contention

/kənˈtenʃn̩//kənˈtenʃn̩/

معنی: نزاع، ستیز، مجادله، ستیزه، مباحثه، مشاجره، مغایرت، درگیری
معانی دیگر: هماوری، رقابت، مبارزه، مسابقه، تنازع، چالش، استدلال، حجت، نکته (آنچه که در رابطه با آن به استدلال و بحث متوسل شوند)، احتجاج، جر و بحث، بحث و جدل، محاجه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: contentional (adj.)
(1) تعریف: a struggle between or among people or ideas; strife; argument.
متضاد: agreement
مشابه: argument, combat, feud, strife

- The contention among the club members made for a strained atmosphere.
[ترجمه گوگل] درگیری بین اعضای باشگاه جو متشنجی را به وجود آورد
[ترجمه ترگمان] بحث در میان اعضای کلوب باعث ایجاد جو سخت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a state of competition or rivalry.
مشابه: competition, rivalry

- They are both in contention for the championship.
[ترجمه گوگل] هر دوی آنها برای قهرمانی در رقابت هستند
[ترجمه ترگمان] آن ها هر دو در رقابت برای این مسابقات رقابت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a point asserted in argument or debate.
مشابه: argument

- I disagree with his contention that advancement in technology is always a good thing.
[ترجمه گوگل] من با این ادعای او که پیشرفت در فناوری همیشه چیز خوبی است مخالفم
[ترجمه ترگمان] من با این نظر او مخالفم که پیشرفت در تکنولوژی همیشه چیز خوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. political contention
نزاع سیاسی

2. the contention of opposing ideas
ستیز عقاید متضاد

3. their contention was that . . .
بحث آنها این بود که . . .

4. (be) in contention for (or to)
در رقابت (بودن برای)،هم چشمی کردن

5. bone of contention
مایه ی نفاق،موضوع دعوا

6. bone of contention
علت اختلاف

7. three teams are in contention to win the medal
سه تیم برای بردن مدال در ستیز (رقابت) هستند.

8. There's a lot of contention about that issue - for every person firmly in favour, there's someone fiercely against it.
[ترجمه گوگل]اختلافات زیادی در مورد آن موضوع وجود دارد - برای هر فردی که قاطعانه طرفدار آن است، کسی به شدت مخالف آن است
[ترجمه ترگمان]بحث زیادی در مورد این مساله وجود دارد - برای هر فرد به نفع خودش، یک نفر به شدت مخالف آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her main contention is that staff should get better training.
[ترجمه گوگل]ادعای اصلی او این است که کارکنان باید آموزش بهتری ببینند
[ترجمه ترگمان]دلیل اصلی او این است که کارکنان باید آموزش بهتری داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The main bone of contention is the temperature level of the air-conditioners.
[ترجمه گوگل]موضوع اصلی اختلاف سطح دمای کولرگازی است
[ترجمه ترگمان]دلیل اصلی بحث، سطح درجه حرارت دستگاه های تهویه هوا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is our client's contention that the fire was an accident.
[ترجمه گوگل]ادعای موکل ما این است که آتش سوزی تصادفی بوده است
[ترجمه ترگمان]این مشاجره مشتری ما است که آتش سوزی یک تصادف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There is no evidence to support her contention.
[ترجمه گوگل]هیچ مدرکی برای حمایت از ادعای او وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ مدرکی برای حمایت از این رقابت وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was in contention for a place in the European championship squad.
[ترجمه گوگل]او برای حضور در تیم قهرمانی اروپا رقابت داشت
[ترجمه ترگمان]او در رقابت با تیم قهرمانی اروپا به رقابت پرداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We're in trouble; this is no time for contention.
[ترجمه گوگل]ما در مشکل هستیم این زمان برای مشاجره نیست
[ترجمه ترگمان]ما در دردسر افتادیم؛ این وقت بحث سر بحث نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This evidence supports their contention that the outbreak of violence was prearranged.
[ترجمه گوگل]این شواهد از ادعای آنها مبنی بر اینکه وقوع خشونت از قبل برنامه ریزی شده بود حمایت می کند
[ترجمه ترگمان]این شواهد از درگیری آن ها حمایت می کند که شیوع خشونت از پیش تعیین شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Injury has put him out of contention for the title.
[ترجمه میرانی] جراحت او را از رقابت برای عنوان قهرمانی بازداشت.
|
[ترجمه گوگل]مصدومیت او را از رقابت برای عنوان قهرمانی خارج کرده است
[ترجمه ترگمان]Injury او را از رقابت برای این عنوان برکنار کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نزاع (اسم)
quarrel, battle, fray, affray, strife, dispute, contention, discord, spar, war, warfare, fuss, scuffle, wrangle, squeal, scrap, tousle, dust-up, embroilment, falling-out

ستیز (اسم)
hate, hatred, quarrel, violence, affray, contention, antagonism, contest, anger, animosity, scuffle, injustice, mix-in, punch-up

مجادله (اسم)
quarrel, contention, tussle, altercation

ستیزه (اسم)
quarrel, conflict, melee, strife, dispute, contention, squabble, altercation, controversy, disputation

مباحثه (اسم)
discourse, contention, debate, discussion, argument, controversy, disputation

مشاجره (اسم)
dispute, contention, contest, argument, controversy, scuffle, broil, wrangle, falling-out, garboil

مغایرت (اسم)
conflict, contention, disagreement, repugnance, contradiction, variance, otherness, contradictoriness, contrariety

درگیری (اسم)
involvement, contention, set-to

تخصصی

[کامپیوتر] مجاله، درگیری نگاه کنید به device contention . - رقابت ؛ درگیری
[برق و الکترونیک] مجادله نوعب روش کار در کانالهای ارتباطی چند پایانه ای نظیر شبکه ی محلی لن (LAN) که در آن هر ایستگاه در صورت اشغال بودن کانال صف در خواستهای مجادله ای بر حسب زمان یا ترتیب مشخص دیگری توسط یک کامپیوتر کنترل می شود .
[حقوق] ادعا، استدلال، مباحثه، مشاجره، اختلاف

انگلیسی به انگلیسی

• struggle, strife; claim, assertion, argument; belligerency, aggressiveness; act of contending; discord; rivalry, competition
someone's contention is the idea or opinion that they are expressing; a formal word.
contention is disagreement or argument about something; a formal word.
if you are in contention in a contest, you have a chance of winning it; a formal word.
see also bone of contention.

پیشنهاد کاربران

1. رقابت. مبارزه 2. مسابقه 3. نظر. عقیده. استدلال. حرف 4. مشاجره. بگومگو. جر و بحث 5. اختلاف نظر
مثال:
a point of contention
یک سر ِ مشاجره و بگومگو و جر و بحث
the Marxist contention that capitalism equals exploitation
...
[مشاهده متن کامل]

عقیده و نظر مارکسیست که کاپیتالیسم و سرمایه داری مساوی استثمار و بهره کشی است.

Argument, contest, debate, strife, struggle
مثال؛
For instance, two siblings might have a contention over who gets to use the television.
In a legal case, the prosecution and defense might have a contention over the admissibility of evidence.
...
[مشاهده متن کامل]

A user on a social media platform might engage in a contention with another user over a controversial post.

اعتقاد راسخ
بگومگو
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : contend
✅️ اسم ( noun ) : contention
✅️ صفت ( adjective ) : contentious
✅️ قید ( adverb ) : contentiously
تداخل
مشاجره
اختلاف نظر
There is no contention between the two groups.
Privatization of the health service remains a point of contention
مشاجره، اختلاف نظر، نزاع
مدعا
ادعا
رأی و نظر
عقیده
Contentions
( هنگامیکه دو دیدگاه متفاوت و متضاد در کار باشد ) :
مَباحث، عقاید، دیدگاهها، نظرات، استدلالات
contention ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: هم گیری
تعریف: فعالیت هم زمان چند افزاره مانند تلفن و رایانه و ایستگاه کار برای دسترسی به خط، درحالی که دسترسی به خط در یک زمان فقط برای یکی از آنها میسر باشد
1 - ( مخصصا در بحث یا تبادل نظر ) باور، عقیده
2 - جر و بحث ، مشاجره
مقابله ( به عنوان مثال با ویروس کوئید - 19 )
1 - عقیده قوی یک شخص
2 - اختلاف نظر بین دو نفر
https://www. ldoceonline. com/dictionary/contention
اختلاف نظر
مخالفت، disagree
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس