• : تعریف: confident in one's belief about something. • مترادف: sure • متضاد: doubtful, unconvinced, unsure
- He is two hours late, but she is still convinced that he's coming.
[ترجمه هانیه] او ( پسر ) دو ساعت دیر کرده، ولی او ( دختر ) هنوز بر این باوره که او میاد
|
[ترجمه mystery] اون دو ساعته که دیر کرده ولی اون دختر هنوز مطمئنه که میاد.
|
[ترجمه ♡♡♡] او ۲ ساعت دیر کرده اما او هنوز معتقد است که او میاید
|
[ترجمه گوگل] او دو ساعت تاخیر دارد، اما او هنوز متقاعد شده است که او می آید [ترجمه ترگمان] دو ساعت دیر است، اما هنوز مطمئن است که دارد می آید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. People are more convinced by words than by blows.
[ترجمه گوگل]مردم بیشتر با کلمات متقاعد می شوند تا ضربات [ترجمه ترگمان]مردم بیشتر با کلمات بیشتر متقاعد می شوند تا ضربات [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. We convinced Anne to go by plane.
[ترجمه گوگل]ما آن را متقاعد کردیم که با هواپیما برود [ترجمه ترگمان] ما \"آن\" رو متقاعد کردیم که با هواپیما بره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He was convinced of her innocence.
[ترجمه mohamadda333] من بی گناهی اون را باور دارم
|
[ترجمه Sevda] او بی گناه است
|
[ترجمه گوگل]او به بی گناهی او متقاعد شد [ترجمه ترگمان]او را بی گناه می دانست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. French police are convinced that she was tortured and killed.
[ترجمه گوگل]پلیس فرانسه متقاعد شده است که او شکنجه شده و کشته شده است [ترجمه ترگمان]پلیس فرانسه متقاعد شده است که او مورد شکنجه قرار گرفته و کشته شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Molly agreed, but she did not sound very convinced.
[ترجمه گوگل]مولی موافقت کرد، اما او چندان قانع نشد [ترجمه ترگمان]مولی حرف او را قبول کرد، اما زیاد راضی به نظر نمی رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He was convinced that I was part of the problem.
[ترجمه گوگل]او متقاعد شده بود که من بخشی از مشکل هستم [ترجمه ترگمان]اون قانع شده بود که من جزئی از مشکل هستم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. She was convinced he was possessed by the devil .
[ترجمه گوگل]او متقاعد شد که او توسط شیطان تسخیر شده است [ترجمه ترگمان]یقین داشت که شیطان بر او چیره شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The driver grunted, convinced that Michael was crazy.
[ترجمه Shahram] راننده غرغرکنان، معتقد بود که مایکل دیوانه است
|
[ترجمه گوگل]راننده متقاعد شده بود که مایکل دیوانه است غرغر کرد [ترجمه ترگمان]راننده غرشی کرد و گفت که مایکل دیوانه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. She became convinced that something was wrong.
[ترجمه گوگل]او متقاعد شد که چیزی اشتباه است [ترجمه ترگمان]اون قانع شد که یه چیزی اشتباه بوده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Although I soon convinced him of my innocence, I think he still has serious doubts about my sanity.
[ترجمه گوگل]اگرچه خیلی زود او را به بی گناهی خود متقاعد کردم، اما فکر می کنم او هنوز در مورد سلامت عقل من تردید جدی دارد [ترجمه ترگمان]با اینکه خیلی زود او را از بیگناهی خودم متقاعد کردم، فکر می کنم هنوز درباره سلامت عقل و شعور من شک دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. He convinced me that I should study law.
[ترجمه گوگل]او مرا متقاعد کرد که باید حقوق بخوانم [ترجمه ترگمان]او مرا متقاعد کرد که باید حقوق بخوانم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. They convinced the teacher by what they have done.
[ترجمه گوگل]آنها با کاری که انجام داده اند معلم را متقاعد کردند [ترجمه ترگمان]آن ها معلم را با کاری که کرده اند قانع کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. Women suffering from anorexia are still convinced that their thin, frail bodies are fat and unsightly. Conversely, some people who are a great deal heavier than they should be can persuade themselves that they are 'just right'.
[ترجمه گوگل]زنانی که از بی اشتهایی رنج می برند هنوز متقاعد شده اند که بدن لاغر و ضعیف آنها چاق و نامناسب است برعکس، برخی از افرادی که بسیار سنگینتر از آنچه باید باشند، میتوانند خود را متقاعد کنند که «درست هستند» [ترجمه ترگمان]زنانی که از anorexia رنج می برند، هنوز متقاعد شده اند که بدن نحیف و ضعیف آن ها چاق و ناخوشایند است در مقابل، برخی از افرادی که بسیار سنگین تر از آن ها هستند باید خود را متقاعد کنند که درست عمل می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
متقاعد (صفت)
sure, retired, convinced, pensionable
انگلیسی به انگلیسی
• persuaded, certain, sure if you are convinced of something, you are sure that it is true or genuine.