contact

/ˈkɑːnˌtækt//ˈkɒntækt/

معنی: اتصال، برخورد، مخابره، تماس، قباله، تماسی، تماس گرفتن، تماس یافتن
معانی دیگر: پرماس، ارتباط، پسود، (با: with) رسیدن به، طرف، آشنا، پارتی، (معمولا جمع) رجوع شود به: contact lens، تماس داشتن با، مماس بودن با، بساویدن، پسودن، پرماسیدن، (برق - در مورد دو یا چند سیم) اتصال، هم بساوی، کلید (یا سویچ) اتصال، کلید قطع و وصل، (پزشکی) واگرفته، مورد سرایت (کسی که با بیمار تماس داشته و احتمالا بیماری را از او واگرفته است)، اتصالی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the physical touching of one thing to another.
مترادف: meeting, touching
مشابه: abutment, connection, juxtaposition, opposition

- Contact between people's hands is a common way that germs are spread.
[ترجمه پویا] تماس بین دستان مردم عموما راهی برای انتشار میکروب است
|
[ترجمه گوگل] تماس بین دست های افراد یکی از راه های رایج انتشار میکروب ها است
[ترجمه ترگمان] تماس بین دستان مردم روشی مشترک است که میکروب ها پخش می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These chemicals cause burning, so you should avoid any direct contact with your skin.
[ترجمه گوگل] این مواد شیمیایی باعث سوزش می شوند، بنابراین باید از تماس مستقیم با پوست خود اجتناب کنید
[ترجمه ترگمان] این مواد شیمیایی باعث سوختن می شوند، بنابراین شما باید از هر تماس مستقیم با پوست خود اجتناب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: association; nearness.
مترادف: association, touch
مشابه: closeness, contiguity, nearness, proximity

- You will come into contact with new people and new ideas when you go to college.
[ترجمه میو] وقتی به کالج میری با آدم های جدید رفیق میشی
|
[ترجمه گوگل] وقتی به دانشگاه می روید با افراد جدید و ایده های جدید در تماس خواهید بود
[ترجمه ترگمان] زمانی که به کالج می روید، با افراد جدید و ایده های جدید آشنا می شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You're very sick, so you should avoid contact with others for now.
[ترجمه گوگل] شما بسیار بیمار هستید، بنابراین باید فعلا از تماس با دیگران خودداری کنید
[ترجمه ترگمان] تو خیلی مریضی، پس فعلا نباید با دیگران ارتباط برقرار کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a person considered useful or valuable as a means of gaining favor, getting specialized information, or of exerting influence; connection.
مترادف: connection
مشابه: acquaintance, in, liaison, reference

- He used his political contacts to further his career.
[ترجمه گوگل] او از ارتباطات سیاسی خود برای پیشرفت حرفه ای خود استفاده کرد
[ترجمه ترگمان] او از تماس های سیاسی خود برای پیشرفت بیشتر استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: communication.
مترادف: touch
مشابه: communication, liaison

- She was not in contact with her family while she was travelling.
[ترجمه گوگل] او در سفر با خانواده اش در تماس نبود
[ترجمه ترگمان] او در طول سفر با خانواده اش در ارتباط نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They have lost contact with the pilot of the plane.
[ترجمه گوگل] ارتباط آنها با خلبان هواپیما قطع شده است
[ترجمه ترگمان] آن ها ارتباط خود با خلبان هواپیما را از دست داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: contacts, contacting, contacted
(1) تعریف: to touch; to come into or be in physical contact with.
مترادف: touch
مشابه: brush, connect, graze, link

- If this cleaner contacts the skin, wash repeatedly with water.
[ترجمه گوگل] اگر این پاک کننده با پوست تماس پیدا کرد، مکرراً با آب بشویید
[ترجمه ترگمان] اگر این پاک کننده پوست را لمس می کند، مکررا با آب بشویید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The customer abruptly raised his hand, which contacted the waiter's elbow and caused him to drop his tray.
[ترجمه گوگل] مشتری ناگهان دستش را بالا برد که با آرنج گارسون تماس گرفت و باعث شد سینی خود را رها کند
[ترجمه ترگمان] مشتری به تندی دستش را بلند کرد، که با آرنج پیشخدمت تماس گرفت و باعث شد سینی غذایش را بیندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The bandage should not contact the wound directly.
[ترجمه گوگل] بانداژ نباید مستقیماً با زخم تماس داشته باشد
[ترجمه ترگمان] بانداژ نباید مستقیما با زخمش ارتباط برقرار کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be in communication with (someone).
مترادف: communicate with, reach
مشابه: call, inform, meet, notify, phone, see, tell, write to

