convenience

/kənˈviːnjəns//kənˈviːnɪəns/

معنی: اسودگی، راحتی، تسهیلات
معانی دیگر: آسایش، آسودگی، سهولت، آسانی، بی دردسری، وسیله ی راحتی و رفاه، (جمع) تسهیلات، مزیت، فایده، (انگلیس) مستراح همگانی (conveniency هم می گویند)، درجمع تسهیلات

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the quality of being suitable or handy for one's purpose or need.
مترادف: expedience, suitability, usefulness, utility
متضاد: inconvenience
مشابه: appropriateness

- This power saw's best feature is its convenience.
[ترجمه A.A] بهترین ویژگی این اره برقی راحتی آن است
|
[ترجمه گوگل] بهترین ویژگی این اره برقی راحتی آن است
[ترجمه ترگمان] بهترین ویژگی این قدرت راحتی آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an improvement in comfort or personal advantage.
مترادف: advantage, benefit, gain
مشابه: service

- It is a convenience to me to live near where I work.
[ترجمه گوگل] زندگی در نزدیکی محل کارم برای من راحت است
[ترجمه ترگمان] برای من راحت است که در همان جایی که کار می کنم زندگی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: something that adds to comfort or advantage.
مترادف: advantage, amenity
متضاد: inconvenience
مشابه: appurtenance

- Compared to washing clothes by hand, a washing machine is a convenience.
[ترجمه گوگل] در مقایسه با شستن لباس با دست، ماشین لباسشویی راحت است
[ترجمه ترگمان] در مقایسه با شستن لباس ها توسط دست، ماشین لباس شویی یک راحتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a suitable time or situation.
مشابه: leisure

- He decided to pay the bill at his convenience.
[ترجمه A.A] او تصمیم گرفت صورتحساب را برای راحتی اش پرداخت کند
|
[ترجمه کوروش] او تصمیم گرفت صورت حساب را به روشی دلخواه خود پرداخت کند.
|
[ترجمه Girly] او تصمیم گرفت صورت حساب را به روشی که راحتر است پرداخت کند
|
[ترجمه پارسا خرمی] او تصمیم گرفت که صورتحساب را به وسیله راحت خود پرداخت کند
|
[ترجمه گوگل] او تصمیم گرفت که صورتحساب را به راحتی پرداخت کند
[ترجمه ترگمان] تصمیم گرفت صورتحساب را به راحتی بپردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the convenience of travel by airplane
راحتی سفر با هواپیما

2. for your convenience . . .
به خاطر آسایش شما . . .

3. at one's convenience
بنا به دلخواه،(در زمان یا جا یا روش) دلخواه

4. a flag of convenience
پرچم کشور بیگانه که کشتی تحت آن حرکت می کند (برای دادن مالیات کمتر و غیره)

5. at one's earliest convenience
در اولین فرصت،هرچه زودتر

6. i eat canned food for convenience
من برای سهولت غذای تو قوطی می خورم.

7. please answer at your earliest convenience
لطفا در اولین فرصت پاسخ بدهید.

8. you may decide at your convenience
هر هنگام بخواهید می توانید تصمیم بگیرید.

9. answer my letter at your earliest convenience
نامه مرا در اولین فرصتی که برایتان ممکن است پاسخ دهید.

10. For convenience, the two groups have been treated as one in this report.
[ترجمه سید جمال] برای راحتی؛ در این گزارش به دو گروه بعنوان نمونه پرداخته شده است.
|
[ترجمه گوگل]برای سهولت، در این گزارش دو گروه به عنوان یکی در نظر گرفته شده اند
[ترجمه ترگمان]برای راحتی، این دو گروه در این گزارش به عنوان یکی از این گروه ها تحت درمان قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was a great convenience to have the doctor living near us.
[ترجمه پارسا خرمی] این یک مزیت بزرگ بود که دکتر در نزدیکی ما زندگی می کرد
|
[ترجمه گوگل]این یک راحتی بزرگ بود که دکتر در نزدیکی ما زندگی می کرد
[ترجمه ترگمان]برای اینکه دکتر در نزدیکی ما زندگی کند خیلی راحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Convenience is, however, in all affairs of life, an execrable test of value.
[ترجمه گوگل]با این حال، راحتی در همه امور زندگی، آزمون ارزشی است
[ترجمه ترگمان]با این حال، در همه امور زندگی، در همه امور، یک آزمون نفرت انگیز از ارزش وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Please reply at your earliest convenience.
[ترجمه گوگل]لطفا در اولین فرصت پاسخ دهید
[ترجمه ترگمان]لطفا در اولین فرصت به شما جواب بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There is a public convenience on the corner of the street.
[ترجمه ممدقلی] یک دستشویی عمومی در گوشه خیابان قرار دارد.
|
[ترجمه گوگل]یک راحتی عمومی در گوشه خیابان وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در گوشه خیابان، یک convenience عمومی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Can you telephone me at your convenience to arrange a meeting?
[ترجمه پارسا خرمی] آیا می توانید در اولین فرصت با من تماس بگیرید برای ترتیب دادن یک ملاقات ؟
|
[ترجمه گوگل]آیا می توانید با من تماس بگیرید تا یک جلسه ترتیب دهیم؟
[ترجمه ترگمان]می توانید به من تلفن کنید تا ترتیب یک ملاقات را بدهم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Please reply to my letter at your earliest convenience.
[ترجمه گوگل]لطفا در اولین فرصت به نامه من پاسخ دهید
[ترجمه ترگمان]لطفا در اولین فرصت به نامه من جواب بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اسودگی (اسم)
relief, ease, repose, tranquility, leisure, comfort, convenience, vacation

راحتی (اسم)
relief, easement, convenience

تسهیلات (اسم)
convenience, facilities

تخصصی

[ریاضیات] ساحتی، ساده، مناسب

انگلیسی به انگلیسی

• serviceableness; comfort; something useful
if something is done for your convenience, it is done in a way that is useful or suitable for you.
a convenience is something that is useful.

پیشنهاد کاربران

رفاه راحتی
توی کشور های غربی معنای فروشگاه های شبانه روزی هم میده
مصلحت
مصلحت
facilities
1 - راحتی
2 - آسایش شخصی ( آسودگی )
3 - فرصت - - - > اولین فرصت= first convenience
4 - تسهیلات ( جمع )
convenience
منابع• https://www.merriam-webster.com/dictionary/convenience
همونطور که آقای میرکریمی اشاره کردن، اینجا فقط اسم هست.
ممنون
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : convenience
✅️ صفت ( adjective ) : convenient
✅️ قید ( adverb ) : conveniently
marriage of convenience ازدواج برای گرفتن امتیاز، مثلا ازدواج شاه سرزمین با دختر یکی از شاهان رقیب.
earliest convenience
اولین فرصت
زودترین زمان ممکن
امکانات
convenience sampling
در روش تحقیق: نمونه گیری در دسترس
1. the british enjoy inspecting us at their convenience.
انگلستان از بازرسی ما به راحتی برخوردار است.
2. When he robbed a convenience store, he never returned to rob that store twice.
هنگامی که او یک فروشگاه شبانه روزی را دزدید ، هرگز برنگشت تا دوبار آن فروشگاه را سرقت کند.
...
[مشاهده متن کامل]

3. A credit card is just for convenience and should be paid off in full each month.
کارت اعتباری فقط برای راحتی کار است و باید هر ماه به طور کامل پرداخت شود.
4. In the light of this we want to question the usefulness and convenience of maintaining this on the agenda.
با توجه به این موضوع ، ما می خواهیم سودمندی و سهولت حفظ این موضوع را در دستور کار قرار دهیم.
5. The user interface has been enhanced to improve its visual perception and convenience.
رابط کاربری برای بهبود درک بصری و سهولت آن افزایش یافته است.
6. If you appreciate grand style and elegance, with every modern convenience and one of the best locations in Europe, this is the hotel for you.
اگر از سبک و ظرافت عالی قدردانی می کنید ، با هر تسهیلات مدرن و یکی از بهترین مکان ها در اروپا ، این هتل مناسب شماست.
Convenience= راحتی، سهولت، تسهیلات
convenience store>>> به فروشگاه های خوار و بار فروشی می گن که عموما شبانه روزی هستند.
معانی دیگر>>> آسایش، رفاه ، آسودگی

عرض ارادت
comfortable
آسایش
سهولتِ کاربرد
در دسترس
کار راه انداز
راحت
به دلخواه
راحت طلبی، بی دردسری
تسهیلات
به راحتی و آسودگی
به راحتی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس