contributory

/kənˈtrɪbjəˌtɔːri//kənˈtrɪbjʊtəri/

معنی: کمک کننده
معانی دیگر: منجر شونده، اهدایی، اعطایی، بخششی، اهدا کننده، اعطا کننده، موجب، خراج گذار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to contribution.

(2) تعریف: adding something that influences a result; contributing.

- His negligence was a contributory factor.
[ترجمه گوگل] سهل انگاری او یکی از عوامل موثر بود
[ترجمه ترگمان] سهل انگاری او یک عامل موثر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. contributory factors
عوامل کمک کننده

2. Alcohol is a contributory factor in 10% of all road accidents.
[ترجمه گوگل]الکل در 10 درصد از تصادفات جاده ای نقش دارد
[ترجمه ترگمان]الکل یک عامل موثر در ۱۰ درصد تمام تصادفات جاده ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Poor organization was certainly a contributory factor to the crisis.
[ترجمه گوگل]سازماندهی ضعیف مطمئناً عاملی در ایجاد بحران بود
[ترجمه ترگمان]سازمان ضعیف قطعا یک عامل موثر در این بحران بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The plaintiff was guilty of contributory negligence for failing to wear a crash helmet.
[ترجمه گوگل]شاکی به دلیل عدم استفاده از کلاه ایمنی به دلیل سهل انگاری مشارکتی مقصر بود
[ترجمه ترگمان]شاکی به سهل انگاری و قصور در پوشیدن کلاه ایمنی متهم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Smoking is a contributory cause of many diseases.
[ترجمه گوگل]سیگار عامل بسیاری از بیماری هاست
[ترجمه ترگمان]سیگار کشیدن یک عامل موثر برای بسیاری از بیماری ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Too little exercise is a contributory factor in heart disease.
[ترجمه گوگل]ورزش بسیار کم یکی از عوامل موثر در بیماری قلبی است
[ترجمه ترگمان]ورزش بسیار کوچک یک عامل موثر در بیماری های قلبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Smoking is a contributory factor in lung cancer.
[ترجمه گوگل]سیگار یکی از عوامل موثر در سرطان ریه است
[ترجمه ترگمان]سیگار کشیدن یک عامل موثر در سرطان ریه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We now know that repressing anger is a contributory factor in many physical illnesses.
[ترجمه گوگل]اکنون می دانیم که سرکوب خشم یک عامل کمک کننده در بسیاری از بیماری های جسمی است
[ترجمه ترگمان]اکنون می دانیم که سرکوب خشم یک عامل موثر در بسیاری از بیماری های جسمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The court made a finding of contributory negligence.
[ترجمه گوگل]دادگاه به سهل انگاری کمکی دست یافت
[ترجمه ترگمان]دادگاه از یک سهل انگاری شدید جلوگیری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There are probably two contributory causes.
[ترجمه گوگل]احتمالاً دو دلیل کمک کننده وجود دارد
[ترجمه ترگمان]احتمالا دو عامل کمک کننده وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A poor diet may be a contributory factor in the disease.
[ترجمه گوگل]رژیم غذایی نامناسب ممکن است یکی از عوامل موثر در این بیماری باشد
[ترجمه ترگمان]یک رژیم غذایی ضعیف می تواند یک عامل موثر در این بیماری باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There may well be all sorts of contributory factors which need stating but these ought to come after the full apology.
[ترجمه گوگل]ممکن است انواع و اقسام عوامل مؤثری وجود داشته باشد که باید بیان شود، اما اینها باید پس از عذرخواهی کامل بیایند
[ترجمه ترگمان]ممکن است تمام انواع عوامل موثر و موثر که باید بیان شود وجود داشته باشد، اما باید پس از عذرخواهی کامل صورت گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This was also the case where contributory negligence was established before 194
[ترجمه گوگل]این نیز در مواردی بود که سهل انگاری مشارکتی قبل از سال 194 ثابت شده بود
[ترجمه ترگمان]این نیز موردی بود که در آن یک سهل انگاری در برابر (۱۹۴)به وجود آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Malnutrition was considered to have been a contributory cause of death.
[ترجمه گوگل]سوءتغذیه به عنوان یکی از علل مرگ و میر در نظر گرفته شد
[ترجمه ترگمان]سو تغذیه به عنوان دلیل موثر مرگ تلقی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمک کننده (صفت)
helpful, contributory, synergetic

تخصصی

[زمین شناسی] کمک کننده یک مترادف منسوخ برای ریزابه یا انشعاب. همچنین نوشته می شود بصورت: contributory.
[حقوق] سهامدار یا شریکی که در صورت انحلال شرکت ملزم به پرداخت سهم خود از دیون شرکت باشد، کمک کننده، معین

انگلیسی به انگلیسی

• donor, giver, supporter, someone or something which contributes
instrumental, helpful, conducive
a contributory factor is one of the causes of something; a formal word.

پیشنهاد کاربران

حق السهم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : contribute
✅️ اسم ( noun ) : contribution / contributor
✅️ صفت ( adjective ) : contributory / contributive
✅️ قید ( adverb ) : _
( عامل ) دخیل
منجر شونده، مسبب
Contributory Negligence Act
در متون حقوقی به معنای قانون قصور شخص زیان دیده است
helping to cause something
زمینه ساز ( در بیماری ها )
غفلت مشترک
مساعد
یکی از علل
مشارکتی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس