contorted

/kənˈtɔːrt//kənˈtɔːt/

از شکل انداختن، کج کردن، پیچاندن

جمله های نمونه

1. Her mouth was contorted in a snarl.
[ترجمه گوگل]دهانش از صدای غرغر به هم خورده بود
[ترجمه ترگمان]دهانش از خشم درهم رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His face was contorted with rage.
[ترجمه گوگل]صورتش از خشم در هم رفته بود
[ترجمه ترگمان]صورتش از شدت خشم منقبض شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A spasm of pain contorted his face.
[ترجمه گوگل]اسپاسم درد صورتش را منحرف کرد
[ترجمه ترگمان]لرزشی از درد چهره اش را درهم کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His face was contorted with anger.
[ترجمه گوگل]صورتش از عصبانیت درهم رفت
[ترجمه ترگمان]صورتش از خشم منقبض شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He contorted the document out of its proper meaning.
[ترجمه گوگل]او این سند را از معنای درستش تحریف کرد
[ترجمه ترگمان]او سند را از معنای صحیح آن بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His face contorted with anger.
[ترجمه گوگل]صورتش از عصبانیت درهم رفت
[ترجمه ترگمان]صورتش از خشم منقبض شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His face was contorted in agony as he tried to lift himself out of the chair.
[ترجمه گوگل]در حالی که سعی می‌کرد خود را از روی صندلی بلند کند، چهره‌اش از شدت درد در هم پیچیده بود
[ترجمه ترگمان]در حالی که سعی می کرد خود را از روی صندلی بلند کند چهره اش از درد درهم کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His face was contorted with pain as he crossed the finish line.
[ترجمه گوگل]هنگام عبور از خط پایان، صورتش از درد در هم پیچید
[ترجمه ترگمان]وقتی از خط پایان عبور کرد صورتش از درد منقبض شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was a contorted version of the truth.
[ترجمه گوگل]این یک نسخه تحریف شده از حقیقت بود
[ترجمه ترگمان]این یک نسخه از حقیقت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her face was contorted with pain due to the gallbladder stones.
[ترجمه گوگل]صورتش به دلیل سنگ کیسه صفرا از درد در هم کشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]صورتش از دردی که به خاطر سنگ کیسه صفرا بود منقبض شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His face contorted with bitterness and rage.
[ترجمه گوگل]صورتش از تلخی و خشم درهم می‌رفت
[ترجمه ترگمان]چهره اش از خشم و خشم منقبض شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. 'Get out!' she shouted, her mouth contorted by emotion.
[ترجمه گوگل]'برو بیرون!' او فریاد زد، دهانش از احساسات منقبض شد
[ترجمه ترگمان]! برو بیرون دهانش از فرط هیجان منقبض شد و فریاد زد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her face was contorted with pain.
[ترجمه گوگل]صورتش از درد جمع شده بود
[ترجمه ترگمان]صورتش از درد منقبض شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her face contorted / was contorted with pain.
[ترجمه گوگل]صورتش در هم پیچید / از درد در هم پیچید
[ترجمه ترگمان]صورتش از درد منقبض شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• distorted, deformed, twisted out of its normal shape or appearance, twisted; convoluted

پیشنهاد کاربران

to twist into or as if into a strained shape or expression.
چهره درهم پیچیده یا به حالت و شکل فشرده درآمده، چهره از ریخت افتاده.
تحریف شده
کج و معوج

بپرس