صفت ( adjective )
• (1) تعریف: existing in, relating to, or belonging to the same period of time.
• مترادف: coeval, contemporaneous
• مشابه: coincident, concomitant, concurrent, simultaneous, synchronous
• مترادف: coeval, contemporaneous
• مشابه: coincident, concomitant, concurrent, simultaneous, synchronous
- Jules Verne was unique in that contemporary writers were not yet exploring the area that we now call science fiction.
[ترجمه علی] ژول ورن در میان نویسندگان معاصر خود که هنوز در فضایی که امروز ادبیات علمی تخیلی می نامیم کند و کاو نکرده بودند، یگانه و منحصر به فرد بود|
[ترجمه گوگل] ژول ورن از این نظر منحصر به فرد بود که نویسندگان معاصر هنوز حوزه ای را که ما اکنون آن را علمی تخیلی می نامیم کشف نمی کردند[ترجمه ترگمان] Jules در آن زمان منحصر به فرد بود که نویسندگان معاصر هنوز به کشف منطقه ای که ما در حال حاضر آن را تخیلی می نامیم مورد کاوش قرار نگرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The invention of the telephone was contemporary with the invention of the automobile.
[ترجمه IELTS.Mesgari] اختراع تلفن و اتومبیل همزمان بودند|
[ترجمه گوگل] اختراع تلفن همزمان با اختراع خودرو بود[ترجمه ترگمان] اختراع تلفن با اختراع اتومبیل معاصر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of or belonging to the present time; current; modern.
• مترادف: current, modern, present-day
• متضاد: ancient, historical, old-fashioned, out of date
• مشابه: existent, extant, fashionable, late, new, present, recent, ultramodern, up-to-date
• مترادف: current, modern, present-day
• متضاد: ancient, historical, old-fashioned, out of date
• مشابه: existent, extant, fashionable, late, new, present, recent, ultramodern, up-to-date
- She prefers the classics to music by contemporary composers.
[ترجمه گوگل] او کلاسیک را به موسیقی آهنگسازان معاصر ترجیح می دهد
[ترجمه ترگمان] او آثار کلاسیک را به موسیقی از آهنگسازان معاصر ترجیح می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او آثار کلاسیک را به موسیقی از آهنگسازان معاصر ترجیح می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Contemporary ideas on the subject of marriage differ considerably from those of the past.
[ترجمه گوگل] عقاید معاصر درباره موضوع ازدواج به طور قابل توجهی با عقاید گذشته متفاوت است
[ترجمه ترگمان] ایده های معاصر درباره ازدواج به طور قابل ملاحظه ای از گذشته متفاوت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ایده های معاصر درباره ازدواج به طور قابل ملاحظه ای از گذشته متفاوت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: contemporaries
مشتقات: contemporarily (adv.), contemporariness (n.)
حالات: contemporaries
مشتقات: contemporarily (adv.), contemporariness (n.)
• (1) تعریف: an object or person belonging to the same period of time as another or others.
- William Shakespeare and Queen Elizabeth I were contemporaries.
[ترجمه اسحاقی] ویلیلم شکسپیر و ملکه الیزابت اول با یکدیگر معاصر بودند.|
[ترجمه گوگل] ویلیام شکسپیر و ملکه الیزابت اول معاصر بودند[ترجمه ترگمان] ویلیام شکسپیر و ملکه الیزابت اول بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a person of the same age as another or others.
• مترادف: coeval, peer
• مترادف: coeval, peer
- My cousin and I are contemporaries although she has always acted as if she were older.
[ترجمه اسحاقی] من و دختر عمویم ( دختر دائیم ) هم سن هستیم ، با وجود آنکه او همیشه طوری عمل میکند که انگار از من بزرگتر است.|
[ترجمه گوگل] من و پسر عمویم با هم معاصریم، اگرچه او همیشه طوری رفتار می کند که انگار بزرگتر است[ترجمه ترگمان] پسر عموی من و من contemporaries، اگرچه او همیشه طوری رفتار کرده است که انگار بزرگ تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید