consummation

/ˌkɑːnsəˈmeɪʃən//ˌkɒnsəˈmeɪʃən/

انجام، اتمام، کمال، اوج، اجرا، پایان، انتها، فرجام، تکمیل ,انجام ,مقصد,کمال ,منتها

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of consummating; completion; fulfillment.
مترادف: completion, culmination, fulfillment
مشابه: accomplishment, achievement, attainment, conclusion, realization, termination

(2) تعریف: an ultimate conclusion; end.
مترادف: completion, culmination
مشابه: close, conclusion, denouement, end, finale, finish, termination

(3) تعریف: the bringing of a marriage to completion by the first act of intercourse.
مشابه: completion, culmination, fulfillment, realization

جمله های نمونه

1. a consummation devoutly to be wished
(شکسپیر) پایانی که باید از ته دل آرزو کرد

2. the consummation of a contract by mutual signature
به مرحله ی اجرا در آوردن قرارداد از طریق امضای طرفین

3. (shakespeare) it's a consummation devoutly to be wished
آن فرجامی است که باید پرهیزکارانه در آرزویش بود.

4. The paintings are the consummation of his life's work.
[ترجمه Arya.Arya] آن نقاشی ها حاصل یک عمر کار اوست.
|
[ترجمه شاه] نقاشی ها اوج کمال زندگی کاری او هستند
|
[ترجمه گوگل]نقاشی ها پایان کار زندگی اوست
[ترجمه ترگمان]نقاشی ها اوج کار او هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. What we are witnessing is the eager consummation that follows a long and passionate seduction.
[ترجمه گوگل]آنچه ما شاهد آن هستیم، کمال مشتاقانه ای است که در پی یک اغوای طولانی و پرشور است
[ترجمه ترگمان]چیزی که ما شاهد آن هستیم، اتمام اشتیاق است که از یک اغوا کننده طولانی و پر شور پیروی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. For if consummation was the obverse side of the coin at Niagara, death or the prospect of death was the reverse.
[ترجمه گوگل]زیرا اگر در نیاگارا رویه سکه به پایان رسید، مرگ یا چشم انداز مرگ برعکس بود
[ترجمه ترگمان]زیرا اگر به طور کامل قسمت obverse سکه در آبشار نیاگارا بود، مرگ یا چشم انداز مرگ وارونه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Then it seemed that the consummation would follow soon on the heels of its inauguration.
[ترجمه گوگل]پس از آن به نظر می رسید که به زودی در پایان افتتاحیه آن به پایان می رسد
[ترجمه ترگمان]آن وقت به نظر می رسید که به زودی روز افتتاحیه به پایان خواهد رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The principal must not interfere with the consummation of the agency or thwart the effectiveness thereof.
[ترجمه گوگل]مدیر عامل نباید در تکمیل نمایندگی دخالت کند یا اثربخشی آن را خنثی کند
[ترجمه ترگمان]مدیر نباید در پایان نمایندگی دخالت کند و یا اثربخشی آن را خنثی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The bold and brilliant dream still awaits its consummation.
[ترجمه گوگل]رویای جسورانه و درخشان هنوز در انتظار تحقق است
[ترجمه ترگمان]رویای شجاعانه و درخشان هنوز در انتظار آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But of this course the Sun makes consummation up in the South.
[ترجمه گوگل]اما در این مسیر خورشید در جنوب به کمال می رسد
[ترجمه ترگمان]اما در این درس خورشید در جنوب به اوج خود می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Whether or not it is completeness, consummation and gain don't change his humbleness.
[ترجمه گوگل]تمامیت و کمال و سود، تواضع او را تغییر نمی دهد
[ترجمه ترگمان]چه کامل باشد، چه کامل باشد و کسب تواضع و فروتنی خود را تغییر ندهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Death is to us change, not consummation, and the commencement of a new existence.
[ترجمه گوگل]مرگ برای ما تغییر است، نه کمال، و آغاز وجودی جدید
[ترجمه ترگمان]مرگ برای ما تغییر می کند، نه به نتیجه، و شروع یک زندگی جدید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The inane promise of consummation cannot attract people to around the Wheel of Law any longer.
[ترجمه گوگل]وعده نابخردانه به کمال رسیدن دیگر نمی تواند مردم را به اطراف چرخ قانون جذب کند
[ترجمه ترگمان]وعده هایی که به اوج خود می رسند نمی توانند مردم را به دور چرخ قانون جذب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Establishment and consummation of copyright collective management organization needs two steps.
[ترجمه گوگل]ایجاد و تحقق سازمان مدیریت جمعی کپی رایت نیازمند دو مرحله است
[ترجمه ترگمان]تاسیس و تکمیل سازمان مدیریت جمعی به دو مرحله نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• realization, culmination, perfection, completion

پیشنهاد کاربران

consummation of its hopes
بر باد رفتن آرزوهایش/ انتهای ارزوهایش
جماع
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : consummate
اسم ( noun ) : consummation
صفت ( adjective ) : consummate
قید ( adverb ) : consummately
اوج گیری
ازدواج کردن
وصال
زفاف

بپرس