contrive

/kənˈtraɪv//kənˈtraɪv/

معنی: تدبیر کردن، تعبیه کردن
معانی دیگر: طرح کردن، نقشه کشیدن، طرح ریزی کردن، (با مهارت و ابتکار) ساختن، ابداع کردن، ترتیب دادن، زمینه سازی کردن، تبانی کردن، توطئه کردن، (برای هدف های شوم) نقشه چینی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: contrives, contriving, contrived
(1) تعریف: to plan or devise cleverly or ingeniously.
مترادف: create, design, devise, invent
مشابه: brew, dream up, imagine, maneuver, plan, scheme, think up

- The prisoner contrived his escape with great care.
[ترجمه امیری] زندانی فرارش را با دقت زیاد نقشه کشی کرد.
|
[ترجمه گوگل] زندانی با احتیاط زیاد فرار خود را ساخت
[ترجمه ترگمان] متهم با احتیاط هرچه تمام تر فرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She contrived an excuse that was wholly believable.
[ترجمه محمدحسن] او یک بهانه کاملا باورپذیر آورد.
|
[ترجمه گوگل] او بهانه ای ساخت که کاملاً قابل باور بود
[ترجمه ترگمان] بهانه ای تراشید که کام لا باورکردنی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His friends contrived to utterly surprise him on his birthday.
[ترجمه گوگل] دوستانش ساختند تا او را در روز تولدش غافلگیر کنند
[ترجمه ترگمان] دوستانش موفق شدند او را در روز تولدش غافلگیر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to scheme or plot with treacherous intent.
مترادف: conspire, intrigue, machinate, plot, scheme, trump up
مشابه: brew, concoct, devise, fabricate, finagle, hatch, make up, wangle

- The conspirators contrived the overthrow of the ruler.
[ترجمه گوگل] توطئه گران سرنگونی حاکم را تدبیر کردند
[ترجمه ترگمان] توطئه کنندگان، سرنگونی حاکم را ساختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to cleverly devise (a mechanism or the like), esp. by improvising.
مترادف: concoct, devise, improvise, invent
مشابه: design, dream up, make up, rig, think up

- A clockmaker, John Harrison, contrived the marine chronometer, a device which allowed one to calculate one's longitude at sea.
[ترجمه گوگل] یک ساعت ساز به نام جان هریسون، کرونومتر دریایی را ابداع کرد، دستگاهی که به شخص اجازه می داد طول جغرافیایی خود را در دریا محاسبه کند
[ترجمه ترگمان] A، جان هریسون، chronometer دریایی را که به کسی اجازه می داد طول جغرافیایی را در دریا محاسبه کند، ابداع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to manage, esp. by overcoming obstacles.
مترادف: improvise, manage, map out
مشابه: bring about, effect, formulate, maneuver, organize

- They contrived a way to get across the river.
[ترجمه گوگل] آنها راهی برای عبور از رودخانه ابداع کردند
[ترجمه ترگمان] راهی برای عبور از رودخانه پیدا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: contrivable (adj.), contriver (n.)
• : تعریف: to create plans; scheme.
مترادف: devise, plan, plot, scheme
مشابه: arrange, design, finagle, intrigue, machinate

جمله های نمونه

1. to contrive ways to help the poor
برای کمک به مستمندان روش هایی را تدبیر کردن

2. Couldn't you contrive a meeting between them? I think they'd be ideally suited.
[ترجمه گوگل]آیا نمی توانید یک ملاقات بین آنها ایجاد کنید؟ من فکر می کنم آنها می توانند ایده آل باشند
[ترجمه ترگمان]نمی توانستید ملاقاتی بین ایشان برقرار کنید؟ من فکر می کنم که آن ها برای من مناسب و مناسب بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I decided to contrive a meeting between the two of them.
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفتم یک ملاقات بین آن دو ترتیب دهم
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتم بین آن دو قرار ملاقات کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Their naughty children always contrive to make such a mess of things.
[ترجمه گوگل]بچه های شیطون آنها همیشه برای به هم ریختن چنین چیزهایی تدبیر می کنند
[ترجمه ترگمان]بچه Their همیشه ترتیبی می دهد که این جور چیزها را خراب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I can contrive without your help.
[ترجمه گوگل]من می توانم بدون کمک شما تدبیر کنم
[ترجمه ترگمان]بدون کمک شما می توانم ترتیبی بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Can you contrive to be here a little earlier?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید کمی زودتر اینجا باشید؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید کمی زودتر اینجا باشید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Do you think you could contrive something for hanging my clothes on until I can get a wardrobe?
[ترجمه گوگل]فکر می‌کنی می‌توانی چیزی برای آویزان کردن لباس‌هایم تا زمانی که بتوانم کمد لباسی بگیرم ابداع کنی؟
[ترجمه ترگمان]فکر می کنی بتونی یه چیزی برای آویزون کردن لباس های من پیدا کنی تا من بتونم یه کمد پیدا کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Can you contrive to be at the station by noon?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید تدبیر کنید تا ظهر در ایستگاه باشید؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید تا ظهر در ایستگاه باشید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I found it difficult to contrive when prices of everything went up.
[ترجمه گوگل]وقتی قیمت همه چیز بالا رفت، فکر کردن برایم سخت بود
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن قیمت ها چقدر دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And the first day you arrive you contrive to get hold of this!
[ترجمه گوگل]و روز اولی که وارد می‌شوید، برای به دست آوردن آن تدبیر می‌کنید!
[ترجمه ترگمان]و روز اول که به اینجا می رسی موفق شدی که از این وضع جلوگیری کنی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Attorney-General Perhaps the hon. Gentleman will contrive to listen to what I am saying on this complicated matter.
[ترجمه گوگل]دادستان کل شاید محترم جنتلمن می خواهد به آنچه من در مورد این موضوع پیچیده می گویم گوش دهد
[ترجمه ترگمان]دادستان - شاید هم ون - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - آقایان ترتیبی خواهند داد که سخنان من درباره این موضوع پیچیده گوش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We can contrive without meat.
[ترجمه گوگل]ما می توانیم بدون گوشت تدبیر کنیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم بدون گوشت درست کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Parmenter would contrive to get document blanks from the Records Branch.
[ترجمه گوگل]Parmenter می‌کوشد تا اسناد خالی را از شعبه رکوردها دریافت کند
[ترجمه ترگمان]Parmenter ترتیبی می دهد که جاه ای خالی اسناد را از شعبه بایگانی دریافت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In as tactful a way as she could contrive she asked Shildon to hurry up with what he wanted to say.
[ترجمه گوگل]با درایتی که می‌توانست بسازد، از شیلدون خواست که با عجله حرف‌هایش را بزند
[ترجمه ترگمان]تا آنجا که می توانست ترتیبی بدهد که با آنچه می خواست بگوید عجله کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She found it difficult to contrive when prices of everything went up.
[ترجمه گوگل]زمانی که قیمت همه چیز بالا رفت، برای او تدبیر دشوار بود
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن قیمت همه چیز برایش دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تدبیر کردن (فعل)
devise, design, machinate, work out, meditate, compass, contrive

تعبیه کردن (فعل)
devise, work out, prepare, contrive, improvise

انگلیسی به انگلیسی

• devise, invent, concoct; succeed through stratagem; manage to do something
if you contrive to do something difficult, you try hard to succeed in doing it; a literary use.
if you contrive an event or situation, you succeed in making it happen, often by deceiving other people in some way; a formal use.

پیشنهاد کاربران

۱. اختراع کردن. ابداع کردن ۲. تدارک دیدن. وسیله ( کاری را ) فراهم کردن. ۳. راهی یافتن. چاره ای پیدا کردن. تدبیری اندیشیدن ۴. جور کردن. جفت و جور کردن. سر هم کردن. ترتیب ( کاری را ) دادن. ۵. توانستن. موفق شدن. از عهده بر امدن
to succeed in doing something in spite of difficulties
بدون مشکل کاری را انجام دادن
coin
create
خلق کردن، ایجاد کردن، شکل دادن
طراحی کردن ، اختراع کردن

بپرس