contiguity

/ˌkɒntɪˈɡjuːɪti//ˌkɒntɪˈɡjuːɪti/

معنی: مجاورت، نزدیکی، برخورد، وابستگی، تماس، ربط
معانی دیگر: همسایگی (هم در مورد مماس بودن و هم در مورد نزدیک بودن به کار می رود)، هم پهلویی، همجواری، هم مرزی، دیوار به دیواری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: contiguities
(1) تعریف: the state of being contiguous; nearness; proximity.

(2) تعریف: a continuous mass or series of connecting things.

جمله های نمونه

1. the contiguity of their garden and our house
هم دیواری باغ آنها و خانه ی ما

2. Operant conditioning involves contiguity, in that the reinforcing event follows closely the production of a response.
[ترجمه گوگل]شرطی سازی عامل شامل مجاورت است، به این صورت که رویداد تقویت کننده از نزدیک تولید یک پاسخ را دنبال می کند
[ترجمه ترگمان]conditioning Operant شامل contiguity است، که در آن رویداد تقویت کننده از نزدیک تولید یک واکنش را دنبال می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The two necessary conditions of contiguity and repetition apply but the procedure is different.
[ترجمه گوگل]دو شرط لازم مجاورت و تکرار اعمال می شود اما رویه متفاوت است
[ترجمه ترگمان]دو شرط لازم برای تکرار و تکرار اعمال می شوند اما این روش متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Taking into consideration of their contiguity to China.
[ترجمه گوگل]با در نظر گرفتن مجاورت آنها با چین
[ترجمه ترگمان]با در نظر گرفتن of به چین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In broad sense, metonymy includes three relations: contiguity, subjection and antonomasia.
[ترجمه گوگل]در معنای وسیع، کنایه شامل سه رابطه است: مجاورت، تابعیت و آنتونومازی
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، metonymy شامل سه رابطه است: contiguity، انقیاد و اطاعت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Our apartment building's contiguity to a supermarket is very convenient.
[ترجمه گوگل]مجاورت ساختمان آپارتمان ما به سوپرمارکت بسیار راحت است
[ترجمه ترگمان]ساختمان آپارتمان ما در یک سوپرمارکت خیلی مناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The contiguity of the house and the garage was a convenience in bad weather.
[ترجمه گوگل]مجاورت خانه و گاراژ در آب و هوای بد یک راحتی بود
[ترجمه ترگمان]The خانه و گاراژ در هوای بد راحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Gas - liquid contiguity area is a key parameter in the course of gas - liquid recognition in chemical equipment.
[ترجمه گوگل]منطقه مجاورت گاز - مایع یک پارامتر کلیدی در روند تشخیص گاز - مایع در تجهیزات شیمیایی است
[ترجمه ترگمان]ناحیه Gas مایع - مایع یکی از پارامترهای کلیدی در فرآیند تشخیص گاز - مایع در تجهیزات شیمیایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The second case study illustrates the importance of incentive contiguity in effective project governance.
[ترجمه گوگل]مطالعه موردی دوم اهمیت مجاورت انگیزه را در حاکمیت پروژه موثر نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]مطالعه موردی دوم اهمیت of انگیزه در اداره موثر پروژه را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Scientists want to investigate the relation between xerophthalmia occurrence and smut contiguity.
[ترجمه گوگل]دانشمندان می خواهند رابطه بین وقوع خشکی دهان و مجاورت smut را بررسی کنند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان می خواهند رابطه بین occurrence و contiguity smut را مورد بررسی قرار دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجاورت (اسم)
abutment, proximity, vicinity, presence, neighborhood, adjacency, surroundings, contiguity, propinquity, juxtaposition, vicinage

نزدیکی (اسم)
abutment, proximity, vicinity, adjacency, affinity, rapprochement, approximation, accession, adduction, imminence, verge, contiguity, going-on, imminency, propinquity, vicinage

برخورد (اسم)
smash, strike, reception, conflict, affection, meeting, collision, encounter, clash, incidence, confluence, conflux, greeting, tilt, osculation, contact, contiguity

وابستگی (اسم)
affinity, connection, attachment, association, dependence, dependency, coherence, coherency, affiliation, interdependence, vassalage, pertinence, pertinency, relation, relationship, contiguity, kindred, connexion, interdependency

تماس (اسم)
impact, osculation, communication, contact, contiguity, tangency, contingence, going-on

ربط (اسم)
connection, junction, juncture, conjunction, correlation, concern, tie, relevance, contiguity, relevancy, connexion, rapport

تخصصی

[آمار] مجاورت

انگلیسی به انگلیسی

• touching; proximity, closeness

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : contiguity
✅️ صفت ( adjective ) : contiguous
✅️ قید ( adverb ) : _
هم جواری
( در مواقع شرطی شدن )
contiguity ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: مجاورت ۱
تعریف: رخداد هم زمان یا هم مکان محرک ها

بپرس