اسم ( noun )
حالات: continuities
حالات: continuities
• (1) تعریف: the quality or state of being continuous.
• متضاد: discontinuity
• مشابه: tenor
• متضاد: discontinuity
• مشابه: tenor
- The film's story line lacks continuity, so I was often confused about what was going on.
[ترجمه گوگل] خط داستانی فیلم تداوم ندارد، بنابراین من اغلب در مورد آنچه در حال وقوع است سردرگم بودم
[ترجمه ترگمان] خط داستان فیلم فاقد پیوستگی است، بنابراین اغلب در مورد آنچه در جریان بود گیج شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خط داستان فیلم فاقد پیوستگی است، بنابراین اغلب در مورد آنچه در جریان بود گیج شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was concerned about continuity of coverage when she switched to a new insurance provider.
[ترجمه گوگل] او در مورد تداوم پوشش زمانی که به یک ارائه دهنده بیمه جدید تغییر مکان داد، نگران بود
[ترجمه ترگمان] او نگران تداوم پوشش زمانی بود که او به یک شرکت بیمه جدید تلفن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او نگران تداوم پوشش زمانی بود که او به یک شرکت بیمه جدید تلفن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an unbroken or uninterrupted series or whole.
• متضاد: discontinuity
• متضاد: discontinuity