convoluted

/ˈkɑːnvəˌluːtəd//ˌkɒnvəˈluːtɪd/

معنی: حلقوی، بهم پیچیده، بهم تابیده، پیچاپیچ
معانی دیگر: دشوار، درهم پیچیده، ظریف و تو در تو، بغرنج، پیچاپیچ (مانند حلقه هایی که بر هم سوار باشند)، پر پیچ و تاب، کنجله، پرشکنج، پر چنبر، همتاب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: convolutedly (adv.), convolutedness (n.)
(1) تعریف: folded in twists and coils.

- a convoluted landscape of hills and valleys
[ترجمه گوگل] چشم انداز پیچیده ای از تپه ها و دره ها
[ترجمه ترگمان] منظره convoluted از تپه ها و دره ها،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: complex; intricate.
مشابه: complex, intricate

- His reasoning is so convoluted that I can't follow it.
[ترجمه گوگل] استدلال او آنقدر پیچیده است که نمی توانم آن را دنبال کنم
[ترجمه ترگمان] استدلال او به قدری پیچیده است که من نمی توانم آن را دنبال کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. convoluted sentences
جمله های بغرنج (پر پیچ و تاب)

2. his style of painting is very convoluted
سبک نقاشی او بسیار پیچیده است.

3. His grammar explanations are terribly convoluted.
[ترجمه گوگل]توضیحات دستور زبان او به طرز وحشتناکی پیچیده است
[ترجمه ترگمان]توضیحات کتاب او خیلی پیچیده و پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The story is convoluted and opaque, often to the point of total obscurity.
[ترجمه گوگل]داستان پیچیده و مبهم است، اغلب تا حدی مبهم است
[ترجمه ترگمان]داستان پیچیده و مبهم است، اغلب به نقطه مبهم کلی تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Despite its length and convoluted plot, "Asta's Book" is a rich and rewarding read.
[ترجمه گوگل]«کتاب آستا» علیرغم طولانی و پیچیدگی داستان، کتابی غنی و پربار است
[ترجمه ترگمان]با وجود این طرح پیچیده و پیچیده، کتاب \"Asta s\" یک کتاب غنی و پر پاداش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her book is full of long convoluted sentences.
[ترجمه گوگل]کتاب او پر از جملات پیچیده طولانی است
[ترجمه ترگمان]کتاب او پر از جملات طولانی و پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The argument is rather convoluted.
[ترجمه گوگل]بحث نسبتاً پیچیده است
[ترجمه ترگمان]بحث نسبتا پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Pity that this convoluted attitude towards violence doesn't prevail in all Slavic societies today.
[ترجمه گوگل]افسوس که این نگرش پیچیده نسبت به خشونت در همه جوامع اسلاو امروزی حاکم نیست
[ترجمه ترگمان]افسوس که این نگرش پیچیده نسبت به خشونت امروزه در همه جوامع اسلاوی غالب نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It began to appear more convoluted, interlocking chain mail . . . some sort of suit.
[ترجمه گوگل]پست‌های زنجیره‌ای پیچیده‌تر و به هم پیوسته‌تر ظاهر شد نوعی کت و شلوار
[ترجمه ترگمان]باز هم پیچیده و پیچیده به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These convoluted explanations fail to identify the real lure of Niagara that it was accessible and comfortable.
[ترجمه گوگل]این توضیحات پیچیده نمی‌تواند جذابیت واقعی نیاگارا را که در دسترس و راحت است، شناسایی کند
[ترجمه ترگمان]این توضیحات پیچیده قادر به تشخیص فریب واقعی نیاگارا نبودند که در دسترس و راحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This extraordinary and highly convoluted story has aroused interest in many quarters from time to time.
[ترجمه گوگل]این داستان خارق‌العاده و بسیار پیچیده هر از گاهی در بسیاری از بخش‌ها مورد توجه قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]این داستان بسیار پیچیده و بسیار پیچیده باعث ایجاد علاقه بسیاری در بسیاری از مناطق از زمان به زمان شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What is the convoluted chain of command?
[ترجمه گوگل]زنجیره فرمان پیچیده چیست؟
[ترجمه ترگمان]زنجیره پیچیده فرماندهی چیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He always uses a lot of convoluted arguments to support his theories, but no one's ever impressed.
[ترجمه گوگل]او همیشه از استدلال های پیچیده زیادی برای حمایت از نظریه های خود استفاده می کند، اما هیچ کس هرگز تحت تاثیر قرار نمی گیرد
[ترجمه ترگمان]او همیشه از بحث های پیچیده زیادی برای حمایت از تیوری های خود استفاده می کند، اما هیچ کس تا به حال تحت تاثیر قرار نگرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Judgments frequently consist of long paragraphs and convoluted sentences replete with subordinate clauses.
[ترجمه گوگل]قضاوت ها اغلب شامل پاراگراف های طولانی و جملات پیچیده مملو از جملات فرعی هستند
[ترجمه ترگمان]Judgments اغلب شامل پاراگراف های طولانی و جملات پیچیده و انباشته از عبارات فرعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حلقوی (صفت)
vortical, vortiginous, annular, convoluted, sigmoid, annulate, convolute, guttural, terete, laryngeal

بهم پیچیده (صفت)
convoluted, convolute

بهم تابیده (صفت)
convoluted

پیچاپیچ (صفت)
vortiginous, spiral, winding, convoluted, tortuous, flexuous, meandrous

انگلیسی به انگلیسی

• curved, coiled, twisted; involved, intricate, complicated
a convoluted problem, structure, or sentence is complicated and difficult to understand.

پیشنهاد کاربران

چین خورده، شکنج دار، تاخورده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : convolute
✅️ اسم ( noun ) : convolution
✅️ صفت ( adjective ) : convolute / convoluted
✅️ قید ( adverb ) : _
۱. صعب الفهم، پیچیده
۲. پر پیچ و خم
Convoluted sentences, explanations, arguments, etc. are unreasonably long and difficult to understand
صفت/ ( درباره جملات، توضیحات، بحث ها و . . . ) مطّول، پیچیده و غامض
His grammar explanations are terribly convoluted
...
[مشاهده متن کامل]

Her book is full of long, convoluted sentences
"The film is let down by a convoluted plot in which nothing really happens"

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/convoluted?q=convoluted
لوله ی پیچ خورده ی نزدیک = Proximal Convoluted Tubule
سردرگم
رنگابرنگ، قاطی پاتی
گیج کننده، بغرنج، سخت

بپرس