contort

/kənˈtɔːrt//kənˈtɔːt/

معنی: کج کردن، پیچاندن، از شکل انداختن، ناهموار کردن
معانی دیگر: (به ویژه چهره و اندام) کج و معوج کردن یا شدن، به هم چلاندن، کج و کوله کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: contorts, contorting, contorted
• : تعریف: to twist into an unusual or unnatural shape.
مشابه: distort, twist

- The warped mirror contorted her image.
[ترجمه گوگل] آینه تابیده تصویر او را مخدوش کرد
[ترجمه ترگمان] آینه تاب تصویر او را کج و معوج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Rage contorted his features.
[ترجمه گوگل] خشم ویژگی های او را به هم ریخت
[ترجمه ترگمان] خشم چهره اش را درهم کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become twisted into an unusual or unnatural shape.
مترادف: twist

- His face contorted with grief.
[ترجمه گوگل] صورتش از غم درهم رفت
[ترجمه ترگمان] صورتش از غم منقبض شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The gentlest of her caresses would contort his already tense body.
[ترجمه گوگل]ملایم‌ترین نوازش‌های او بدن در حال تنش او را منحرف می‌کرد
[ترجمه ترگمان]ملایم ترین نوازش های او بدن او را کج و معوج می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The trunks often contort into spindly curves and twists.
[ترجمه گوگل]تنه ها اغلب به انحناها و پیچش های دوکی منحرف می شوند
[ترجمه ترگمان]تنه درختان اغلب به شکل منحنی و پیچ و قوس بلند و باریک و ظریف تبدیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Faces contort and organs spurt out a smelly stain, a sticky betrayal.
[ترجمه گوگل]چهره‌ها در هم می‌پیچند و اندام‌ها لکه‌ای بدبو، خیانت چسبناکی بیرون می‌زند
[ترجمه ترگمان]چهره ها کج و معوج به نظر می رسند و اندام های متعفن، یک لکه متعفن، یک خیانت چسبناک، رشد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We continued to contort our limbs into improbable postures when Vincente was directly overseeing us.
[ترجمه گوگل]زمانی که وینسنت مستقیماً بر ما نظارت می کرد، به انحراف اندام خود به حالت های غیرمحتمل ادامه دادیم
[ترجمه ترگمان]همچنان که بین سنت به طور مستقیم ما را در حال نظارت بر ما قرار می داد ادامه دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. At times the scribes contort their prose into uncomfortable postures to avoid the hazards of personal prediction.
[ترجمه گوگل]گاه کاتبان نثر خود را به حالت‌های ناخوشایند تغییر می‌دهند تا از خطرات پیش‌بینی شخصی اجتناب کنند
[ترجمه ترگمان]در بعضی مواقع، کاتبان برای اجتناب از خطرات پیش بینی شخصی، نثر خود را به شرایط نامساعد تبدیل کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. As you listen to it, let your face contort and express the music.
[ترجمه گوگل]همانطور که به آن گوش می دهید، اجازه دهید چهره شما منحرف شود و موسیقی را بیان کند
[ترجمه ترگمان]همان طور که شما به آن گوش می دهید، بگذارید صورت شما کج شود و موسیقی را بیان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. How would he contort himself to give viewers the impression of audible sound?
[ترجمه گوگل]او چگونه خود را منحرف می‌کند تا به بینندگان حسی از صدای قابل شنیدن بدهد؟
[ترجمه ترگمان]چگونه ممکن است خود را به این صدا بیندازد که این احساس را به خود جلب کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But the part about the cat-yoga did get me to thinking—ever notice how a cat can do just about anything—contort itself into the most asinine positions, yet still look dignified?
[ترجمه گوگل]اما بخش مربوط به گربه-یوگا مرا به فکر واداشت - تا به حال متوجه شده اید که یک گربه چگونه می تواند تقریباً هر کاری را انجام دهد - خود را به حالت غیرطبیعی ترین حالت منحرف می کند، اما هنوز هم باوقار به نظر می رسد؟
[ترجمه ترگمان]اما بخش مربوط به گربه - یوگا به من کمک کرد تا فکر کنم - تا به حال متوجه شدم که یک گربه چطور می تواند فقط در مورد هر چیزی انجام دهد - خودش را تبدیل به the موقعیت کند، با این حال هنوز باوقار به نظر می رسد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some peoples mouths open. Others faces contort.
[ترجمه گوگل]دهان برخی از مردم باز است دیگران با انحراف روبرو می شوند
[ترجمه ترگمان]برخی از مردم دهان باز می کنند برخی دیگر با تغییر و تحولات مواجه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I didn't care how much I had to contort my body and my principles.
[ترجمه گوگل]برایم مهم نبود که چقدر باید بدنم و اصولم را منحرف کنم
[ترجمه ترگمان]اهمیتی نمی دادم که چقدر مجبور بودم بدنم و اصول خودم را کج کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Load of gear box can be decided by measuring of low speed shaft contort.
[ترجمه گوگل]بار جعبه دنده را می توان با اندازه گیری پیچش شفت با سرعت پایین تعیین کرد
[ترجمه ترگمان]بار کردن جعبه دنده می تواند با اندازه گیری تغییرات با سرعت پایین تصمیم گیری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You face has 9 muscles beneath your skin that you contort, flex, and move.
[ترجمه گوگل]صورت شما دارای 9 عضله در زیر پوست شما است که آنها را منقبض، خم و حرکت می کنید
[ترجمه ترگمان]صورت شما ۹ تا ماهیچه زیر پوست شما دارد که کج و معوج، خم شوید و حرکت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کج کردن (فعل)
top, tip, incline, deflect, bend, strain, slant, list, crook, tilt, contort, inflect, recurve, distort, hook, incurve

پیچاندن (فعل)
intricate, wind, turn, waggle, wrest, flex, contort, bolt, screw, twist, distort, twitch, wring, tweak, wimble

از شکل انداختن (فعل)
deform, deface, contort, botch, disfigure, disfeature

ناهموار کردن (فعل)
ruffle, contort, distort

انگلیسی به انگلیسی

• twist out of shape, bend; distort
when something contorts or when you contort it, it changes into an unnatural and unattractive shape.

پیشنهاد کاربران

درهم جمع شدن
درهم چروکیدن
Edvard Munch's painting The Cry ( 1894 ) depicting, against a bleak and stylized back - ground, a tense figure with a "contorted" face uttering a scream of pure horror, is often taken to epitomize what became the expressionist mode
...
[مشاهده متن کامل]

نقاشی ادوارد مونک به نام فریاد ( 1894 ) که در پس زمینه ای تیره و تار و تلطیف شده، اندامی پر تنش را با چهره ای درهم و برهم شده نشان می دهد، که فریادی از وحشت ناب را بازنمایی می کند، اغلب برای تجسم شیوه بیانی بکار می رود که به آن اکسپرسیونیستی ( برونریزگرایانه ) می گویند.

۱. کج و کوله کردن. کج و معوج کردن. پیچ و تاب دادن. پیچاندن ۲. کج و کوله شدن. کج و معوج شدن. پیچ و تاب خوردن
مثال:
The countenances of the faithless will be contorted.
چهره ی کافران کج و معوج خواهد شد.
� سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا�
در هم کشیدن
تغییر شکل دادن

بپرس