- He's very late; did anyone contact him about the meeting?
[ترجمه Uncle Artin] او خیلی دیر کرده است، آیا کسی در مورد جلسه با او تماس گرفت ؟
|
[ترجمه گوگل] او خیلی دیر کرده است آیا کسی در مورد جلسه با او تماس گرفته است؟
[ترجمه ترگمان] خیلی دیر است؛ کسی در مورد جلسه با او تماس گرفته؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be in or make contact.
مترادف: touch
مشابه: connect, join, meet

- The two wires contact here.
[ترجمه گوگل] دو سیم در اینجا با هم تماس دارند
[ترجمه ترگمان] دوتا سیم اینجا با هم ارتباط دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: involving, maintaining, or caused by contact.
مشابه: contagious

- They don't play contact sports at that school.
[ترجمه گوگل] آنها در آن مدرسه ورزش تماسی انجام نمی دهند
[ترجمه ترگمان] آن ها در آن مدرسه با ورزش های برخوردی بازی نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Rabies is an animal contact disease.
[ترجمه گوگل] هاری یک بیماری تماس با حیوانات است
[ترجمه ترگمان] هاری یک بیماری تماس با حیوانات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. contact with the outside world has corrupted the culture of some african tribes
تماس با جهان خارج،فرهنگ برخی از قبایل افریقایی را تباه کرده است.

2. direct contact
تماس مستقیم

3. close contact (or connection)
رابطه ی نزدیک،تماس نزدیک

4. have contact (with)
تماس داشتن (با)،ارتباط داشتن (با)

5. lose contact
بی اطلاع ماندن از،تماس خود را از دست دادن

6. make contact (with)
تماس برقرار کردن،تماس گرفتن (با)

7. brake shoes contact the inside diameter of the drum
کفشک ترمز با درون کاسه ی ترمز در تماس در می آید.

8. our radio contact with them was broken
تماس رادیویی ما با آنها قطع شد.

9. we will contact you
با شما تماس خواهیم گرفت.

10. be in contact (with)
در تماس بودن (با)

11. he has no contact with the outside world
او تماسی با دنیای خارج ندارد.

12. to come in contact with new ideas
به اندیشه های تازه ای رسیدن

13. to establish eye contact
رابطه ی چشم به چشم برقرار کردن

14. a metal that pitted after contact with acid
فلزی که پس از تماس با اسید دارای خلل و فرج شد

15. bring the chemicals into immediate contact
تماس مستقیم بین مواد شیمیایی برقرار کنید.

16. the airplane disappeared and we lost contact with it
هواپیما ناپدید شد و ما تماسمان را با آن از دست دادیم.

17. do i have your assurance that you won't contact the press?
آیا اطمینان می دهی که به روزنامه ها خبر نخواهی داد؟

18. one of the rewards of my job is contact with educated and courteous people
یکی از محسنات شغل من تماس با اشخاص تحصیل کرده و مودب است.

19. they had rigged the box to explode on contact
جعبه را طوری درست کرده بودند که در اثر تماس منفجر شود.

20. the edge of the table and the wall are in contact
لبه ی میز با دیوار تماس دارد.

