• (3)تعریف: the bringing of a marriage to completion by the first act of intercourse. • مشابه: completion, culmination, fulfillment, realization
جمله های نمونه
1. a consummation devoutly to be wished
(شکسپیر) پایانی که باید از ته دل آرزو کرد
2. the consummation of a contract by mutual signature
به مرحله ی اجرا در آوردن قرارداد از طریق امضای طرفین
3. (shakespeare) it's a consummation devoutly to be wished
آن فرجامی است که باید پرهیزکارانه در آرزویش بود.
4. The paintings are the consummation of his life's work.
[ترجمه Arya.Arya] آن نقاشی ها حاصل یک عمر کار اوست.
|
[ترجمه شاه] نقاشی ها اوج کمال زندگی کاری او هستند
|
[ترجمه گوگل]نقاشی ها پایان کار زندگی اوست [ترجمه ترگمان]نقاشی ها اوج کار او هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. What we are witnessing is the eager consummation that follows a long and passionate seduction.
[ترجمه گوگل]آنچه ما شاهد آن هستیم، کمال مشتاقانه ای است که در پی یک اغوای طولانی و پرشور است [ترجمه ترگمان]چیزی که ما شاهد آن هستیم، اتمام اشتیاق است که از یک اغوا کننده طولانی و پر شور پیروی می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. For if consummation was the obverse side of the coin at Niagara, death or the prospect of death was the reverse.
[ترجمه گوگل]زیرا اگر در نیاگارا رویه سکه به پایان رسید، مرگ یا چشم انداز مرگ برعکس بود [ترجمه ترگمان]زیرا اگر به طور کامل قسمت obverse سکه در آبشار نیاگارا بود، مرگ یا چشم انداز مرگ وارونه بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Then it seemed that the consummation would follow soon on the heels of its inauguration.
[ترجمه گوگل]پس از آن به نظر می رسید که به زودی در پایان افتتاحیه آن به پایان می رسد [ترجمه ترگمان]آن وقت به نظر می رسید که به زودی روز افتتاحیه به پایان خواهد رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The principal must not interfere with the consummation of the agency or thwart the effectiveness thereof.
[ترجمه گوگل]مدیر عامل نباید در تکمیل نمایندگی دخالت کند یا اثربخشی آن را خنثی کند [ترجمه ترگمان]مدیر نباید در پایان نمایندگی دخالت کند و یا اثربخشی آن را خنثی کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The bold and brilliant dream still awaits its consummation.
[ترجمه گوگل]رویای جسورانه و درخشان هنوز در انتظار تحقق است [ترجمه ترگمان]رویای شجاعانه و درخشان هنوز در انتظار آن است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. But of this course the Sun makes consummation up in the South.
[ترجمه گوگل]اما در این مسیر خورشید در جنوب به کمال می رسد [ترجمه ترگمان]اما در این درس خورشید در جنوب به اوج خود می رسد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Whether or not it is completeness, consummation and gain don't change his humbleness.
[ترجمه گوگل]تمامیت و کمال و سود، تواضع او را تغییر نمی دهد [ترجمه ترگمان]چه کامل باشد، چه کامل باشد و کسب تواضع و فروتنی خود را تغییر ندهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Death is to us change, not consummation, and the commencement of a new existence.
[ترجمه گوگل]مرگ برای ما تغییر است، نه کمال، و آغاز وجودی جدید [ترجمه ترگمان]مرگ برای ما تغییر می کند، نه به نتیجه، و شروع یک زندگی جدید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The inane promise of consummation cannot attract people to around the Wheel of Law any longer.
[ترجمه گوگل]وعده نابخردانه به کمال رسیدن دیگر نمی تواند مردم را به اطراف چرخ قانون جذب کند [ترجمه ترگمان]وعده هایی که به اوج خود می رسند نمی توانند مردم را به دور چرخ قانون جذب کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Establishment and consummation of copyright collective management organization needs two steps.
[ترجمه گوگل]ایجاد و تحقق سازمان مدیریت جمعی کپی رایت نیازمند دو مرحله است [ترجمه ترگمان]تاسیس و تکمیل سازمان مدیریت جمعی به دو مرحله نیاز دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید: 📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم sum 📌 این ریشه، معادل "highest; total" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "highest" یا "total" مربوط هستند. ... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال: 🔘 sum: the ‘total’ amount resulting from addition 🔘 summit: the ‘highest’ point of something, especially a mountain 🔘 summary: a brief statement covering the ‘total’ or main points 🔘 sumptuous: something ‘high’ in quality, rich, or luxurious 🔘 summation: the act of bringing everything together into a ‘total’ 🔘 summarize: to give the ‘total’ or most important points of something 🔘 consummate: to bring something to its ‘highest’ or most complete state 🔘 summa cum laude: with the ‘highest’ honors, used in academic achievements 🔘 assume: to take responsibility as if it is a ‘total’ given fact 🔘 resume: to continue again from the ‘total’ of where something left off
consummation of its hopes بر باد رفتن آرزوهایش/ انتهای ارزوهایش