convoy

/ˈkɑːnˈvɔɪ//ˈkɒnvɔɪ/

معنی: کاروان، قافله، بدرقه، همراه رفتن، بدرقه کردن
معانی دیگر: مشایعت کردن (به ویژه به منظور محافظت)، اسکورت کردن، همراهی کردن، (در مورد ناوگان یا کاروان یا نیروهای مسلح و غیره) ستون (دسته ای که به خاطر سهولت یا ایمنی با هم حرکت می کنند)، همرهان

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: convoys, convoying, convoyed
• : تعریف: to go with and protect, esp. by an armed force or ships.
مترادف: accompany, attend, defend, escort, guard, protect, safeguard
مشابه: chaperon, guide, usher
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of convoying.
مترادف: defense, protection
مشابه: motorcade, security

(2) تعریف: the troops, ships, or the like serving as a protective escort.
مترادف: escort, guard, protection, safeguard
مشابه: bodyguard, chaperon, column, cortege, entourage, guardian, retinue, shield

(3) تعریف: the persons, ships, or the like that are so escorted.

(4) تعریف: a group of vehicles, often military, traveling together.
مترادف: file, train
مشابه: column, company, fleet, line, rank, regiment, row

جمله های نمونه

1. a convoy of freighters and cruisers
کاروانی از کشتی های باری و رزمناوها

2. a convoy of tanks and armored vehicles
ستون تانک و خودروهای زره پوش

3. a convoy of ten trucks was discerned by our soldiers this morning
کاروانی مرکب از ده کامیون امروز صبح توسط سربازان ما شناسایی شد.

4. the trucks moved in a convoy
کامیون ها با هم حرکت می کردند.

5. The British left in a convoy of 20 cars.
[ترجمه گوگل]انگلیسی ها با یک کاروان 20 ماشینی رفتند
[ترجمه ترگمان]انگلیسی ها در یک کاروان متشکل از ۲۰ اتومبیل باقی ماندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The huge convoy of trucks lumbered out of the city.
[ترجمه مصطفی اردستانی] کاروانی عظیم از کامیون ها به طرز عجیبی از شهر خارج شد
|
[ترجمه گوگل]کاروان عظیم کامیون ها از شهر خارج شدند
[ترجمه ترگمان]کاروان عظیم کامیون ها به سرعت از شهر خارج می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The convoy was attacked by submarines.
[ترجمه گوگل]این کاروان مورد حمله زیردریایی ها قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]این کاروان توسط زیردریایی ها مورد حمله قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The convoy had an escort of ten destroyers.
[ترجمه گوگل]این کاروان دارای اسکورت ده ناوشکن بود
[ترجمه ترگمان]کاروان یک اسکورت از ۱۰ تا destroyers داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A convoy of heavy trucks rumbled past.
[ترجمه گوگل]کاروانی از کامیون‌های سنگین از کنارش گذشت
[ترجمه ترگمان]گروهی از کامیون های سنگینی که از کنار آن ها عبور کرده بودند گذشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We drove in convoy because I didn't know the route.
[ترجمه گوگل]چون مسیر را بلد نبودم به صورت کاروان رانندگی کردیم
[ترجمه ترگمان]ما با ماشین رفتیم به خاطر اینکه راه رو بلد نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Shall we all drive to the party in convoy so we don't get lost?
[ترجمه گوگل]آیا همه با کاروان به سمت مهمانی رانندگی کنیم تا گم نشویم؟
[ترجمه ترگمان]آیا همه ما به کاروان همراهی خواهیم کرد تا از دست ندهیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Two fighters buzzed the convoy as it approached the coast.
[ترجمه گوگل]دو جنگجو هنگام نزدیک شدن به ساحل کاروان را به صدا درآوردند
[ترجمه ترگمان]دو نفر از fighters کاروان را هنگام نزدیک شدن به ساحل صدا می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The convoy wound its way through the West Bank.
[ترجمه گوگل]این کاروان از کرانه باختری عبور کرد
[ترجمه ترگمان]کاروان از کرانه باختری به راه خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Warships will accompany the convoy.
[ترجمه گوگل]کشتی های جنگی کاروان را همراهی می کنند
[ترجمه ترگمان]Warships این کاروان را همراهی خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The UN convoy was turned back at the border.
[ترجمه گوگل]کاروان سازمان ملل در مرز برگردانده شد
[ترجمه ترگمان]کاروان سازمان ملل به مرز بازگردانده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کاروان (اسم)
caravan, convoy

قافله (اسم)
convoy

بدرقه (اسم)
escort, convoy

همراه رفتن (فعل)
go along, convoy

بدرقه کردن (فعل)
convoy

انگلیسی به انگلیسی

• train of vehicles or ships accompanied by a protecting escort; armed escort; group of military vehicles traveling together on a mission
accompany, escort (generally to provide protection)
a convoy is a group of ships, people, or vehicles travelling together.

پیشنهاد کاربران

1. اسکورت کردن. همراهی کردن. بدرقه کردن / 1. کاروان. ستون. 2. کاروان دریایی 3. ستون موتوری 4. اسکورت. محافظ 5. مشایعت. بدرقه. همراهی
مثال:
the anchorage where the convoy sheltered
لنگرگاهی که کاروان دریایی در آنجا پناه جست.
لطفا با convey به معنی بیان کردن - رساندن اشتباه نشه
همراهان، کاروان
In psychology, this is sometimes
referred to as your “social convoy,
⬛ CONVEY ⬛
1. to take or carry ( someone or something ) from one place to another : transport / verb
2. to make ( something ) known to someone / verb
3. law : to change the ownership of ( property ) from one person to another / verb
...
[مشاهده متن کامل]

⬛ CONVOY ⬛
1. a group of vehicles or ships that are traveling together usually for protection / Noun
2. to travel with and protect ( someone or something ) / Verb
⬛ ENVY ⬛
1. The feeling of wanting to have what someone else has / noun
2. to feel a desire to have what someone else has : to feel envy because of ( someone or something ) / verb
⬛ ENVOY ⬛
a person who is sent by one government to represent it in dealing with another government

گروهی از وسایل نقلیه زمینی یا کشتی ها که با یکدیگر حرکت می کنند و برخی از اوقات به منظور محافظت از یکدیگر در برابر حملات دشمن انجام می گردد.

بپرس