converse

/ˈkɑːnvərs//kənˈvɜːs/

معنی: امیزش، سخن، گفتگو، صحبت، واژگون، وارونه، مخالف، سخن گفتن، محاوره کردن، مذاکره کردن، سخنرانی کردن، سر و کار داشتن با، صحبت کردن
معانی دیگر: گفتگو کردن، گفت و شنود کردن، مکالمه کردن، حرف زدن، همگویی کردن، (مهجور) معاشر بودن با، رفت و آمد داشتن با، همنشینی کردن با، صحبت (دوستانه و غیر رسمی)، وارون، (بر) عکس، معکوس، ضد، پاد، برگردان، واگردان، مقابل، (منطق) قضیه ی عکس

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: converses, conversing, conversed
• : تعریف: to have an oral exchange or conversation; talk.
مترادف: communicate, talk
مشابه: chat, chew the fat, chitchat, confab, confabulate, dialogue, discourse, gab, rap, relate, speak, visit, visit with

- People in our building rarely converse in the elevator.
[ترجمه گوگل] مردم در ساختمان ما به ندرت در آسانسور صحبت می کنند
[ترجمه ترگمان] مردم در ساختمان ما به ندرت با آسانسور صحبت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The two of them are always conversing when they should be working.
[ترجمه گوگل] این دو نفر همیشه در زمانی که باید کار کنند با هم صحبت می کنند
[ترجمه ترگمان] هر دوی آن ها زمانی با هم صحبت می کنند که باید کار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: an oral exchange; conversation.
مترادف: communication, conversation, dialogue, discussion, talk
مشابه: chat, confabulation, conference, gab, parley, tete-a-tete
صفت ( adjective )
• : تعریف: opposite; reverse.
مترادف: antithetical, contrary, opposite, reverse
مشابه: inverse, on the contrary

- She always seems to take the converse position from mine.
[ترجمه پیمان] به نظر می رسد که او همیشه بر ضد من موضع می گیرد.
|
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد که او همیشه موقعیت معکوس را از من می گیرد
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که او همیشه در حال صحبت با من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: conversely (adv.)
• : تعریف: a thing that is the opposite or the reverse of something else.
مترادف: antithesis, opposite
مشابه: contrary, doppelg�nger, inverse, mirror image, negative, obverse, reverse

- It is true that all cats are mammals, but the converse, that all mammals are cats, is not true.
[ترجمه گوگل] درست است که همه گربه ها پستاندار هستند، اما برعکس این که همه پستانداران گربه هستند، درست نیست
[ترجمه ترگمان] درست است که همه گربه ها پستاندارانی هستند، اما برعکس، همه پستانداران گربه هستند، درست نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. it was pleasant to converse with her
مکالمه کردن با او خوشایند بود.

2. whatever position you assume, she will take the converse position
هر موضعی که اتخاذ کنی او موضع عکس آن را انتخاب می کند.

3. She enjoyed the chance to converse with someone who spoke her language.
[ترجمه گوگل]او از فرصت گفتگو با کسی که به زبان او صحبت می کند لذت می برد
[ترجمه ترگمان]او از این فرصت استفاده کرد تا با کسی صحبت کند که زبان خود را به زبان می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He's willing to converse with anyone about the quotations on the stock market.
[ترجمه گوگل]او مایل است با هر کسی در مورد مظنه ها در بازار سهام صحبت کند
[ترجمه ترگمان]او مایل است با کسی در مورد quotations در بازار بورس صحبت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. However, the converse of this theory may also be true.
[ترجمه گوگل]با این حال، عکس این نظریه نیز ممکن است درست باشد
[ترجمه ترگمان]با این حال، مکالمه این نظریه ممکن است درست باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The two deaf actors converse solely in signing.
[ترجمه گوگل]این دو بازیگر ناشنوا فقط در امضای قرارداد با هم صحبت می کنند
[ترجمه ترگمان]دو بازیگر کر فقط با هم حرف می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They continue to converse at cross purposes and wonder why their numerous conversations never seem to get anywhere or resolve any disagreement.
[ترجمه گوگل]آن‌ها به گفتگو با اهداف متقابل ادامه می‌دهند و تعجب می‌کنند که چرا به نظر می‌رسد مکالمات متعدد آنها به جایی نمی‌رسد یا هیچ اختلافی را حل نمی‌کند
[ترجمه ترگمان]آن ها به گفتگو با اهداف متقابل ادامه می دهند و تعجب می کنند که چرا مکالمات متعدد آن ها هرگز به هیچ جایی نمی رسد یا هر گونه اختلاف نظر را حل و فصل نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Converse watched Danskin close his eyes and breathe carefully.
[ترجمه گوگل]کانورس به دانسکین نگاه کرد که چشمانش را بسته و با دقت نفس می کشد
[ترجمه ترگمان]Converse به او نگاه می کرد که چشم هایش را ببندد و با دقت نفس بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Converse had salved his ear in vaseline and bandaged it with cotton and gauze.
[ترجمه گوگل]کانورس گوش او را با وازلین خرد کرده بود و آن را با پنبه و گاز پانسمان کرده بود
[ترجمه ترگمان]Converse گوشش را در vaseline بسته بود و آن را با پنبه و گاز پانسمان کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A converse example was also seen in which two separate loops brightened and merged.
[ترجمه گوگل]یک مثال معکوس نیز مشاهده شد که در آن دو حلقه جداگانه روشن و ادغام شدند
[ترجمه ترگمان]یک مثال دیگر نیز مشاهده شد که در آن دو حلقه جداگانه روشن و ادغام شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Converse drank deeply of his martini.
[ترجمه گوگل]کانورس عمیقاً از مارتینی خود نوشید
[ترجمه ترگمان]Converse عمیقی از مارتینی نوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Through the bedroom window, Converse could see Mr Roche hosing down the lawn behind his bungalow.
[ترجمه گوگل]از پنجره اتاق خواب، کانورس می‌توانست آقای روشه را ببیند که در چمن‌های پشت خانه‌های ییلاقی‌اش فرو رفته است
[ترجمه ترگمان]از پنجره اتاق خواب، Converse می توانست آقای Roche را ببیند که روی چمن ها پشت خانه خود نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. When I got there, Converse, I was in a dungeon.
[ترجمه گوگل]وقتی به آنجا رسیدم، کانورس، در یک سیاه چال بودم
[ترجمه ترگمان]، وقتی رسیدم اونجا، \"Converse\" توی سیاه چال بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Any Conservative you care to converse with will predict a close contest at the next election.
[ترجمه گوگل]هر محافظه‌کاری که دوست دارید با او صحبت کنید، رقابت نزدیکی را در انتخابات بعدی پیش‌بینی می‌کند
[ترجمه ترگمان]هر فرد محافظه کار می تواند با شما صحبت کند، رقابت نزدیک را در انتخابات بعدی پیش بینی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

