converge

/kənˈvɜːrdʒ//kənˈvɜːdʒ/

معنی: همگرا بودن، همگراشدن
معانی دیگر: تلاقی کردن، همرس شدن یا کردن، به هم ملحق شدن، همریز شدن، همسان بودن، (فیزیک و نورشناسی) همگرا شدن، (مثل اشعه ای که از عدسی می گذرد) در یک نقطه با هم تلاقی کردن، متقارب شدن، (ریاضی) همگرا بودن، توجه بیک نقطه یا یک مقصد مشترک، تقارب خطوط، وجود تشابه

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: converges, converging, converged
(1) تعریف: to move toward or meet at a common point.
مترادف: concentrate, intersect, meet, merge
متضاد: diverge, divide
مشابه: approach, blend, centralize, cross, focus, gather

- The two country roads converge at the old farm.
[ترجمه امیری] جاده های دو کشور در مزرعه قدیمی باهم وصل میشوند.
|
[ترجمه مغانلو] جاده های دو کشور در مزرعه قدیمی باهم تلاقی پیدا میکنند
|
[ترجمه گوگل] دو جاده روستایی در مزرعه قدیمی به هم می رسند
[ترجمه ترگمان] دو جاده روستایی در مزرعه قدیمی به هم نزدیک می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to tend toward unity or commonality, as of purpose or interest.
مترادف: intersect, meet
متضاد: diverge, separate
مشابه: agree, concur, conspire, cooperate, cross, join, merge, overlap
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to converge.
مترادف: collect, concentrate, focus, merge
متضاد: diverge
مشابه: approach, blend, centralize, knit

جمله های نمونه

1. a place where three roads converge
محلی که در آن سه راه با هم تلاقی می کنند

2. The two rivers converge into one near Pittsburgh.
[ترجمه گوگل]این دو رودخانه در نزدیکی پیتسبورگ به یکی می رسند
[ترجمه ترگمان]این دو رودخانه در نزدیکی پیتسبورگ به هم نزدیک می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The paths all converge at the main gate of the park.
[ترجمه گوگل]همه مسیرها در دروازه اصلی پارک به هم می رسند
[ترجمه ترگمان]راه ها به دروازه اصلی پارک می پیوندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. These lines converge at a certain point.
[ترجمه گوگل]این خطوط در یک نقطه خاص همگرا می شوند
[ترجمه ترگمان]این خطوط در یک نقطه خاص به هم می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Cultural beliefs about the role of women converge with government policies.
[ترجمه گوگل]باورهای فرهنگی در مورد نقش زنان با سیاست های دولت همگرایی دارد
[ترجمه ترگمان]باورهای فرهنگی در مورد نقش زنان با سیاست های دولت به هم می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Some say that capitalism and socialism will eventually converge.
[ترجمه گوگل]برخی می گویند سرمایه داری و سوسیالیسم در نهایت به هم نزدیک خواهند شد
[ترجمه ترگمان]برخی می گویند کاپیتالیسم و سوسیالیسم در نهایت به هم نزدیک خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As they flow south, the five rivers converge.
[ترجمه گوگل]همانطور که آنها به سمت جنوب می روند، پنج رودخانه به هم می رسند
[ترجمه ترگمان]زمانی که آن ها به سمت جنوب حرکت می کنند، این پنج رودخانه به هم نزدیک می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Parallel lines converge at infinity.
[ترجمه گوگل]خطوط موازی در بی نهایت همگرا می شوند
[ترجمه ترگمان]خطوط موازی در بی نهایت همگرا می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. 100 000 people are expected to converge on the town for the festival.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود 100000 نفر برای جشنواره در شهر جمع شوند
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که ۱۰۰ هزار نفر برای این جشنواره به سوی شهر همگرا شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. About 20,000 motorcyclists will converge on Milwaukee this weekend, to celebrate the 90th birthday of the Harley Davidson bike company.
[ترجمه گوگل]حدود 20000 موتورسوار این آخر هفته در میلواکی گرد هم می آیند تا 90 سالگی شرکت دوچرخه سواری هارلی دیویدسون را جشن بگیرند
[ترجمه ترگمان]حدود ۲۰،۰۰۰ موتورسوار در آخر هفته در میلواکی گردهم خواهند آمد تا تولد ۹۰ سالگی شرکت دوچرخه هارلی دیویدسون را جشن بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These mountains converge in the high mountainous land to the south called the Vaults.
[ترجمه گوگل]این کوه ها در سرزمین کوهستانی مرتفع جنوب به نام خرک به هم می رسند
[ترجمه ترگمان]این کوه ها در زمین های مرتفع کوهستانی به سوی جنوب به نام the جمع می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Hundreds of hippies converge on Stonehenge to celebrate the summer solstice.
[ترجمه گوگل]صدها هیپی در استون هنج گرد هم می آیند تا انقلاب تابستانی را جشن بگیرند
[ترجمه ترگمان]صدها نفر از هیپی ها برای جشن انقلاب تابستانی در Stonehenge جمع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The borders of Thailand, Laos and Burma all converge at this point.
[ترجمه گوگل]مرزهای تایلند، لائوس و برمه همگی در این نقطه به هم می رسند
[ترجمه ترگمان]مرزه ای تایلند، لائوس و برمه در این نقطه به هم می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Leading hoteliers, publicans and restaurateurs will converge at the Kings Hall, Balmoral, to choose new wines for their customers.
[ترجمه گوگل]هتل‌داران، خراج‌داران و رستوران‌داران پیشرو در کینگز هال، Balmoral گرد هم می‌آیند تا شراب‌های جدیدی را برای مشتریان خود انتخاب کنند
[ترجمه ترگمان]هتل های برجسته، publicans و restaurateurs در تالار پادشاهان، Balmoral، برای انتخاب شرابه ای جدید برای مشتریان به هم نزدیک خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

