converting


معنی: مقلب

جمله های نمونه

1. He bought the warehouse with an eye to converting it into a hotel.
[ترجمه گوگل]او این انبار را خرید و قصد داشت آن را به هتل تبدیل کند
[ترجمه ترگمان]او این انبار را با نگاهی به تبدیل آن به یک هتل خرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His plans for converting his house into an antique shop are just pie in the sky.
[ترجمه گوگل]برنامه های او برای تبدیل خانه اش به یک مغازه عتیقه فروشی فقط پایی در آسمان است
[ترجمه ترگمان]نقشه های او برای تبدیل خانه اش به یک مغازه عتیقه فروشی دیگر در آسمان pie
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was a major influence in converting Godwin to political radicalism.
[ترجمه گوگل]او تأثیر عمده ای در تبدیل گادوین به رادیکالیسم سیاسی داشت
[ترجمه ترگمان]او نفوذ عمده ای در تبدیل گادوین به تندروی سیاسی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Save money by converting your car to unleaded.
[ترجمه گوگل]با تبدیل ماشین خود به بدون سرب در هزینه خود صرفه جویی کنید
[ترجمه ترگمان]با تبدیل اتومبیل تان به بدون سرب پول پس انداز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. What's the formula for converting pounds into kilos?
[ترجمه گوگل]فرمول تبدیل پوند به کیلو چیست؟
[ترجمه ترگمان]فرمول تبدیل پوند به چند کیلو چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. By converting the loft, they were able to have two extra bedrooms.
[ترجمه گوگل]با تبدیل زیر شیروانی، آنها توانستند دو اتاق خواب اضافی داشته باشند
[ترجمه ترگمان]با تغییر دکوراسیون، اونا می تونستن ۲ تا اتاق خواب اضافی داشته باشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Jim's got some half - baked idea about converting his garage into a sauna.
[ترجمه گوگل]جیم ایده نیمه کاره ای در مورد تبدیل گاراژ خود به سونا دارد
[ترجمه ترگمان]\" \" \" \" \" جیم کمی فکر پخت که گاراژ را به یک سونا تبدیل کند \" \" \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Converting metric measurements to U. S. equivalents is easy.
[ترجمه گوگل]تبدیل اندازه گیری های متریک به معادل های ایالات متحده آسان است
[ترجمه ترگمان]تبدیل اندازه گیری متریک به U اس equivalents آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She succeeded in converting me to her point of view.
[ترجمه گوگل]او موفق شد مرا به دیدگاه خود تبدیل کند
[ترجمه ترگمان]او موفق شد مرا در نظر خودش عوض کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He has some fanciful notion about converting one room of his apartment into a gallery.
[ترجمه گوگل]او در مورد تبدیل یک اتاق از آپارتمان خود به یک گالری، تصوری تخیلی دارد
[ترجمه ترگمان]او خیال دارد یک اتاق از آپارتمانش را به یک گالری تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Repatriation of profits would be possible by converting roubles into hard currency on the new exchanges.
[ترجمه گوگل]بازگرداندن سود با تبدیل روبل به ارز رایج در مبادلات جدید امکان پذیر خواهد بود
[ترجمه ترگمان]بازگشت سود با تبدیل پول به ارز قوی در بازارهای جدید امکان پذیر خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was converting his storefront to an espresso parlor.
[ترجمه گوگل]داشت ویترین مغازه اش را به یک اسپرسوفروشی تبدیل می کرد
[ترجمه ترگمان] جلوی یه مغازه \"اسپرسو\" رو تبدیل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Stirling's R. A. F. confidant made arrangements for converting the aircraft but did nothing about telling any of his colleagues planning the operation.
[ترجمه گوگل]یکی از معتمدین استرلینگ، مقدماتی را برای تبدیل هواپیما انجام داد، اما کاری نکرد که به هیچ یک از همکارانش که قصد عملیات را داشتند اطلاع دهد
[ترجمه ترگمان]استرلینگ ی الف اف محرم رازی را برای تبدیل هواپیما اتخاذ کرد اما هیچ کاری در رابطه با گفتن هیچ یک از همکاران خود در برنامه ریزی این عملیات انجام نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Angiotensin I converting enzyme inhibitors may act in reducing glomerular basement membrane pore size.
[ترجمه گوگل]مهارکننده های آنزیم تبدیل کننده آنژیوتانسین I ممکن است در کاهش اندازه منافذ غشای پایه گلومرولی عمل کنند
[ترجمه ترگمان]angiotensin کننده های آنزیم را تبدیل می کنم که ممکن است در کاهش اندازه حفره زیرزمینی glomerular عمل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مقلب (صفت)
converting

انگلیسی به انگلیسی

• changing, exchanging, transforming; formal adoption of a different religion

پیشنهاد کاربران

تبدیل کننده، تبدیل گر، مبدل، تغییردهنده
تغییر
تبدیل
اتصال، ارتباط

بپرس