امیزش (اسم)
association, combination, mixture, hash, fusion, amalgamation, intercourse, converse, haunt, farrago, intercommunion

سخن (اسم)
word, discourse, speech, utterance, oration, talk, converse, conversation, dialogue, interlocution, rune, leden, locution

گفتگو (اسم)
talk, discussion, converse, parley, chit-chat, conversation, dialogue, dialog, conference, colloquy, parlance, tractate

صحبت (اسم)
speech, talk, converse, confabulation, conversation, dialogue, colloquy

واژگون (صفت)
converse, subversive, topsy-turvy, upside-down

وارونه (صفت)
opposite, converse, reverse, inverse, topsy-turvy, upside-down, head over heels, resupinate

مخالف (صفت)
contrary, contradictory, adverse, averse, dissident, antagonistic, defiant, opposing, dissenting, converse, antipodal, repugnant, reluctant

سخن گفتن (فعل)
address, discourse, speak, talk, remark, say, converse

محاوره کردن (فعل)
converse

مذاکره کردن (فعل)
converse, negotiate, parley

سخنرانی کردن (فعل)
discourse, lecture, speak, lobby, converse, speechify, orate, prelect

سر و کار داشتن با (فعل)
deal, converse, dealt

صحبت کردن (فعل)
speak, say, converse, confabulate

تخصصی

[برق و الکترونیک] گفتگو کردن
[ریاضیات] معکوس، وارون، مخالف، عکس، واگرد

انگلیسی به انگلیسی

• something opposite, something which is the reverse of something else
talk, discuss
opposite, contrary
if you converse with someone, you talk to each other; a formal word.
the converse of a statement or fact is the opposite of it, or a reversed form of it. for example, the converse of `investment stimulates growth' is `growth stimulates investment'; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: An opposite statement or idea
🔍 مترادف: Opposite
✅ مثال: The converse of the statement is equally true.
conversation: مکالمه
conversational: محاوره ای
converse: گفتگو کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : converse
✅️ اسم ( noun ) : conversation / conversationalist
✅️ صفت ( adjective ) : conversational
✅️ قید ( adverb ) : conversationally
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : converse
✅️ صفت ( adjective ) : converse
✅️ قید ( adverb ) : conversely
Red converse trainers
ی کفش ورزشی یا راحتی تقریبا همون all star
معاشرت کردن.
میتونه گفتگو و صحبت باشه و در مورد افراد ناشنوا منظور گفتگو با زبان اشاره ست
They ended up conversing.
گفت و گوشون تموم شد.
مطمئن نیستم ولی اینطور که از جملات بر میاد میخوره اسم شخص هم باشه مثل جان ، دیوید
صحبت کردن ، گفتگو کردن : )
converse ( ریاضی )
واژه مصوب: عکس 1
تعریف: در مورد یک گزارۀ شرطی، گزاره‏ای که از جابه‏جایی مقدم و تالی آن به دست می آید|||متـ . عکس قضیه converse of theorem
for the converse ( تخصصی ریاضی )
برای معکوس
صحبت
گفتار
1 - فعل: گفتگو کردن
2 - اسم: برعکس
نوعی کفش
یه نوع کفش
مراوده کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس