contemporaneity

/kəntempərəˈniːɪtiː//kənˌtempərəˈniːɪtɪ/

معنی: معاصر بودن، هم عصری
معانی دیگر: هم عصری، معاصر بودن

جمله های نمونه

1. The enterprise culture has the contemporaneity, the mutual recognition, the humanity and the continuous characteristics.
[ترجمه گوگل]فرهنگ سازمانی دارای معاصر بودن، شناخت متقابل، انسانیت و ویژگی های مستمر است
[ترجمه ترگمان]فرهنگ سازمانی the، شناخت متقابل، انسانیت و ویژگی های پیوسته را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Representing the contemporaneity of society and culture has, without doubt, become one of the major concerns of present-day ink artists.
[ترجمه گوگل]بازنمایی معاصر بودن جامعه و فرهنگ بدون شک به یکی از دغدغه های اصلی هنرمندان جوهرکار امروزی تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]بدون شک نماینده the جامعه و فرهنگ، به یکی از نگرانی های عمده هنرمندان - امروزی تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Similar moral value exists for its particularity and contemporaneity as well as its universality and immutability.
[ترجمه گوگل]ارزش اخلاقی مشابهی برای خاص بودن و همزمانی آن و همچنین جهانی بودن و تغییر ناپذیری آن وجود دارد
[ترجمه ترگمان]همین مقدار اخلاقی نیز برای particularity و contemporaneity و همچنین جهان شمولی آن و immutability وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Zeng's contemporaneity does not lead him to reject the past.
[ترجمه گوگل]معاصر بودن زنگ او را به رد گذشته نمی کشاند
[ترجمه ترگمان]زنگ ساعت زنگ، او را مجبور نمی کند که گذشته را رد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His movie has become the contemporaneity and a human nature result with joint forces.
[ترجمه گوگل]فیلم او با نیروهای مشترک نتیجه معاصر بودن و طبیعت انسانی شده است
[ترجمه ترگمان]فیلم او تبدیل به contemporaneity و طبیعت انسان با نیروهای مشترک شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Therefore, the pursuit of contemporaneity or in other words, the modernization is the basic driving force for the birth and development of Chinese drama performing art.
[ترجمه گوگل]بنابراین، تلاش برای معاصر بودن یا به عبارت دیگر، مدرنیزاسیون، نیروی محرکه اساسی برای تولد و توسعه هنر نمایشی نمایشی چینی است
[ترجمه ترگمان]بنابراین، پی گیری of یا به عبارت دیگر، نوسازی نیروی محرکه اصلی تولد و توسعه هنرهای نمایشی چین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The hen in fowl run lays in contemporaneity, egg size is identical.
[ترجمه گوگل]مرغ در دوش پرندگان به طور همزمان می گذارد، اندازه تخم یکسان است
[ترجمه ترگمان]مرغی که در مرغ run در contemporaneity کار می کند، اندازه تخم مرغ یک سان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Nor does anybody really expect a golden oldie like James Taylor to have much truck with contemporaneity.
[ترجمه گوگل]همچنین هیچ کس واقعاً انتظار ندارد که پیرمرد طلایی مانند جیمز تیلور کامیون زیادی با معاصر داشته باشد
[ترجمه ترگمان]هیچ کس واقعا انتظار ندا ره oldie مثل جیمز تیلور بتونه کامیون بزرگی با contemporaneity داشته با شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Multicultural education has become a general trend of America's contemporaneity education. The theory of learning styles and the theory of multiple intelligence are its theoretical bases.
[ترجمه گوگل]آموزش چندفرهنگی به روند کلی آموزش معاصر آمریکا تبدیل شده است نظریه سبک های یادگیری و نظریه هوش چندگانه مبانی نظری آن است
[ترجمه ترگمان]آموزش چند فرهنگی تبدیل به روند کلی تحصیل contemporaneity آمریکا شده است نظریه سبک های یادگیری و نظریه هوش چندگانه پایه های نظری آن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. White is the colour that wrap in a new contemporaneity the whole case.
[ترجمه گوگل]سفید رنگی است که در یک معاصر جدید کل قاب را می پیچد
[ترجمه ترگمان]رنگ سفید رنگی است که کل پرونده را پوشش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This article is elaborated the national folk clothing designs esthetic characteristic from aspects and so on national culture, regional characteristic, symbolic, contemporaneity.
[ترجمه گوگل]این مقاله به تشریح ویژگی‌های زیبایی‌شناختی لباس‌های عامیانه ملی از جنبه‌ها و غیره فرهنگ ملی، ویژگی منطقه‌ای، نمادین، معاصر بودن می‌پردازد
[ترجمه ترگمان]این مقاله به تشریح طرح های لباس ملی ملی می پردازد که از جنبه های مختلف و به اصطلاح فرهنگ ملی، مشخصه منطقه ای، نمادین، contemporaneity استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Feng Bin carries on his artistic exploration of the contemporaneity of Chinese Painting in his teaching activities as well.
[ترجمه گوگل]فنگ بین کاوش هنری خود را در زمینه معاصر بودن نقاشی چینی در فعالیت های آموزشی خود نیز ادامه می دهد
[ترجمه ترگمان]فنگ بن اکتشافات هنری خود را در زمینه نقاشی آثار نقاشی چینی در فعالیت های آموزشی خود انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The cases attempted to approximate the range, depth, and contemporaneity of vicarious experience.
[ترجمه گوگل]این موارد تلاش کردند تا محدوده، عمق و همزمانی تجربه معاونت را تقریب بزنند
[ترجمه ترگمان]این موارد تلاش کردند تا عمق، عمق و contemporaneity تجربه جانشین را تخمین بزنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was put forward that utilizing sufficiently and innovating the Calligraphy art has the far-reaching meanings for modern packaging design combined with contemporaneity art technique.
[ترجمه گوگل]بیان شد که استفاده کافی و نوآورانه از هنر خوشنویسی دارای معانی گسترده ای برای طراحی بسته بندی مدرن همراه با تکنیک هنر معاصر است
[ترجمه ترگمان]این موضوع به جلو رانده شد که استفاده از آن به اندازه کافی و ابداع هنر خوشنویسی دارای معانی بسیار گسترده برای طراحی بسته بندی مدرن ترکیب با تکنیک هنر contemporaneity است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معاصر بودن (اسم)
contemporaneity

هم عصری (اسم)
synchrony, contemporaneity

انگلیسی به انگلیسی

• quality of belonging to the same period of time

پیشنهاد کاربران

بپرس