[ترجمه معین] او نظر کنترل کننده ی جدید برنامه bbc است.
|
[ترجمه melika] او ادره کننده ( کنترل کننده ) برنامه جیدید بی بی سی است
|
[ترجمه گوگل]او کنترل کننده برنامه جدید بی بی سی است [ترجمه ترگمان]او مسئول برنامه جدید بی بی سی در بی بی سی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. That was the year he became Controller of Radio
[ترجمه معین] این همان سالی است که او ناظر رادیو شد.
|
[ترجمه گوگل]در آن سال بود که او کنترل رادیو شد [ترجمه ترگمان]این همان سالی بود که او به نمایندگی از رادیو انتخاب شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. During the storm the controller diverted the plane to another airport.
[ترجمه گوگل]در طول طوفان، کنترل کننده هواپیما را به فرودگاه دیگری هدایت کرد [ترجمه ترگمان]در طی طوفان، این مامور هواپیما را به فرودگاه دیگری هدایت کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The display shows now temp, and the controller starts to work after 3 seconds.
[ترجمه گوگل]نمایشگر اکنون دما را نشان می دهد و کنترلر پس از 3 ثانیه شروع به کار می کند [ترجمه ترگمان]نمایش اکنون موقتی است و کنترل کننده بعد از ۳ ثانیه شروع به کار می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The disk controller was chomping all day yesterday.
[ترجمه گوگل]دیروز تمام روز کنترل کننده دیسک در حال غوغا بود [ترجمه ترگمان]گر disk تمام روز را در حال خوردن بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. His official designation is Financial Controller.
[ترجمه گوگل]نام رسمی او کنترل کننده مالی است [ترجمه ترگمان]نام رسمی او، کنترل کننده مالی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Her official designation is Financial Controller.
[ترجمه گوگل]نام رسمی او کنترل کننده مالی است [ترجمه ترگمان]نام رسمی او، کنترل کننده مالی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Both have something to offer the financial controller concerned to work out how to support a cost-leadership strategy with his accounting system.
[ترجمه گوگل]هر دو چیزی برای ارائه به کنترل کننده مالی مربوطه دارند تا نحوه پشتیبانی از یک استراتژی رهبری هزینه را با سیستم حسابداری خود بررسی کند [ترجمه ترگمان]هر دوی آن ها چیزی برای ارائه یک کنترل کننده مالی در رابطه با نحوه حمایت از یک استراتژی رهبری هزینه با سیستم حسابداری خود دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. It ensured that no trigger-happy missile controller would fail to observe the safety precautions and attempt a little target practice.
[ترجمه گوگل]این تضمین میکرد که هیچ کنترلکننده موشکی که با ماشه خوشحال میشود، احتیاطهای ایمنی را رعایت نمیکند و کمی تمرین هدف را انجام نمیدهد [ترجمه ترگمان]این امر تضمین می کند که هیچ مامور کنترل موشک خوشحال نمی تواند اقدامات احتیاطی امنیتی را رعایت کرده و یک عمل هدف کوچک را انجام دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Use the correct controller for the tube length.
[ترجمه گوگل]از کنترل کننده مناسب برای طول لوله استفاده کنید [ترجمه ترگمان]برای طول لوله از کنترل کننده صحیح استفاده کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The controller can escape responsibility if he can maintain the position that the individual himself is in control.
[ترجمه گوگل]اگر کنترل کننده بتواند موقعیتی را که خود فرد در کنترل دارد حفظ کند، می تواند از مسئولیت فرار کند [ترجمه ترگمان]کنترل کننده می تواند در صورتی که بتواند موقعیت خود را حفظ کند می تواند از مسیولیت فرار کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. We told the controller that we'd keep clear of the storm as were cleared direct to Dinard.
[ترجمه گوگل]ما به کنترل کننده گفتیم که از طوفان دوری می کنیم، همانطور که مستقیماً به دینارد پاک شدیم [ترجمه ترگمان]ما به مامور کنترل گفتیم که از طوفان به طور مستقیم به Dinard پاک سازی شده باشیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Mr Mayer, 39 years old, was previously corporate controller of Host Marriott Corp.
[ترجمه گوگل]آقای مایر، 39 ساله، قبلاً کنترل کننده شرکت Host Marriott Corp بود [ترجمه ترگمان]آقای مایر ۳۹ ساله بود که قبلا مسئول مراقبت از شرکت ماریوت of بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. In fact, everything but the controller.
[ترجمه گوگل]در واقع همه چیز به جز کنترلر [ترجمه ترگمان]در واقع همه چیز جز کنترل کننده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[حسابداری] کنترلر [عمران و معماری] دستگاه کنترل - کنترل کننده [کامپیوتر] کنترل کننده ؛ کنترل شده [برق و الکترونیک] کنترل کننده 1. مداری الکتریکی یا الکترومکانیکی که با ارسال سیگنالهای مناسب از طریق سیم، هوا، یا آب عملی را کنترل می کند . ارسال را می توان به صورت اکوستیک، رادیویی، یا زیر قرمز انجام داد، به عنوان مثال می توان از کنترل کننده های راه دور دستگاههای صوتی / تصویری و کنترل کننده های رادیویی برای باز کردن در یا کنترل هواپیما، ماشینها، یا قایقهای مدل نام برد . 2. مترادفی برای microcontroller . [مهندسی گاز] تنظیم کننده، کنترل کننده، ناظر [حقوق] ذیحساب، کنترلر (بالاترین مقام شرکت یا سازمان)، ممیز [ریاضیات] حسابرس، ممیز، کنترل کننده، ذیحساب، ناظر
انگلیسی به انگلیسی
• inspector, supervisor; comptroller, person in a business or company who is responsible for checking and handling financial matters (such as expenditures, etc.), chief accountant of a company, person in charge of the accounting activities in a company (finance); one who is in control; hardware device that manages a particular physical device (computers) a controller in an organization is someone who has the responsibility for a particular task or duty.
پیشنهاد کاربران
( بازی های ویدیویی/Gaming ) Controller به وسیله ای گفته می شود که برای تعامل با کنسول های بازی یا دستگاه های کامپیوتری طراحی شده است. کنترلرها معمولاً شامل دکمه ها، انالوگ ها، دکمه های ماشه ای ( trigger ) و دیگر ابزارهای ورودی هستند که به بازیکنان این امکان را می دهند تا بازی ها را کنترل کرده و شخصیت ها یا اشیاء را در بازی هدایت کنند. انواع مختلفی از کنترلرها برای کنسول ها مانند پلی استیشن، ایکس باکس، نینتندو سوییچ و همچنین برای بازی های موبایل یا کامپیوتری وجود دارند. ... [مشاهده متن کامل]
"I need to buy a new controller for my PlayStation since mine stopped working. " "The Xbox controller has a very ergonomic design, making it comfortable to hold for long gaming sessions. " "She prefers playing with a controller instead of using a keyboard and mouse. "
۱. مدیر امور مالی ۲. رئیس حسابداری ۳. مدیر. مسئول ۴. مامور کنترل ۵. دستگاه تنظیم. دستگاه کنترل مثال: He is the new program controller for BBC. او مدیر برنامه ی جدید برای بی بی سی است.
واژه مصوب: جعبه فرمان ( حمل و نقل )
کنترل کننده
کنترل کننده کنترل گر مهارکننده
controller ( عمومی ) واپایشگر: کسی که بر چیزی نظارت می کند یا آن را مهار و محدود می سازد. ( فرهنگستان )
واپادگر
دسته بازی
controller ( حملونقل درون شهری - جاده ای ) واژه مصوب: جعبهفرمان تعریف: دستگاهی برای تنظیم تناوب چراغ های راهنمایی در تقاطع ها
دسته بازی هم معنی میده
Control = کنترل Controller = کنترلنده Controlled = کنترلیده Controllable = کنترل پذیر Controllablize = کنترلپذیریدن Controllability = کنترل پذیری