1. She had contrarily thought that if he really cared he would have come running after her.
[ترجمه گوگل]او برعکس فکر می کرد که اگر واقعاً اهمیت می داد می دوید دنبالش
[ترجمه ترگمان]هنوز فکر نکرده بود که اگر واقعا به او علاقه داشته باشد به دنبالش خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]هنوز فکر نکرده بود که اگر واقعا به او علاقه داشته باشد به دنبالش خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Contrarily, Western people take objective attitude towards the world and advocate dividedness between man and nature.
[ترجمه گوگل]در مقابل، مردم غربی نگرش عینی نسبت به جهان دارند و از شکاف بین انسان و طبیعت حمایت می کنند
[ترجمه ترگمان]برعکس، مردم غربی نگرش عینی را نسبت به جهان اتخاذ می کنند و از dividedness بین انسان و طبیعت حمایت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]برعکس، مردم غربی نگرش عینی را نسبت به جهان اتخاذ می کنند و از dividedness بین انسان و طبیعت حمایت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Contrarily to PLA, starch is a naturally occurring polymer.
[ترجمه گوگل]برخلاف PLA، نشاسته یک پلیمر طبیعی است
[ترجمه ترگمان]برخلاف to، نشاسته یک پلیمر طبیعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]برخلاف to، نشاسته یک پلیمر طبیعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Contrarily, if a linear scale is installed between the table and the machine structure, the linear movement is measured directly.
[ترجمه گوگل]برعکس، اگر یک مقیاس خطی بین میز و ساختار ماشین نصب شود، حرکت خطی به طور مستقیم اندازه گیری می شود
[ترجمه ترگمان]برعکس، اگر یک مقیاس خطی بین میز و ساختار ماشین نصب شود، حرکت خطی به طور مستقیم اندازه گیری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]برعکس، اگر یک مقیاس خطی بین میز و ساختار ماشین نصب شود، حرکت خطی به طور مستقیم اندازه گیری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Contrarily speaking, researches on the disgorgement of corporation in the corporate law are of insufficiency, at least not systemic.
[ترجمه گوگل]برعکس، تحقیقات در مورد انحراف شرکت در قوانین شرکت ناکافی است، حداقل سیستمی نیست
[ترجمه ترگمان]برعکس، تحقیقات در مورد the شرکت در قانون شرکت عبارتند از عدم کفایت، حداقل نه سیستماتیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]برعکس، تحقیقات در مورد the شرکت در قانون شرکت عبارتند از عدم کفایت، حداقل نه سیستماتیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Contrarily, I will write in English first, in doing this, I can practice thinking in English.
[ترجمه گوگل]برعکس، ابتدا به زبان انگلیسی می نویسم، با انجام این کار، می توانم تفکر انگلیسی را تمرین کنم
[ترجمه ترگمان]برعکس، من در ابتدا به انگلیسی می نویسم، در انجام این کار، من می توانم به زبان انگلیسی فکر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]برعکس، من در ابتدا به انگلیسی می نویسم، در انجام این کار، من می توانم به زبان انگلیسی فکر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Contrarily, the air void spacing factor becomes smaller .
[ترجمه گوگل]برعکس، ضریب فاصله فضای خالی هوا کوچکتر می شود
[ترجمه ترگمان]برعکس، the فضای خالی هوا کوچک تر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]برعکس، the فضای خالی هوا کوچک تر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Contrarily, other small mining enterprises in Shifen might decide excursive policies which accounted for small disasters every so often.
[ترجمه گوگل]برعکس، سایر شرکتهای معدنی کوچک در شیفن ممکن است سیاستهایی را اتخاذ کنند که هر چند وقت یکبار باعث بروز بلایای کوچک میشود
[ترجمه ترگمان]برعکس، دیگر شرکت های کوچک معدن کاری در Shifen ممکن است درباره سیاست های excursive تصمیم گیری کنند که هر چند گاهی اوقات برای بلایای کوچک توجیه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]برعکس، دیگر شرکت های کوچک معدن کاری در Shifen ممکن است درباره سیاست های excursive تصمیم گیری کنند که هر چند گاهی اوقات برای بلایای کوچک توجیه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Contrarily, marginal cost increases by degrees and marginal income decreases.
[ترجمه گوگل]برعکس، هزینه های نهایی درجه ها افزایش می یابد و درآمد نهایی کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]برعکس، هزینه حاشیه ای به تدریج افزایش می یابد و سود حاشیه ای کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]برعکس، هزینه حاشیه ای به تدریج افزایش می یابد و سود حاشیه ای کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Also, Briticism is not coarse, contrarily, it has a gentle breath.
[ترجمه گوگل]همچنین بریتیسم درشت نیست، برعکس، نفس ملایمی دارد
[ترجمه ترگمان]همچنین، Briticism خشن نیست، به طور کل، نفس راحتی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]همچنین، Briticism خشن نیست، به طور کل، نفس راحتی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Contrarily, if you are a completist, and consider yourself always right, then you only can become a distribution commissary and can't be a excellent leader .
[ترجمه گوگل]برعکس، اگر شما یک فرد کامل هستید و همیشه حق با خود را میدانید، تنها میتوانید یک کمیسر توزیع شوید و نمیتوانید یک رهبر عالی باشید
[ترجمه ترگمان]برعکس، اگر شما یک completist هستید و خودتان را همیشه درست در نظر بگیرید، پس شما فقط می توانید یک کمیسر توزیع بشوید و نمی توانید یک رهبر عالی باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]برعکس، اگر شما یک completist هستید و خودتان را همیشه درست در نظر بگیرید، پس شما فقط می توانید یک کمیسر توزیع بشوید و نمی توانید یک رهبر عالی باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Contrarily moral ultimate origin, goal and standard only can be for promote the humanity the benefit.
[ترجمه گوگل]برعکس منشأ، هدف و معیار نهایی اخلاقی تنها می تواند برای ارتقای انسانیت منفعت داشته باشد
[ترجمه ترگمان]برعکس، هدف و استاندارد نه تنها می تواند به نفع بشریت باشد بلکه برای ارتقای سود به نفع بشریت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]برعکس، هدف و استاندارد نه تنها می تواند به نفع بشریت باشد بلکه برای ارتقای سود به نفع بشریت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Contrarily, when underwater welding power outputs low level, it begins to feed wires and molten droplets transfer to welding pool depending on the feeding momentum.
[ترجمه گوگل]برعکس، زمانی که توان جوشکاری زیر آب در سطح پایینی است، شروع به تغذیه سیم ها می کند و قطرات مذاب بسته به تکانه تغذیه به حوضچه جوش منتقل می شوند
[ترجمه ترگمان]برعکس هنگامی که توان جوشکاری زیر آب سطح پایین را کاهش می دهد، شروع به تغذیه سیم و قطرات مذاب به مخزن جوش بسته به مومنتوم غذا می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]برعکس هنگامی که توان جوشکاری زیر آب سطح پایین را کاهش می دهد، شروع به تغذیه سیم و قطرات مذاب به مخزن جوش بسته به مومنتوم غذا می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Contrarily, the value for 1 + 1 is less than
[ترجمه گوگل]برعکس، مقدار 1 + 1 کمتر از
[ترجمه ترگمان]برعکس، مقدار برای ۱ + ۱ کم تر از برعکس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]برعکس، مقدار برای ۱ + ۱ کم تر از برعکس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید