contestant

/kənˈtestənt//kənˈtestənt/

معنی: عدو، ستیزه جو، مسابقه دهنده
معانی دیگر: (شرکت کننده در مسابقه) هماورد، حریف، رقیب، برتری جوی، پیکارگر، همداو، مدعی، معترض، دادخواه، مدافع

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who participates in a contest; competitor.
مشابه: competition, competitor, rival

(2) تعریف: one who challenges or disputes an outcome such as a will, election result, or the like.

جمله های نمونه

1. the contestant parties in a court action
طرفین دعوی در محاکمه

2. A big clap for our last contestant!
[ترجمه محمد فخارزاده] تشویقی زیاد برای آخرین شرکت کننده ی ما
|
[ترجمه گوگل]یک کف زدن بزرگ برای آخرین شرکت کننده ما!
[ترجمه ترگمان]یه دست بزرگ برای آخرین شرکت کننده ما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Let's give a big clap to/for our winning contestant!
[ترجمه محمد فخارزاده] بیایید برای برنده ی مسابقه کف بزنیم .
|
[ترجمه گوگل]بیایید برای شرکت کننده برنده خود یک کف بزنیم!
[ترجمه ترگمان]بیاید برای مسابقه برنده مسابقه دست و پا بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. One contestant stood head and shoulders above the rest.
[ترجمه محمد فخارزاده] یو شرکت کننده ی مسابقه یک سرو گردن بالاتر از بقیه بود
|
[ترجمه گوگل]یک شرکت کننده سر و شانه بالاتر از بقیه ایستاد
[ترجمه ترگمان]یک شرکت کننده سر و شانه هایش از بقیه بالاتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Our first contestant needs no introduction .
[ترجمه گوگل]اولین شرکت کننده ما نیازی به معرفی ندارد
[ترجمه ترگمان]اولین شرکت کننده ما نیاز به معرفی نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The next contestant is Alice Myers from Vancouver.
[ترجمه گوگل]شرکت کننده بعدی آلیس مایرز از ونکوور است
[ترجمه ترگمان]شرکت کننده بعدی، آلیس مایرز از ونکوور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Each contestant has to answer questions on a variety of subjects.
[ترجمه گوگل]هر شرکت کننده باید در مورد موضوعات مختلف به سوالات پاسخ دهد
[ترجمه ترگمان]هر شرکت کننده باید به سوالاتی در مورد موضوعات مختلف پاسخ دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Please welcome our next contestant.
[ترجمه گوگل]لطفا به شرکت کننده بعدی ما خوش آمدید
[ترجمه ترگمان] لطفا به شرکت کننده بعدی ما خوش آمد بگید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Rashly volunteering to be a contestant, I went along the previous Saturday to practice.
[ترجمه گوگل]راشلی داوطلب شرکت کننده در مسابقه شدم، شنبه قبل برای تمرین رفتم
[ترجمه ترگمان]داوطلب شدم که به عنوان یک شرکت کننده در شنبه گذشته تمرین کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Contestant, Fiona, says she's just eager to get on with the game as soon as possible.
[ترجمه گوگل]فیونا، شرکت کننده، می گوید که مشتاق است هر چه زودتر بازی را ادامه دهد
[ترجمه ترگمان]فیونا \"،\" فیونا \"، میگه خیلی مشتاقه که هر چه زودتر این بازی رو انجام بده\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The bout is over as soon as either contestant achieves that score.
[ترجمه گوگل]به محض اینکه هر یک از شرکت کنندگان به آن امتیاز دست یافت، مسابقه تمام می شود
[ترجمه ترگمان]مسابقه به محض رسیدن به این امتیاز تمام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Each contestant took a fixed number of dross leads from a box.
[ترجمه گوگل]هر شرکت کننده تعداد ثابتی از سرنخ های زباله را از یک جعبه برداشت
[ترجمه ترگمان]هر شرکت کننده یک عدد ثابت از dross را از یک جعبه دریافت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I have seen a disengaging contestant step forwards straight into the path of an incoming technique.
[ترجمه گوگل]من دیده‌ام که یک شرکت‌کننده بی‌تفاوت مستقیماً در مسیر یک تکنیک ورودی به جلو قدم گذاشته است
[ترجمه ترگمان]من یک نفر را دیده ام که یک قدم به جلو پیش می رود و مستقیما وارد مسیر یک تکنیک ورودی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The next contestant is Diane Massa of Bay Ridge.
[ترجمه گوگل]شرکت کننده بعدی دایان ماسا از بی ریج است
[ترجمه ترگمان]شرکت کننده بعدی، Diane سرچشمه از Bay بی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عدو (اسم)
opponent, adversary, enemy, hostile, foe, antagonist, oppositionist, assailant, contestant, gutfighter

ستیزه جو (اسم)
contestant, ass, bullhead, barrator, bullet head, hector, pettifogger, rooster, teaser, mule

مسابقه دهنده (اسم)
contestant, racer

انگلیسی به انگلیسی

• competitor; appellant, one who appeals, one who contests
the contestants in an event such as a competition, election, or quiz, etc are the people taking part in it.

پیشنهاد کاربران

داوطلب
Competitor , racer
. A person who tries to win a contest
حریف - رقیب - شرکت کننده
شرکت کننده در مسابقه

بپرس