contraposition

/kɑːntrəpəˈzɪʃən//ˌkɒntrəpəˈzɪʃən/

معنی: مفهوم مخالف، قلب مطلب بطریق منفی
معانی دیگر: تناقض، تقابل، تضاد، برابرنهاد، آنتی تز، پادنهشت، پادنهاد، عکس نقیض (قرارگیری یا قرار دادن در مقابل هم)

جمله های نمونه

1. All fractures showed good contraposition no X - ray.
[ترجمه گوگل]تمام شکستگی ها تضاد خوبی را بدون اشعه ایکس نشان دادند
[ترجمه ترگمان]تمام شکستگی ها بدون اشعه ایکس از بین رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Contraposition the phenomenon the liner jacket is always not full, established the pump mathematical model about how much liquid in the pump, mended the formulary about pump efficiency.
[ترجمه گوگل]در مقابل پدیده ژاکت لاینر همیشه پر نیست، مدل ریاضی پمپ را در مورد مقدار مایع در پمپ ایجاد کرد، و فرمول را در مورد بازده پمپ اصلاح کرد
[ترجمه ترگمان]با استفاده از پدیده ای که پوشش آستر همیشه کامل نیست، مدل ریاضی پمپ را در مورد این که چقدر مایع در پمپ است، تعمیر کرده، و فرمول را در مورد راندمان پمپ اصلاح می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This chapter takes "contraposition" and "the mode of reversion" as framework, sums up and analyzes the specific means in the combination of vocal parts in Chen Mingzhi's polyphony.
[ترجمه گوگل]این فصل «تضاد» و «حالت بازگشت» را به‌عنوان چارچوب در نظر گرفته، ابزارهای خاص در ترکیب بخش‌های آوازی در چندصدایی چن مینگجی را خلاصه و تحلیل می‌کند
[ترجمه ترگمان]این فصل \"contraposition\" و \"روش برگشت\" را به عنوان چارچوب، جمع بندی می کند و ابزار خاص را در ترکیب قطعات صوتی در چند صدایی چن و چند گانه تجزیه و تحلیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Material self-delivery, contraposition by numerical controlled electronic eyes, mini adjust of four directions make a more accurate printing and reliable operation, repeat printing is accessible.
[ترجمه گوگل]خود تحویل مواد، تضاد با چشم‌های الکترونیکی کنترل‌شده عددی، تنظیم کوچک چهار جهت، چاپ دقیق‌تر و عملکرد قابل اعتماد را ایجاد می‌کند، چاپ تکراری در دسترس است
[ترجمه ترگمان]تحویل مواد به صورت خودکار با چشم های الکترونیکی کنترل شده عددی، تنظیم کوچک چهار جهت، چاپ دقیق و قابل اعتماد را ایجاد می کند، چاپ دوباره قابل دسترسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Contraposition of the balance steel cables bring the good synchronous performance.
[ترجمه گوگل]تضاد کابل های فولادی تعادل عملکرد همزمان خوبی را به ارمغان می آورد
[ترجمه ترگمان]استفاده از کابل های فولادی تراز عملکرد همزمان خوبی را به همراه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To effectively enhance the contraposition selectivity of chlorinating reaction the p-chlorotoluene was prepared by direct chlorination of toluene and chlorine gas in the presence of zeolite catalyst.
[ترجمه گوگل]برای افزایش مؤثر انتخاب‌پذیری تضاد واکنش کلر، p-chlorotoluene با کلرزنی مستقیم تولوئن و گاز کلر در حضور کاتالیزور زئولیت تهیه شد
[ترجمه ترگمان]برای افزایش موثر انتخاب contraposition واکنش chlorinating، p - chlorotoluene بوسیله کلرینه شدن مستقیم تولوین و گاز کلر در حضور کاتالیست زیولیت، تهیه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Oven number identification, accurate contraposition and data transmission are the critical technological problems of the interlock control of three-car coke oven.
[ترجمه گوگل]شناسایی شماره کوره، تضاد دقیق و انتقال داده، مشکلات تکنولوژیکی حیاتی کنترل اینترلاک کوره کک سه ماشینی است
[ترجمه ترگمان]تشخیص عدد صحیح کوره، تشخیص دقیق و انتقال داده ها، مشکلات فنی بحرانی کنترل interlock کوره three هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This will greatly improve the contraposition of water diversity optimization and the utility the model.
[ترجمه گوگل]این امر تضاد بهینه سازی تنوع آب و کاربرد مدل را تا حد زیادی بهبود می بخشد
[ترجمه ترگمان]این امر مقدار قابل توجهی از بهینه سازی تنوع آب و مدل را بهبود می بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Simple, safe and reliable operation, high efficiency insertion and automatic controlled clamping and contraposition.
[ترجمه گوگل]عملیات ساده، ایمن و قابل اعتماد، درج با راندمان بالا و گیره و تضاد کنترل شده خودکار
[ترجمه ترگمان]عملیات ساده، ایمن و قابل اعتماد، فرو بردن کارایی بالا و کنترل خودکار کنترل و کنترل خودکار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The invention also relates to an application for the ventiduct in a place where easily happens a blasting or an explosion, and an application of the contraposition aramid fiber in the ventiduct.
[ترجمه گوگل]این اختراع همچنین به کاربرد مجرای هواکش در مکانی که به راحتی انفجار یا انفجار رخ می دهد و کاربرد فیبر آرامید متضاد در مجرای هوا مربوط می شود
[ترجمه ترگمان]این اختراع به کاربرد for در محلی مربوط می شود که در آن به راحتی در انفجار یا انفجار رخ می دهد و کاربرد فیبر نوری contraposition در the رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The development course is the interactional process of the contraposition of differentiation and integration.
[ترجمه گوگل]دوره توسعه فرآیند تعاملی تضاد تمایز و ادغام است
[ترجمه ترگمان]روند توسعه فرآیند تعاملی of و یکپارچه سازی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The methods of integrating sound and picture generally are synchronization and contraposition .
[ترجمه گوگل]روشهای ادغام صدا و تصویر عموماً همگام سازی و تضاد است
[ترجمه ترگمان]روش های یکپارچه کردن صدا و تصویر به طور کلی synchronization و contraposition هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Dynamic analysis for the crane-load or the trolley-load system is the foundation for solving the problem of the cranes fast contraposition .
[ترجمه گوگل]تحلیل دینامیکی برای بار جرثقیل یا سیستم بار واگن برقی پایه ای برای حل مشکل تضاد سریع جرثقیل ها است
[ترجمه ترگمان]تحلیل دینامیکی برای بار جرثقیل و یا سیستم بار - بار پایه برای حل مشکل جرثقیل های fast سریع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In fact, it is possible to exert conversion on O-proposition in conversion by contraposition inference which takes the premise by the universal proposition.
[ترجمه گوگل]در واقع، امکان اعمال تبدیل روی گزاره O در تبدیل با استنتاج تضاد که مقدمات گزاره جهانی را می گیرد، وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، اعمال تبدیل به پیشنهاد O - گزاره در تبدیل با استنتاج contraposition ممکن است که این فرض را با پیشنهاد جهانی انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مفهوم مخالف (اسم)
contraposition

قلب مطلب به طریق منفی (اسم)
contraposition

انگلیسی به انگلیسی

• opposite, contrast; placement opposite or against

پیشنهاد کاربران

پارسی / آلمانی / انگلیسی
پادنهِش ( پادنهشت ) / contraposition / Kontraposition . . . عکس نقیض
هدارش ( =تعریف ) :
اگر B، A را نتیجه دهد، آنگاه نفیِ B، نفیِ A را نتیجه می دهد. ( در منطق دوارزشی )

بپرس