contravention

/ˌkɑːntrəˈvent͡ʃn̩//ˌkɒntrəˈvenʃn̩/

معنی: تشدید، نقض، تخلف
معانی دیگر: نق­

جمله های نمونه

1. this action was in contravention of the u. n. charter
این عمل خلاف منشور سازمان ملل متحد بود.

2. Sending the troops was a contravention of the treaty.
[ترجمه گوگل]اعزام نیروها خلاف معاهده بود
[ترجمه ترگمان]فرستادن قشون مخالف معاهده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This was a clear contravention of the rules.
[ترجمه گوگل]این یک نقض آشکار قوانین بود
[ترجمه ترگمان] این مخالف قانون بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was in direct contravention of the law.
[ترجمه گوگل]او در تضاد مستقیم با قانون بود
[ترجمه ترگمان]او مخالف قانون بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. By accepting the money, she was in contravention of company regulations.
[ترجمه گوگل]او با قبول پول، خلاف مقررات شرکت بود
[ترجمه ترگمان]با قبول این پول، او مخالف مقررات شرکت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These actions are in contravention of European law.
[ترجمه گوگل]این اقدامات در تضاد با قوانین اروپایی است
[ترجمه ترگمان]این اعمال خلاف قانون اروپا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Sometimes these resulted in contravention of an Authority rule about foreign ownership or conflict of interest, and further sales followed.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات این موارد منجر به نقض یک قانون مرجع در مورد مالکیت خارجی یا تضاد منافع می‌شد و فروش بیشتر به دنبال داشت
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات این منجر به نقض قانون مرجع در مورد مالکیت خارجی یا تضاد منافع و فروش بیشتر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. All innovation is a contravention of the order of things.
[ترجمه گوگل]تمام نوآوری ها نقض نظم امور است
[ترجمه ترگمان]همه نوآوری یک تخطی از نظم و ترتیب کارها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They faced charges of conspiracy, murder, and contravention of the Aviation Security Act of 198
[ترجمه گوگل]آنها با اتهام توطئه، قتل، و نقض قانون امنیت هوانوردی 198 روبرو شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها با اتهامات توطئه، قتل و تخطی از قانون امنیت هواپیمایی ۱۹۸ مواجه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Contravention of other provisions can result in prosecution either summarily or on indictment.
[ترجمه گوگل]نقض سایر مقررات می تواند منجر به تعقیب کیفری یا به طور خلاصه یا کیفرخواست شود
[ترجمه ترگمان]استفاده از مواد دیگر می تواند به طور مختصر و یا در کیفرخواست منجر به تعقیب قانونی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Similarly prosecutions relating to water pollution and contravention of planning notices are dealt with in the Magistrates' Court.
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب پیگردهای مربوط به آلودگی آب و تخلف از اخطارهای برنامه ریزی در دادگاه عالی رسیدگی می شود
[ترجمه ترگمان]به طور مشابه پی گرد قانونی مربوط به آلودگی آب و تخطی از اخطارهای برنامه ریزی در دادگاه Magistrates انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The holder is vicariously liable for a contravention.
[ترجمه گوگل]دارنده به طور قائم مقامی در قبال تخلف مسئول است
[ترجمه ترگمان]دارنده به نیابت از یک تخلف مسئول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Can the reversal of the result of the contravention be regarded as a step taken to remedy the contravention?
[ترجمه گوگل]آیا برگشت نتیجه تخلف را می توان اقدامی برای رفع تخلف تلقی کرد؟
[ترجمه ترگمان]آیا معکوس شدن نتیجه این تضاد می تواند به عنوان یک گام برای حل این مشکل تلقی شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Many shops and bars stayed open, in contravention of the Sunday trading laws.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مغازه ها و بارها باز ماندند، برخلاف قوانین تجارت یکشنبه
[ترجمه ترگمان]بسیاری از فروشگاه ها و بارها برخلاف قوانین تجارت روز یکشنبه باز ماندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They were tortured, humiliated and abused in gross contravention of the Geneva convention.
[ترجمه گوگل]آنها در نقض فاحش کنوانسیون ژنو مورد شکنجه، تحقیر و آزار قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]آن ها در تخطی از کنوانسیون ژنو مورد شکنجه و آزار قرار گرفتند و مورد آزار قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تشدید (اسم)
amplification, augmentation, accent, resonance, intensification, exacerbation, strengthening, exasperation, contravention

نقض (اسم)
violation, reversal, contravention

تخلف (اسم)
violation, delinquency, infringement, transgression, trespass, contravention, infraction

انگلیسی به انگلیسی

• violation, transgression, infringement

پیشنهاد کاربران

مغایرت
To be in contravention of laws/ rules /regulations
برخلاف قوانین و مقررات بودن

بپرس