contributing

جمله های نمونه

1. Heavy snow was a contributing factor in the accident.
[ترجمه Mr hash] برف سنگین یک عامل تاثیر گذار در تصادف بود
|
[ترجمه گوگل]برف سنگین یکی از عوامل بروز این حادثه بود
[ترجمه ترگمان]بارش برف سنگین یکی از عوامل دخیل در این حادثه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Everyone in the office is contributing money for his leaving present.
[ترجمه فاطمه زهرا] همه در دفتر برای هدیه خروج او کمک مالی می کنند
|
[ترجمه گوگل]همه در دفتر برای هدیه خروج او کمک مالی می کنند
[ترجمه ترگمان]هر کسی که در دفتر کار می کند در حال حاضر در حال حاضر پول در اختیار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Human error may have been a contributing factor.
[ترجمه ss] خطای انسانی ممکن است یکی از عوامل موثر باشد
|
[ترجمه گوگل]خطای انسانی ممکن است یکی از عوامل موثر باشد
[ترجمه ترگمان]خطای انسانی ممکن است عاملی موثر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Stress is widely perceived as contributing to coronary heart disease.
[ترجمه آوا] استرس به طور گسترده به عنوان عامل بیماری های قلبی عروقی شناخته می شود
|
[ترجمه گوگل]استرس به طور گسترده ای به عنوان کمک کننده به بیماری عروق کرونر قلب درک می شود
[ترجمه ترگمان]استرس به طور گسترده به عنوان کمک به بیماری های قلبی عروقی درک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We shall be contributing as much as we possibly can to the campaign.
[ترجمه گوگل]ما تا جایی که بتوانیم در کمپین مشارکت خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]ما تا آنجا که ممکن است به جنگ کمک خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The destruction of forests is contributing to the greenhouse effect.
[ترجمه گوگل]از بین رفتن جنگل ها به اثر گلخانه ای کمک می کند
[ترجمه ترگمان]تخریب جنگل ها به تاثیر گلخانه ای کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Methane is one of the principal gases contributing to the greenhouse effect.
[ترجمه گوگل]متان یکی از گازهای اصلی است که در اثر گلخانه ای نقش دارد
[ترجمه ترگمان]متان یکی از گازهای اصلی است که در اثر گلخانه ای نقش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Frank Deford is a contributing editor for Vanity Fair magazine.
[ترجمه گوگل]فرانک دیفورد یکی از سردبیران مجله Vanity Fair است
[ترجمه ترگمان]فرانک Deford یک سردبیر اجرایی مجله ونیتی فیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Heedless destruction of the rainforests is contributing to global warming.
[ترجمه گوگل]تخریب بی‌دیده جنگل‌های بارانی به گرمایش جهانی کمک می‌کند
[ترجمه ترگمان]نابودی جنگل های بارانی به گرم شدن جهانی کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The authors reject the hypothesis about unemployment contributing to crime.
[ترجمه گوگل]نویسندگان این فرضیه را در مورد نقش بیکاری در جرم رد می کنند
[ترجمه ترگمان]نویسندگان این فرضیه را در مورد بیکاری که منجر به جرم می شود رد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Stress is a contributing factor in many illnesses.
[ترجمه گوگل]استرس یکی از عوامل موثر در بسیاری از بیماری ها است
[ترجمه ترگمان]استرس عامل مهمی در بسیاری از بیماری ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The US is contributing $4 billion in loans,(sentence dictionary) credits and grants.
[ترجمه گوگل]ایالات متحده 4 میلیارد دلار به عنوان وام، (فرهنگ واژه نامه) اعتبارات و کمک های بلاعوض کمک می کند
[ترجمه ترگمان]ایالات متحده ۴ میلیارد دلار وام، (فرهنگ لغت جمله)و کمک های مالی را پرداخت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Anyone interested in contributing articles is invited to contact the editor.
[ترجمه گوگل]از هر کسی که علاقه مند به مشارکت در مقاله است دعوت می شود با سردبیر تماس بگیرد
[ترجمه ترگمان]هر کسی که به یک مقاله علاقمند باشد برای تماس با سردبیر دعوت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He accused broadcasters of contributing to the dumbing down of America.
[ترجمه گوگل]او صدا و سیما را متهم کرد که در نابودی آمریکا نقش داشته اند
[ترجمه ترگمان]او broadcasters را به مشارکت در the آمریکا متهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. One of the contributing factors is the collapse in cocoa prices.
[ترجمه گوگل]یکی از عوامل موثر سقوط قیمت کاکائو است
[ترجمه ترگمان]یکی از عوامل دخیل، سقوط قیمت کاکائو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• conducive, contributive, promoting, helpful, contributory

پیشنهاد کاربران

همکاری کردن
cooperating
Contributing factor
عامل مهم/ تاثیرگذار
نقش داشتن
شریک ( در )
دخیل ( Adjective )
تاثیر گذار
دخیل بودن
کمک کننده
سهیم / موثر
کمک کردن

بپرس