• (1)تعریف: one who participates in a contest; competitor. • مشابه: competition, competitor, rival
• (2)تعریف: one who challenges or disputes an outcome such as a will, election result, or the like.
جمله های نمونه
1. the contestant parties in a court action
طرفین دعوی در محاکمه
2. A big clap for our last contestant!
[ترجمه محمد فخارزاده] تشویقی زیاد برای آخرین شرکت کننده ی ما
|
[ترجمه گوگل]یک کف زدن بزرگ برای آخرین شرکت کننده ما! [ترجمه ترگمان]یه دست بزرگ برای آخرین شرکت کننده ما [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Let's give a big clap to/for our winning contestant!
[ترجمه محمد فخارزاده] بیایید برای برنده ی مسابقه کف بزنیم .
|
[ترجمه گوگل]بیایید برای شرکت کننده برنده خود یک کف بزنیم! [ترجمه ترگمان]بیاید برای مسابقه برنده مسابقه دست و پا بزنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. One contestant stood head and shoulders above the rest.
[ترجمه محمد فخارزاده] یو شرکت کننده ی مسابقه یک سرو گردن بالاتر از بقیه بود
|
[ترجمه گوگل]یک شرکت کننده سر و شانه بالاتر از بقیه ایستاد [ترجمه ترگمان]یک شرکت کننده سر و شانه هایش از بقیه بالاتر بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Our first contestant needs no introduction .
[ترجمه گوگل]اولین شرکت کننده ما نیازی به معرفی ندارد [ترجمه ترگمان]اولین شرکت کننده ما نیاز به معرفی نداره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The next contestant is Alice Myers from Vancouver.
[ترجمه گوگل]شرکت کننده بعدی آلیس مایرز از ونکوور است [ترجمه ترگمان]شرکت کننده بعدی، آلیس مایرز از ونکوور است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Each contestant has to answer questions on a variety of subjects.
[ترجمه گوگل]هر شرکت کننده باید در مورد موضوعات مختلف به سوالات پاسخ دهد [ترجمه ترگمان]هر شرکت کننده باید به سوالاتی در مورد موضوعات مختلف پاسخ دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Please welcome our next contestant.
[ترجمه گوگل]لطفا به شرکت کننده بعدی ما خوش آمدید [ترجمه ترگمان] لطفا به شرکت کننده بعدی ما خوش آمد بگید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Rashly volunteering to be a contestant, I went along the previous Saturday to practice.
[ترجمه گوگل]راشلی داوطلب شرکت کننده در مسابقه شدم، شنبه قبل برای تمرین رفتم [ترجمه ترگمان]داوطلب شدم که به عنوان یک شرکت کننده در شنبه گذشته تمرین کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Contestant, Fiona, says she's just eager to get on with the game as soon as possible.
[ترجمه گوگل]فیونا، شرکت کننده، می گوید که مشتاق است هر چه زودتر بازی را ادامه دهد [ترجمه ترگمان]فیونا \"،\" فیونا \"، میگه خیلی مشتاقه که هر چه زودتر این بازی رو انجام بده\" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The bout is over as soon as either contestant achieves that score.
[ترجمه گوگل]به محض اینکه هر یک از شرکت کنندگان به آن امتیاز دست یافت، مسابقه تمام می شود [ترجمه ترگمان]مسابقه به محض رسیدن به این امتیاز تمام می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Each contestant took a fixed number of dross leads from a box.
[ترجمه گوگل]هر شرکت کننده تعداد ثابتی از سرنخ های زباله را از یک جعبه برداشت [ترجمه ترگمان]هر شرکت کننده یک عدد ثابت از dross را از یک جعبه دریافت کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. I have seen a disengaging contestant step forwards straight into the path of an incoming technique.
[ترجمه گوگل]من دیدهام که یک شرکتکننده بیتفاوت مستقیماً در مسیر یک تکنیک ورودی به جلو قدم گذاشته است [ترجمه ترگمان]من یک نفر را دیده ام که یک قدم به جلو پیش می رود و مستقیما وارد مسیر یک تکنیک ورودی می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The next contestant is Diane Massa of Bay Ridge.
[ترجمه گوگل]شرکت کننده بعدی دایان ماسا از بی ریج است [ترجمه ترگمان]شرکت کننده بعدی، Diane سرچشمه از Bay بی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• competitor; appellant, one who appeals, one who contests the contestants in an event such as a competition, election, or quiz, etc are the people taking part in it.
پیشنهاد کاربران
داوطلب
Competitor , racer
. A person who tries to win a contest حریف - رقیب - شرکت کننده