اسم ( noun )
• (1) تعریف: the physical touching of one thing to another.
• مترادف: meeting, touching
• مشابه: abutment, connection, juxtaposition, opposition
• مترادف: meeting, touching
• مشابه: abutment, connection, juxtaposition, opposition
- Contact between people's hands is a common way that germs are spread.
[ترجمه پویا] تماس بین دستان مردم عموما راهی برای انتشار میکروب است|
[ترجمه گوگل] تماس بین دست های افراد یکی از راه های رایج انتشار میکروب ها است[ترجمه ترگمان] تماس بین دستان مردم روشی مشترک است که میکروب ها پخش می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These chemicals cause burning, so you should avoid any direct contact with your skin.
[ترجمه گوگل] این مواد شیمیایی باعث سوزش می شوند، بنابراین باید از تماس مستقیم با پوست خود اجتناب کنید
[ترجمه ترگمان] این مواد شیمیایی باعث سوختن می شوند، بنابراین شما باید از هر تماس مستقیم با پوست خود اجتناب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این مواد شیمیایی باعث سوختن می شوند، بنابراین شما باید از هر تماس مستقیم با پوست خود اجتناب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: association; nearness.
• مترادف: association, touch
• مشابه: closeness, contiguity, nearness, proximity
• مترادف: association, touch
• مشابه: closeness, contiguity, nearness, proximity
- You will come into contact with new people and new ideas when you go to college.
[ترجمه میو] وقتی به کالج میری با آدم های جدید رفیق میشی|
[ترجمه گوگل] وقتی به دانشگاه می روید با افراد جدید و ایده های جدید در تماس خواهید بود[ترجمه ترگمان] زمانی که به کالج می روید، با افراد جدید و ایده های جدید آشنا می شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You're very sick, so you should avoid contact with others for now.
[ترجمه گوگل] شما بسیار بیمار هستید، بنابراین باید فعلا از تماس با دیگران خودداری کنید
[ترجمه ترگمان] تو خیلی مریضی، پس فعلا نباید با دیگران ارتباط برقرار کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تو خیلی مریضی، پس فعلا نباید با دیگران ارتباط برقرار کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a person considered useful or valuable as a means of gaining favor, getting specialized information, or of exerting influence; connection.
• مترادف: connection
• مشابه: acquaintance, in, liaison, reference
• مترادف: connection
• مشابه: acquaintance, in, liaison, reference
- He used his political contacts to further his career.
[ترجمه گوگل] او از ارتباطات سیاسی خود برای پیشرفت حرفه ای خود استفاده کرد
[ترجمه ترگمان] او از تماس های سیاسی خود برای پیشرفت بیشتر استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او از تماس های سیاسی خود برای پیشرفت بیشتر استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: communication.
• مترادف: touch
• مشابه: communication, liaison
• مترادف: touch
• مشابه: communication, liaison
- She was not in contact with her family while she was travelling.
[ترجمه گوگل] او در سفر با خانواده اش در تماس نبود
[ترجمه ترگمان] او در طول سفر با خانواده اش در ارتباط نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در طول سفر با خانواده اش در ارتباط نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They have lost contact with the pilot of the plane.
[ترجمه گوگل] ارتباط آنها با خلبان هواپیما قطع شده است
[ترجمه ترگمان] آن ها ارتباط خود با خلبان هواپیما را از دست داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها ارتباط خود با خلبان هواپیما را از دست داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: contacts, contacting, contacted
حالات: contacts, contacting, contacted
• (1) تعریف: to touch; to come into or be in physical contact with.
• مترادف: touch
• مشابه: brush, connect, graze, link
• مترادف: touch
• مشابه: brush, connect, graze, link
- If this cleaner contacts the skin, wash repeatedly with water.
[ترجمه گوگل] اگر این پاک کننده با پوست تماس پیدا کرد، مکرراً با آب بشویید
[ترجمه ترگمان] اگر این پاک کننده پوست را لمس می کند، مکررا با آب بشویید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اگر این پاک کننده پوست را لمس می کند، مکررا با آب بشویید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The customer abruptly raised his hand, which contacted the waiter's elbow and caused him to drop his tray.
[ترجمه گوگل] مشتری ناگهان دستش را بالا برد که با آرنج گارسون تماس گرفت و باعث شد سینی خود را رها کند
[ترجمه ترگمان] مشتری به تندی دستش را بلند کرد، که با آرنج پیشخدمت تماس گرفت و باعث شد سینی غذایش را بیندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مشتری به تندی دستش را بلند کرد، که با آرنج پیشخدمت تماس گرفت و باعث شد سینی غذایش را بیندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The bandage should not contact the wound directly.
[ترجمه گوگل] بانداژ نباید مستقیماً با زخم تماس داشته باشد
[ترجمه ترگمان] بانداژ نباید مستقیما با زخمش ارتباط برقرار کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بانداژ نباید مستقیما با زخمش ارتباط برقرار کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to be in communication with (someone).
• مترادف: communicate with, reach
• مشابه: call, inform, meet, notify, phone, see, tell, write to
• مترادف: communicate with, reach
• مشابه: call, inform, meet, notify, phone, see, tell, write to
- He's very late; did anyone contact him about the meeting?
[ترجمه Uncle Artin] او خیلی دیر کرده است، آیا کسی در مورد جلسه با او تماس گرفت ؟|
[ترجمه گوگل] او خیلی دیر کرده است آیا کسی در مورد جلسه با او تماس گرفته است؟[ترجمه ترگمان] خیلی دیر است؛ کسی در مورد جلسه با او تماس گرفته؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be in or make contact.
• مترادف: touch
• مشابه: connect, join, meet
• مترادف: touch
• مشابه: connect, join, meet
- The two wires contact here.
[ترجمه گوگل] دو سیم در اینجا با هم تماس دارند
[ترجمه ترگمان] دوتا سیم اینجا با هم ارتباط دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دوتا سیم اینجا با هم ارتباط دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: involving, maintaining, or caused by contact.
• مشابه: contagious
• مشابه: contagious
- They don't play contact sports at that school.
[ترجمه گوگل] آنها در آن مدرسه ورزش تماسی انجام نمی دهند
[ترجمه ترگمان] آن ها در آن مدرسه با ورزش های برخوردی بازی نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها در آن مدرسه با ورزش های برخوردی بازی نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Rabies is an animal contact disease.
[ترجمه گوگل] هاری یک بیماری تماس با حیوانات است
[ترجمه ترگمان] هاری یک بیماری تماس با حیوانات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هاری یک بیماری تماس با حیوانات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید