اسم ( noun )
• (1) تعریف: a struggle for superiority or victory.
• مترادف: battle, fight
• مشابه: agony, competition, contention, encounter, match, race, rivalry, struggle, tug
• مترادف: battle, fight
• مشابه: agony, competition, contention, encounter, match, race, rivalry, struggle, tug
- a contest between good and evil
[ترجمه A.A] پیکار بین خیر و شر|
[ترجمه VARIAN MARCO] یک مسابقه بین خوب و شر|
[ترجمه مهیا] یک دعوا بین خوب و بد|
[ترجمه میرمیر] یک مسابقه بین خوب و اهریمن|
[ترجمه پرنیان افزوده] یه مسابقه بین خوب و بد|
[ترجمه احمدرضا] یک نبرد بین خوبی و بدی|
[ترجمه باری] نبرد . . . جدال . . . دعوا|
[ترجمه باری] مشاجره بین نیکی و بدی|
[ترجمه گوگل] مسابقه بین خیر و شر[ترجمه ترگمان] یه مسابقه بین خوب و بد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a competition, as for an award, that matches rival abilities, performances, qualities, or the like.
• مترادف: competition
• مشابه: bout, event, match, race, rivalry, run, tournament, tourney
• مترادف: competition
• مشابه: bout, event, match, race, rivalry, run, tournament, tourney
- a beauty contest
[ترجمه VARIAN MARCO] یک مسابقه ی زیبایی|
[ترجمه I. B .r] یک مسابقه ی زیبا|
[ترجمه پرنیان افزوده] یک مسابقه قشنگ|
[ترجمه نازنین] مسابقه ی زیبایی|
[ترجمه گوگل] یک مسابقه زیبایی[ترجمه ترگمان] مسابقه زیبایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a mathematics contest
[ترجمه VARIAN MARCO] یک مسابقه ی ریاضیات|
[ترجمه پرنیان افزوده] مسابقه ریاضی|
[ترجمه گوگل] یک مسابقه ریاضی[ترجمه ترگمان] یک رقابت ریاضی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: contests, contesting, contested
حالات: contests, contesting, contested
• (1) تعریف: to compete or struggle for.
• مترادف: dispute, fight over
• مشابه: battle for, contend for, jostle, struggle for, vie for
• مترادف: dispute, fight over
• مشابه: battle for, contend for, jostle, struggle for, vie for
- The field that the armies contested was soon littered with the dead and wounded.
[ترجمه مینا] زمینی که ارتش براش جنگید از اجساد و زخمیها پر شد|
[ترجمه ل اسحاقی] میدانی که محل نبرد دو سپاه بود بزودی از اجساد کشتگان و مجروحان پوشیده شد.|
[ترجمه گوگل] میدانی که ارتش ها در آن به رقابت پرداختند به زودی مملو از کشته ها و مجروحان شد[ترجمه ترگمان] زمینه ای که سپاهیان به آن اعتراض می کردند به زودی با کشتگان و زخمی ها پر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to challenge, deny, or dispute.
• مترادف: challenge, dispute, impugn, question
• مشابه: controvert, debate, deny, gainsay, object to, oppose, oppugn, rebut, refute
• مترادف: challenge, dispute, impugn, question
• مشابه: controvert, debate, deny, gainsay, object to, oppose, oppugn, rebut, refute
- We are contesting the legality of the contract.
[ترجمه گوگل] ما در حال اعتراض به قانونی بودن قرارداد هستیم
[ترجمه ترگمان] ما در حال اعتراض به قانونی بودن قرارداد هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما در حال اعتراض به قانونی بودن قرارداد هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: contestable (adj.), contestably (adv.), contestableness (n.), contester (n.)
مشتقات: contestable (adj.), contestably (adv.), contestableness (n.), contester (n.)
• : تعریف: to fight, dispute, or compete.
• مترادف: battle, compete, contend, vie
• مشابه: fight, grapple, jostle, play, strive, struggle
• مترادف: battle, compete, contend, vie
• مشابه: fight, grapple, jostle, play, strive, struggle
- Three teams are contesting for the prize.
[ترجمه گوگل] سه تیم برای دریافت جایزه با هم رقابت می کنند
[ترجمه ترگمان] سه تیم برای این جایزه رقابت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سه تیم برای این جایزه رقابت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید