convex

/kənˈveks//ˈkɒnveks/

معنی: برجسته، محدب، کوژ، گردهماهی
معانی دیگر: (به ویژه عدسی) کوژ، گرده ماهی (در برابر: کاو concave)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: convexly (adv.)
• : تعریف: having a surface or outer edge that curves outward like the outside of a ball. (Cf. concave.)
مترادف: bulging, protuberant, rounded
متضاد: concave
مشابه: arched, gibbous, round

جمله های نمونه

1. a convex lens
عدسی کوژ،عدسی همگرا

2. A two-layer perceptron can recognise convex areas on its retina.
[ترجمه گوگل]یک پرسپترون دو لایه می تواند نواحی محدب را روی شبکیه خود تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان]یک پرسپترون دو لایه می تواند نواحی محدب را در شبکیه چشم تشخیص دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They present convex outlines in plan whether they are simple or compound deltas, composed virtually of a series of sub-deltas.
[ترجمه گوگل]آنها خطوط محدب را در پلان ارائه می دهند، خواه دلتاهای ساده یا مرکب باشند، که عملاً از یک سری از دلتاهای فرعی تشکیل شده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها خطوط محدب را در برنامه ریزی این که آیا آن ها ساده و یا مرکب هستند، نشان می دهند، که تقریبا از مجموعه ای از deltas ساخته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Convex Computer Corp is expected to reveal the fruits of its work with Hewlett-Packard using the PA-RISC chip early this week.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود شرکت Convex Computer Corp نتایج کار خود با Hewlett-Packard را با استفاده از تراشه PA-RISC در اوایل این هفته فاش کند
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که شرکت کامپیوتری Convex ثمره کار خود را با استفاده از چیپ PA - در اوایل این هفته فاش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The telescope contains a large convex mirror to collect the light.
[ترجمه گوگل]این تلسکوپ دارای یک آینه محدب بزرگ برای جمع آوری نور است
[ترجمه ترگمان]تلسکوپ حاوی یک آینه بزرگ محدب برای گرفتن نور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The slopes were gentle and convex like the outer optic of a huge fish-eye lens.
[ترجمه گوگل]شیب ها ملایم و محدب مانند اپتیک بیرونی یک عدسی چشم ماهی بزرگ بود
[ترجمه ترگمان]این شیب های ملایم و محدب مانند دید خارجی یک عدسی چشم بزرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The convex side is pointed toward the enemy.
[ترجمه گوگل]سمت محدب به سمت دشمن است
[ترجمه ترگمان]طرف محدب به دشمن نشان داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. An image is convex if every straight line with both ends in the image is actually entirely in the image.
[ترجمه گوگل]یک تصویر محدب است اگر هر خط مستقیم با هر دو انتهای تصویر در واقع به طور کامل در تصویر باشد
[ترجمه ترگمان]یک تصویر محدب است، در صورتی که هر خط مستقیم با هر دو سر در تصویر در واقع به طور کامل در تصویر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In convex economies these features do not pose existence problems.
[ترجمه گوگل]در اقتصادهای محدب، این ویژگی‌ها مشکلی برای وجود ایجاد نمی‌کنند
[ترجمه ترگمان]در اقتصادهای محدب این ویژگی ها مشکلات وجود ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. All the mirrors grew convex, she fingered the globe in its pregnant question mark.
[ترجمه گوگل]تمام آینه ها محدب شدند، او کره زمین را در علامت سوال حامله اش انگشت کرد
[ترجمه ترگمان]تمام the محدب شدند، و او در دنیا به علامت سوال باردار خود دست و پنجه نرم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I wouldn't say your stomach was big — it's just slightly convex.
[ترجمه گوگل]نمی توانم بگویم شکم شما بزرگ بود - فقط کمی محدب است
[ترجمه ترگمان]من نمی گویم که شکمت بزرگ است - فقط کمی convex
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The ventral arm plates are wider than long, pentagonal with an obtuse proximal angle and a slightly convex distal edge.
[ترجمه گوگل]صفحات بازوی شکمی عریض تر از دراز هستند، پنج ضلعی با زاویه مجاور نزدیک و لبه دیستال کمی محدب
[ترجمه ترگمان]صفحات بازوی شکمی بزرگ تر از صفحات طویل، پنج ضلعی با زاویه قائمه و لبه کمی محدب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The oral shield is rhombic but often with an obtuse proximal angle and a convex distal edge.
[ترجمه گوگل]سپر دهانی لوزی شکل است اما اغلب با یک زاویه نزدیک و یک لبه دیستال محدب است
[ترجمه ترگمان]سپر شفاهی rhombic است اما اغلب با زاویه قائمه و لبه دور محدب دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The absence of transition curves is disguised by the pulsation of positive and negative, convex and concave curvature.
[ترجمه گوگل]عدم وجود منحنی های گذار با ضربان انحنای مثبت و منفی، محدب و مقعر پنهان می شود
[ترجمه ترگمان]عدم وجود منحنی های انتقال با تغییر شکل انحنای مثبت و منفی محدب و مقعر شکل می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برجسته (صفت)
prime, master, striking, leading, protuberant, distinguished, outstanding, illustrious, dominant, bossed, prominent, eminent, bossy, gibbous, bulging, convex, bunchy, famous, predominant, egregious, noted, dome-shaped, kenspeckle, embossed, knobby, laureate, noticeable, overriding, palmary, stereometric, supereminent, torose

محدب (صفت)
protuberant, gibbous, bulging, bulgy, convex, pulvinate

کوژ (صفت)
convex, lenticular

گرده ماهی (صفت)
gibbous, convex

تخصصی

[شیمی] کوژ، محدب، برجسته، گرده ماهی (در برابر: کاو concave)
[سینما] همگرا (محدب )
[عمران و معماری] محدب
[صنعت] کوژ، محدب
[نساجی] محدب - دارای تحدب
[ریاضیات] محدب
[آمار] محدب , کوژ
[آب و خاک] کوژ، محدب، تحدب

انگلیسی به انگلیسی

• arched, curved outward
a convex object curves outwards at its centre.

پیشنهاد کاربران

Convexمحدب، برآمده، برجسته
Concave مقعر، تو رفته، فرو رفته، گود،
👈🏿 واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : convex 💎 تلفظ واژه: kon - VEKS ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: کوژ، محدب ⭐ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : -
برآمده

بپرس