همگرا بودن (فعل)
converge

همگرا شدن (فعل)
converge

تخصصی

[ریاضیات] نزدیک شدن، متقارب بودن، متقارب شدن، همگرا بودن، میل کردن، گراییدن، تقارب نمودن

انگلیسی به انگلیسی

• meet, come together, assemble
when roads, paths, or lines converge, they meet or join.
when people or vehicles converge on a place, they move towards it from different directions.
when ideas or societies converge, they stop being different and gradually become similar to each other.

پیشنهاد کاربران

۱. به هم رسیدن. تلاقی کردن. همدیگر را قطع کردن ۲. به هم نزدیک شدن ۳. جمع شدن. گرد آمدن ۴. متمرکز شدن ۵. یکی شدن. یکسان شدن ۶. همگرا بودن
مثال:
We simply must converge on the answers we give to the most important questions in human life.
...
[مشاهده متن کامل]

ما باید خیلی ساده بر جوابهایی که به مهمترین سوالات زندگی انسان می دهیم متمرکز بشویم.

به یک جا ختم شدن، به یک جا منتهی شدن
به هم پیوستن
On the verge of converge: در آستانه همگرا شدن
Verb
توجه داشتن بیک نقطه یا یک مقصد یا هدف مشترک
🗣️کِن وِرْج
💠 In recent times, it is obviously noticeable that people are giving priority to their financial status and converging about their earnings and the things they own. Owing to the current trend which estimates an individual's prestige based on the financial background is the primary influence on this scenario and I anticipate it is consequent to adverse impacts in the future.
...
[مشاهده متن کامل]

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : converge
✅️ اسم ( noun ) : convergence
✅️ صفت ( adjective ) : convergent
✅️ قید ( adverb ) : _
همگرا شدن
هم سو شدن, هم جهت شدن ( افکار, اهداف و . . . )
به یک نقطه ختم شدن
《 پارسی را پاس بِداریم》
converge
با سه پَند ♤
واژه ای ایرانی - اُروپایی ست :
converge : con - verg - e
- con : پی شونَد کُهَنِ ایرانیِ کوم دَر کومه ، که دَر پارسیِ نو به شِکلِ هَم یا هَن دَرآمَده اَست.
...
[مشاهده متن کامل]

verg : به سورَتِ گَرد دَر پارسی به کار می رَوَد :
گَرد : ریشه یِ زَمانِ کُنونِ گَشتَن یا گَردیدَن که دَر پارسیِ میانه وَشتَن یا وَردیدَن گُفته می شُده.
واژه یِ وَرجه دَر وَرجه وورجه هَم هَمانَند می نَمایَد.
ver دَر لاتینی به مینه یِ turn = دُوریدَن ، گَشتَن اَست.
گَرته بَرداری : هَم گَشتَن ، هَم گَردیدَن ، هَم وَشتَن ، هَم وَردیدَن

از جهات مختلف به یک نقطه گرائیدن
جمع شدن
[ریاضیات] همگرا ( متضاد واژه diverge به معنی واگرا )
همگرایی داشتن
به هم رسیدن ، به هم پیوستن ، به هم ملحق شدن ، به هم گراییدن ، به هم میل کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس