contradistinction

/ˌkɒntrədɪˈstɪŋkʃn̩//ˌkɒntrədɪˈstɪŋkʃn̩/

معنی: تشخیص، تمیز، فرق
معانی دیگر: تمایز متقابل، جدا شناخت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: contradistinctive (adj.), contradistinctively (adv.)
• : تعریف: distinction by contrast or difference.
مشابه: contrast

- living things, in contradistinction to nonliving things
[ترجمه گوگل] موجودات زنده، در تضاد با موجودات غیر زنده
[ترجمه ترگمان] چیزهای زنده، در contradistinction تا چیزهای دیگر،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. in contradistinction to
در مقابل،در مقایسه با،در تمایز با

2. desire in contradistinction to lust
میل در مقایسه با شهوت

3. Lionesses, in contradistinction to the females of other animals, are the hunters.
[ترجمه گوگل]شیرزنان بر خلاف ماده سایر حیوانات، شکارچی هستند
[ترجمه ترگمان]lionesses در contradistinction به زنان دیگر حیوانات شکارچی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I refer specifically to permanent residents, in contradistinction to temporary visitors.
[ترجمه گوگل]من به طور خاص به ساکنان دائمی اشاره می کنم، برخلاف بازدیدکنندگان موقت
[ترجمه ترگمان]من به طور خاص به ساکنان دائمی، در contradistinction تا بازدیدکنندگان موقت اشاره می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Hence it is called ideographic. in contradistinction from the phonographic or alphabetical system of writing.
[ترجمه گوگل]از این رو به آن ایدئوگرافیک می گویند در تضاد با سیستم آواشناسی یا حروف الفبای نوشتار
[ترجمه ترگمان]از این رو it نامیده می شود در contradistinction از دستگاه phonographic یا الفبایی نوشتاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Postmodern psychotherapy, in contradistinction, could no longer speak in terms of such differentiation.
[ترجمه گوگل]روان‌درمانی پست مدرن، در تضاد، دیگر نمی‌توانست بر حسب چنین تمایزی صحبت کند
[ترجمه ترگمان]روان درمانی فرامدرن در contradistinction دیگر نمی تواند بر حسب این تمایز سخن بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Knowledge of this kind is called apriori, in contradistinction to empirical knowledge, which has its sources a posteriori, that is, in experience.
[ترجمه گوگل]دانشی از این نوع را پیشینی می نامند، در تضاد با دانش تجربی، که منشأ پسینی دارد، یعنی در تجربه
[ترجمه ترگمان]دانش این نوع، apriori نامیده می شود، در contradistinction تا دانش تجربی، که منابع آن را a، که در تجربه است، دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In contradistinction to mere skepticism, however, philosophy does not remain content with the purely negative result of Dialectic.
[ترجمه گوگل]با این حال، در تضاد با شک و تردید صرف، فلسفه به نتیجه منفی محض دیالکتیک راضی نمی ماند
[ترجمه ترگمان]با این حال، در contradistinction صرفا یک شکاکیت صرف، فلسفه با نتیجه کاملا منفی of قانع نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Waiting is in contradistinction to the evolution and unfolding of your divine personality. You cannot evolve spiritually when you are anchored by the weight of waiting.
[ترجمه گوگل]انتظار در تضاد با تکامل و آشکار شدن شخصیت الهی شماست وقتی در فشار انتظار لنگر انداخته اید، نمی توانید از نظر معنوی تکامل پیدا کنید
[ترجمه ترگمان]در انتظار رسیدن به سیر تکاملی و باز کردن شخصیت الهی شما است شما نمی توانید از لحاظ روحی تکامل پیدا کنید وقتی که توسط وزن انتظار لنگر انداخته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These findings are in contradistinction to the recently published TAPAS trial, which revealed that thrombus aspiration by the Export catheter significantly improved myocardial reperfusion.
[ترجمه گوگل]این یافته‌ها در تضاد با کارآزمایی TAPAS است که اخیراً منتشر شده است، که نشان داد آسپیراسیون ترومبوز توسط کاتتر Export به طور قابل‌توجهی جریان خون مجدد میوکارد را بهبود می‌بخشد
[ترجمه ترگمان]این یافته ها در contradistinction به دادگاه tapas منتشر شده اخیرا منتشر شده اند، که نشان می دهد که aspiration (thrombus)از طریق the (catheter Export)به طور قابل توجهی reperfusion عضله قلب را بهبود بخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I refer specifically to permanent resident, in contradistinction to temporary visitor.
[ترجمه گوگل]من به طور خاص به مقیم دائم، در تضاد با بازدید کننده موقت اشاره می کنم
[ترجمه ترگمان]من به طور خاص به مقیم دائم در contradistinction به بازدید موقت اشاره می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Remember that the hands both face the same way in contradistinction to the piano.
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید که هر دو دست در تضاد با پیانو به یک شکل روبرو هستند
[ترجمه ترگمان]به خاطر داشته باش که هر دو با هم یک سان، در برابر پیانو، یکدیگر را لمس می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Multiple rather than single ulcers are the rule, in contradistinction to syphilis.
[ترجمه گوگل]در تضاد با سیفلیس، زخم های متعدد به جای منفرد، قانون هستند
[ترجمه ترگمان]Multiple به جای زخم، در contradistinction به سیفیلیس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Language, tool-making, and the regulation of sex are the chief defining features of man in contradistinction to other primates .
[ترجمه گوگل]زبان، ابزارسازی و تنظیم جنسیت، ویژگی های اصلی انسان در تضاد با سایر نخستی ها است
[ترجمه ترگمان]زبان، ابزار ساخت، و تنظیم جنسیت ویژگی تعیین کننده شخصیت انسان در contradistinction به دیگر پستانداران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تشخیص (اسم)
specification, discernment, assessment, diagnosis, recognition, distinction, contradistinction, denotation

تمیز (اسم)
discernment, distinction, identification, difference, contradistinction, discrimination

فرق (اسم)
top, vertex, distinction, sinciput, odds, difference, contradistinction, crown, discrimination, inequality

انگلیسی به انگلیسی

• distinction through the comparison of differences

پیشنهاد کاربران

contradistinction
تمیز، تمایز
تباین
تقابل
in contradistinction to
در تقابل با
مغایرت

بپرس