contemplative

/kənˈtemplətɪv//kənˈtemplətɪv/

معنی: خیالی، مراقب، متفکر، تفکری، وابسته به غور و تعمق
معانی دیگر: اندرنگرانه، ژرف اندیشانه، وابسته به عبادت و مکاشفه، پنداشتی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: characterized by or given to contemplation; meditative; thoughtful.
مترادف: meditative, reflective, ruminant, ruminative, speculative, thoughtful
مشابه: abstracted, deliberative, musing, pensive

- a contemplative pose
[ترجمه گوگل] یک ژست متفکرانه
[ترجمه ترگمان] ژست تعمقی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: contemplatively (adv.), contemplativeness (n.)
• : تعریف: one who is dedicated to contemplation and meditation, such as a monk.
مشابه: cenobite, friar, monk, nun, sister, yogi

جمله های نمونه

1. he preferred the contemplative life to the active life
او زندگی پر عبادت و تفکر را به زندگی پرفعالیت ترجیح می داد.

2. Martin is a quiet, contemplative sort of chap.
[ترجمه بهار] مارتین مردی ساکت و متفکر است
|
[ترجمه گوگل]مارتین یک پسر ساکت و متفکر است
[ترجمه ترگمان]مارتین یک مرد آرام و contemplative است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He gave her a contemplative look.
[ترجمه گوگل]نگاه متفکرانه ای به او انداخت
[ترجمه ترگمان]نگاه contemplative به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her mood was calm and contemplative.
[ترجمه نوشین] اون آروم و متفکر بود
|
[ترجمه گوگل]خلق و خوی او آرام و متفکرانه بود
[ترجمه ترگمان]چهره اش آرام و آرام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The solitary life did not mean that a contemplative was deprived of all human contact, however.
[ترجمه گوگل]زندگی انفرادی به این معنا نبود که یک متفکر از تمام تماس های انسانی محروم شود
[ترجمه ترگمان]به هر حال، زندگی منزوی به این معنا نبود که فرد متفکر از هرگونه ارتباط انسانی محروم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Unlike the contemplative Hawthorne, Dickens could not wait to see the Falls.
[ترجمه گوگل]برخلاف هاثورن متفکر، دیکنز نمی توانست منتظر دیدن آبشار باشد
[ترجمه ترگمان]دیکنز بر خلاف Hawthorne contemplative نمی توانست صبر کند تا آبشار را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This state is the goal of the contemplative life, if not here, then certainly after death.
[ترجمه گوگل]این حالت هدف زندگی متفکرانه است، اگر نه در اینجا، پس قطعاً پس از مرگ
[ترجمه ترگمان]این وضعیت هدف زندگی معنوی است، اگر نه اینجا، و بعد از مرگ حتمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Through these channels the contemplative ideals developed in monastic communities found a wider audience.
[ترجمه گوگل]از طریق این کانال ها آرمان های متفکرانه توسعه یافته در جوامع رهبانی مخاطبان گسترده تری پیدا کردند
[ترجمه ترگمان]از طریق این کانال ها آرمان های تعمقی که در جوامع صومعه ها ایجاد شد، مخاطبان بیشتری پیدا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The mood is contemplative and cool, even introspective; associations are immediately religious.
[ترجمه گوگل]خلق و خوی متفکرانه و باحال، حتی درون نگر است انجمن ها بلافاصله مذهبی هستند
[ترجمه ترگمان]این حالت ذهنی متفکر و آرام و حتی introspective است؛ انجمن ها فورا مذهبی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was in contemplative mood.
[ترجمه گوگل]او در خلق و خوی متفکرانه بود
[ترجمه ترگمان]او خلق و خوی contemplative داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Educorp catalogue also lists some more contemplative, or just curious, examples, including the Bogie Stack.
[ترجمه گوگل]کاتالوگ Educorp همچنین نمونه‌های متفکرانه‌تر، یا فقط کنجکاو، از جمله Bogie Stack را فهرست می‌کند
[ترجمه ترگمان]کاتالوگ Educorp همچنین لیستی از contemplative و یا فقط کنجکاو، نمونه هایی از جمله پشته bogie را فهرست می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In practice active and contemplative life get in each other's way.
[ترجمه گوگل]در عمل زندگی فعال و متفکرانه مانع یکدیگر می شود
[ترجمه ترگمان]در عمل زندگی فعال و معنوی به روش دیگری به عمل می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Does aesthetic art and mystical art and contemplative art offer alternatives to the horror and humiliation in which three-quarters of mankind lives?
[ترجمه گوگل]آیا هنر زیباشناختی و هنر عرفانی و هنر متفکرانه جایگزینی برای وحشت و ذلتی که سه چهارم انسان در آن زندگی می کند ارائه می دهد؟
[ترجمه ترگمان]آیا هنر زیبایی شناسی و هنر عرفانی و هنر معنوی جایگزین هایی را به وحشت و تحقیر می دهند که در آن سه چهارم زندگی بشر زندگی می کنند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Woosnam and Olazabal have been in more contemplative mood after further moderate performances in New Orleans.
[ترجمه گوگل]ووسنام و اولازابال پس از اجرای معتدل بیشتر در نیواورلئان حال و هوای متفکرانه تری داشتند
[ترجمه ترگمان]Woosnam و Olazabal پس از اجرای بیش از حد متوسط در نیواورلئان به حالت تعمق و تفکر درآمده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This ritual process enacts a pattern which can be translated into inner experience in the contemplative discipline.
[ترجمه گوگل]این فرآیند آیینی الگویی را به وجود می آورد که می تواند به تجربه درونی در رشته متفکرانه ترجمه شود
[ترجمه ترگمان]این فرآیند سنتی الگویی را تصویب می کند که می تواند به تجربه درونی در نظم تعمقی تعبیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیالی (صفت)
valetudinarian, air-built, imaginary, fanciful, fictitious, fancied, fantastic, unrealistic, chimerical, unreal, dreamy, visionary, thoughtful, pensive, hypochondriac, spleeny, insubstantial, contemplative, meditative, romantic, cloud-built, fantastical, spectral, ideational

مراقب (صفت)
attentive, watchful, vigilant, observant, guarding, observing, contemplative, meditating, open-eyed, preserving, scrutinizing, wide-awake, tendering

متفکر (صفت)
musing, mindful, thoughtful, pensive, large-minded, broody, thinking, contemplative, reflecting, cogitative

تفکری (صفت)
contemplative, meditative, speculative

وابسته به غور و تعمق (صفت)
contemplative

انگلیسی به انگلیسی

• pensive, reflective, meditative; speculative
contemplative people think deeply in a serious and calm way.

پیشنهاد کاربران

thoughtful
دین اندیش
فکری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : contemplate
اسم ( noun ) : contemplation
صفت ( adjective ) : contemplative
قید ( adverb ) : contemplatively
نظرورزانه
اندیشمندحوزه دینی
شهودی
تامل بر انگیز
متفکرانه
thought ful
اندیشمندانه

بپرس