
1 یک لرزش ناگهانی در بدن شخص ایجاد کردن/ شدن
2 کاری را با شدت بسیار انجام دادن به طوری که غیر قابل کنترل باشد
مثلا be convulsed with laughter
به چیزی سخت خندیدن ( به طوری که این خنده نمیتواند توسط فرد مهار شود )
به هم ریختن، متشنج کردن
تشنج کردن a medical condition which happens by high body temperature or epilepsy

The madness that had convulsed the city

بپرس