21. She's lost contact with her son.
[ترجمه گوگل]ارتباطش با پسرش قطع شده
[ترجمه ترگمان]ارتباط برقرار کردن با پسرش را از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. When you contact these two wires, the machine will start at once.
[ترجمه گوگل]هنگامی که با این دو سیم تماس می گیرید، دستگاه به یکباره راه اندازی می شود
[ترجمه ترگمان]زمانی که با این دو سیم تماس می گیرید، ماشین فورا شروع خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Please contact our agent in Spain for further information.
[ترجمه گوگل]لطفا برای اطلاعات بیشتر با نماینده ما در اسپانیا تماس بگیرید
[ترجمه ترگمان]لطفا برای اطلاعات بیشتر با نماینده خود در اسپانیا تماس بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Have you kept in contact with any of your friends from college ?
[ترجمه گوگل]آیا با هیچ یک از دوستان خود در دانشگاه در تماس بوده اید؟
[ترجمه ترگمان]با هیچ کدوم از دوستات از دانشگاه ارتباط برقرار کردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The chemical is liable to explode on contact with water.
[ترجمه گوگل]این ماده شیمیایی در تماس با آب در معرض انفجار است
[ترجمه ترگمان]ماده شیمیایی مسئول منفجر شدن در تماس با آب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. They are in direct contact with the hijackers.
[ترجمه گوگل]آنها در تماس مستقیم با هواپیماربایان هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها در تماس مستقیم با ربایندگان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. We were not permitted any contact with each other.
[ترجمه گوگل]ما اجازه هیچ گونه تماسی با یکدیگر نداشتیم
[ترجمه ترگمان]ما اجازه نداشتیم که با هم ارتباط برقرار کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Contact with other people is a basic human need.
[ترجمه گوگل]ارتباط با افراد دیگر یک نیاز اساسی انسان است
[ترجمه ترگمان]تماس با افراد دیگر یک نیاز اساسی بشر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. I need to get in contact with Mr. Barr right away.
[ترجمه گوگل]من باید فوراً با آقای بار تماس بگیرم
[ترجمه ترگمان]من باید با آقای \"Barr\" ارتباط برقرار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Please do not hesitate to contact us.
[ترجمه گوگل]لطفا تماس خود را از ما دریغ نکنید
[ترجمه ترگمان]لطفا در تماس با ما تردید نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اتصال (اسم)
abutment, connection, connector, connectivity, junction, linkage, juncture, union, incorporation, continuity, conjunction, coupling, nexus, conjuncture, contact, connexion

برخورد (اسم)
smash, strike, reception, conflict, affection, meeting, collision, encounter, clash, incidence, confluence, conflux, greeting, tilt, osculation, contact, contiguity

مخابره (اسم)
connection, transmission, dispatch, traffic, communication, contact

تماس (اسم)
impact, osculation, communication, contact, contiguity, tangency, contingence, going-on

قباله (اسم)
contact

تماسی (صفت)
contact

تماس گرفتن (فعل)
contact

تماس یافتن (فعل)
contact

تخصصی

[عمران و معماری] تراز سنگ بستر
[دندانپزشکی] تماس، تماس گرفتن
[برق و الکترونیک] تماس، اتصال - اتصال، زبانه ی اتصال، برخورد 1. قسمت رسانای کی رله، کلید، یا اتصال دهنده که با تماس با قسمت دیگر موجب قطع یا وصل مدار می شود . 2. کشف اولیه هواپیما، کشتی، زیر دریایی، یا خودروهای دشمن روی صفحه نمایش رادار یا سایر تجهیزات آشکار سازی .
[فوتبال] ارتباط
[مهندسی گاز] تماس، تماس گرفتن
[زمین شناسی] کنتاکت ،ارتباط،تماس مکان یا سطحی که دو نوع سنگ به هم می رسند . برای سنگهای رسوبی و دگرگونی به کار می رود .به عنوان مثال مرز بین یک سنگ آهک و ماسه سنگ
[بهداشت] تماس
[ریاضیات] سایش، تماس، تماس گرفتن، مجاورت، اتصال، ارتباط، برخورد
[پلیمر] تماس، تماسی
[سینما] اتصال / وصل کردن

انگلیسی به انگلیسی

• link, touch; influential person who can help, middleman; physical connection; (medicine) person who was recently exposed to a contagious disease; (electricity) junction of electric conductors controlling current flow
establish communication, connect (with someone or something)
contact involves meeting or communicating with someone, especially regularly.
if you contact someone, you get in touch with them, usually by telephoning or writing to them.
a contact is someone you know, for example a person in an organization or profession, who helps you or gives you information.
contact also refers to the state of things touching each other.
if you are in contact with someone, you regularly meet them or communicate with them.
when things are in contact, they are touching each other.
if you come into contact with someone or something, you meet that person or thing in the course of your work or your other activities.
if one thing comes into contact with another, the first thing touches the second.
if you make contact with someone, you find out where they are and talk or write to them.
if you lose contact with someone, you no longer have any communication with them.

پیشنهاد کاربران

Phone or write to sb
تماس یا ارتباط گرفتن با کسی
1. تماس 2. ارتباط 3. برخورد 4. ملاقات 5. مجاورت. نزدیکی 6. معرض 7. اتصال. نقطه اتصال 8. کلید برق 9. اشنا. رابط 10. شخص مشکوک به بیماری 11. تماس گرفتن. ارتباط برقرار کردن
مثال:
a disease transmitted through direct contact with rats
...
[مشاهده متن کامل]

بیماری از طریق تماس مستقیم با موشها منتقل شده بود.
foreign diplomats were asked to avoid all contact with him
از دیپلماتهای خارجی درخواست شده بود که از هر ملاقات و ارتباط با او اجتناب کنند.
he had many contacts in Germany
او در آلمان خیلی رابط و آشنا داشت.
anyone with information should contact the police
هر کس اطلاعات دارد باید با پلیس تماس بگیرد.

