contrivance

/kənˈtraɪvəns//kənˈtraɪvəns/

معنی: اسباب، اختراع، تمهید، تدبیر
معانی دیگر: طرح ریزی، ساختن، تعبیه، ابداع، ماشین، دستگاه، دست ساخت، هرچیزی که با مهارت و ابتکار درست شده باشد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of contriving.
مترادف: fabricating, intrigue, inventing, invention, planning, plotting, scheming
مشابه: delusion

(2) تعریف: the condition of being contrived.
مترادف: ingeniousness, ingenuity, inventiveness
مشابه: delusion, originality

(3) تعریف: that which has been contrived, such as a mechanical device, invention, or scheme.
مترادف: invention, scheme, stratagem
مشابه: cabal, contraption, creation, device, doodad, gadget, gizmo, instrument, intrigue, machine, mechanism, plan, plot, rig, subterfuge, thingamabob, thingamajig

جمله های نمونه

1. (e. burke) government is a contrivance of human wisdom
دولت ساخته ی عقل بشر است.

2. He erected some contrivance for storing rain water.
[ترجمه گوگل]او ابزاری برای ذخیره آب باران ساخت
[ترجمه ترگمان]برای ذخیره آب باران تدبیری به کار برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Examinations are a contrivance to see how a student tackles new problems.
[ترجمه گوگل]امتحانات تدبیری است برای اینکه ببینیم دانش آموز چگونه با مشکلات جدید برخورد می کند
[ترجمه ترگمان]آزمایش ها برای این است که ببینید یک دانش آموز چگونه با مشکلات جدید مقابله می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Music with a tendency towards contrivance and lack of substance.
[ترجمه گوگل]موسیقی با گرایش به تدبیر و بی محتوا
[ترجمه ترگمان]موسیقی با گرایش به طرح و فقدان جوهر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some things are beyond human contrivance.
[ترجمه گوگل]برخی چیزها خارج از تدبیر انسان است
[ترجمه ترگمان]بعضی چیزها فراتر از نقشه انسانی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My irritation at the contrivance lasted for 30 seconds.
[ترجمه گوگل]عصبانیت من در تدبیر 30 ثانیه طول کشید
[ترجمه ترگمان]عصبانیتم برای ۳۰ ثانیه ادامه پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Documentary began to be deserted in favour of contrivance and artifice.
[ترجمه گوگل]مستند به نفع تدبیر و ساختگی متروک شد
[ترجمه ترگمان]از این راه چاره ای جز فریب و نیرنگ نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This was a steam-driven contrivance used in 19th century clothing factories.
[ترجمه گوگل]این یک ابزار بخار محور بود که در کارخانه های پوشاک قرن 19 استفاده می شد
[ترجمه ترگمان]این یک تدبیر ناشی از بخار بود که در کارخانه های پوشاک قرن نوزدهم بکار می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the absence of the contrivance, the increase would not occur.
[ترجمه گوگل]در صورت عدم وجود تدبیر، افزایش رخ نمی دهد
[ترجمه ترگمان]در غیاب این مقدمات، این افزایش اتفاق نخواهد افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In this way a social contrivance appears to be founded on the natural order of things.
[ترجمه گوگل]به این ترتیب به نظر می رسد که یک تدبیر اجتماعی بر اساس نظم طبیعی اشیا بنا شده است
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب، به نظر می رسد که یک طرح اجتماعی بر روی نظم طبیعی اشیا بنا نهاده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It also takes on a patina of contrivance, verbal and visual anachronisms, Mara Blumenfeld's quirky costumes aside.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، لباس‌های عجیب و غریب مارا بلومنفلد به کناری از تدبیر، نابهنگاری‌های کلامی و بصری برخوردار است
[ترجمه ترگمان]آن هم چنین بر روی زنگ مفرغ of، anachronisms کلامی و بصری، مارا blumenfeld را کنار می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Load tap switch is the central contrivance in load-ratio voltage regulation of transformer.
[ترجمه گوگل]سوئیچ شیر بار ابزار اصلی در تنظیم ولتاژ نسبت بار ترانسفورماتور است
[ترجمه ترگمان]سوییچ بار بار، از مدل مرکزی تنظیم ولتاژ بار ترانسفورماتور استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His testimony was just a contrivance to throw us off the track.
[ترجمه گوگل]شهادت او فقط یک تدبیر بود تا ما را از مسیر خارج کند
[ترجمه ترگمان]شهادت اون فقط یه نقشه بود که ما رو از مسیر منحرف کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اسباب (اسم)
article, gear, apparatus, thing, implement, tool, tackle, instrument, apparel, utensil, trap, paraphernalia, appurtenance, device, engine, rigging, rig, furniture, gadget, appliance, contraption, contrivance, layout, doodad, gizmo, whigmaleerie, gismo, mounting

اختراع (اسم)
artifice, fiction, device, appliance, invention, contraption, contrivance, figment, mintage

تمهید (اسم)
arrangement, intrigue, preparation, scheming, scheme, contrivance, prolusion

تدبیر (اسم)
measure, counsel, rede, design, contraption, experiment, scheme, contrivance, plan, machination, gimmick

انگلیسی به انگلیسی

• plan, plot, scheme; device, invention, contraption
a contrivance is an unusual device, machine, or method, especially one that is being used for a particular purpose.

پیشنهاد کاربران

بپرس