هم سخن ( کلام )
Occasionally we made contacts with the enemy
در عبارت بالا contact بیش از آنکه به معنی تماس با دشمن باشد، حاکی از درگیر مستقیم بین نیروهای دو ارتش متخاصیم می باشد.
در تماس/ارتباط بودن
تماس
مثال: I lost contact with him years ago.
چند سال پیش تماس با او را از دست دادم.
هَمگَرزه، هَمگَرزِگی: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ )
هم: با، به همراه - پیشوند همراهی و وابستگی
.
گَرزه ( گَرزِگی ) : گَزیدن، گاز گرفتن، نیش زدن
معنی: در تماس بودن، پیوند داشتن، لمس کردن، هَموندی ( هَماوَندی ) ، برخورد کردن، خوردن به چیزی، به هم رسیدن ( وصل شدن ) ، دیدار کردن ( ارتباط گرفتن ) ، بَرماس ( پَرماس )
...
[مشاهده متن کامل]

می توان به جای واژه انگلیسی "contact" از واژه "هَمگَرزه، هَمگَرزِگی" بهره برد!
.
شایست ناشایست، فَرگرد ( فصل ) 2، بند60:
hamrīt ān bawēd ka tan abāg nasā ham - garzag bawēd, ud petrīt ān kē abāg ān kē pad nasā pahikōft ham - garzag bawēd, ud az ham - garzagīh ī abāg ōy ī yāzdahom ham - gōnag petrīt ōh kunēd
معنی: هَمریت ( سرایت بیماری ) آن باشد که تن با نَسا ( لاشه، مُردار ) ، "هَمگرزه ( در تماس ) " شود و پَتریت ( تنگی نفس ) آن [باشد] که با آن کس که با نسا ( جَسَد ) برخورد کرد، "همگرزه" شود ( به آن بیماری بِرِسَد ) ؛
و از "هَمگرزگی ( لمس ) " با آن ( پَتریت ) ،
کس ( شخص ) یازدهم، همان گونه[شخص] پَتریت شود ( تا یازدهمین کس هم، از آلودگی هوا یا تنفسی آن، بیماری می گیرد! )

منابع• https://www.parsigdatabase.com/• https://www.parsigdatabase.com/surf?lang=Fa• https://www.parsigdatabase.com/search?lang=Fa
تماس گرفتن، ارتباط برقرار کردن
کنتاکت، ارتباط، قطب اتصال، محل اتصال، تماس یافتن، تماسی، برخورد، علوم مهندسی: اتصال الکتریکی برخورد، الکترونیک: کنتاکت، روانشناسی: تماس، نجوم: تماس، علوم نظامی: تماس گرفتن، تماس با دشمن، علایم تشخیص هدف، کنتاکت
مخاطب
Contact lens لنز چشم ، لنز روی مردمک چشم برای زیبایی و یا بهتر دیدن استفاده میشود
contact: تماس گرفتن
پارتی هم معنی میده
بند پ
در تماس بودن
معنی برخورد کردن و درگیر شدن هم می دهد.
داخل بازی کال آو دیوتی میگه: کانتکت!
یعنی با دشمن برخورد کن و درگیر شو و تیراندازی کن. وارد جنگ شو.
لیست مخاطبین
دست دادن
your contact instagram
راه تماس
راه ارتباطی
contact ( فیزیک )
واژه مصوب: اتصال 4
تعریف: ← اتصال الکتریکی
پرماسیدن.
برخورد کردن
تماس
ارتباط
Communication
Get in touch with
تماس گرفتن، رابطه داشتن relation، پارتی
تماس ، ارتباط ، تماس برقرار کردن با
the children lost their contact with their families
بچه ها تماسشون رو با خانواده هاشون از دست دادن 🐇
ریاضی 93 ، انسانی 88
مواجهه
اسم:ارتباط, مخاطب
فعل: برقرار کردن ( مخصوصا در ریاضیات ) , ارتباط را برقرار کردن ( مخصوصا در کارهای مخابراتی ) , ربط دادن
رابطه
فرد
لنز چشم
مخاطب - آشنا
وصل شدن
رابط
ارتباط برقرار کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس