consternation

/ˌkɑːnstərˈneɪʃn̩//ˌkɒnstəˈneɪʃn̩/

معنی: حیرت، اشفتگی، بهت، بهت و حیرت
معانی دیگر: بهت زدگی، ماتی، دلهره، وحشت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: surprise and alarm, leading to panic, deep disappointment, or total confusion.
مترادف: agitation, perturbation, stupefaction
متضاد: composure, satisfaction
مشابه: alarm, anxiety, commotion, confusion, dismay, disturbance, panic, surprise, trepidation

- To the consternation of some conservative groups, it was announced that women would no longer be banned from Navy submarines.
[ترجمه گوگل] در کمال تعجب برخی از گروه های محافظه کار اعلام شد که زنان دیگر از زیردریایی های نیروی دریایی منع نخواهند شد
[ترجمه ترگمان] برای وحشت برخی گروه های محافظه کار، اعلام شد که دیگر زنان از زیردریایی های نیروی دریایی محروم نخواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to flee in consternation
با وحشت فرار کردن

2. The announcement created surprise and consternation.
[ترجمه گوگل]این اعلامیه باعث تعجب و حیرت شد
[ترجمه ترگمان]این اعلامیه موجب شگفتی و consternation شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The government's plans have caused considerable consternation among many Americans.
[ترجمه گوگل]برنامه‌های دولت باعث ایجاد حیرت در میان بسیاری از آمریکایی‌ها شده است
[ترجمه ترگمان]طرح های دولت موجب شگفتی بسیاری در میان بسیاری از آمریکایی ها شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There is some consternation among business leaders.
[ترجمه گوگل]در میان رهبران کسب و کار کمی تعجب وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در بین رهبران کسب وکار آشفتگی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His decision caused consternation in the art photography community.
[ترجمه گوگل]تصمیم او باعث ایجاد حیرت در جامعه عکاسی هنری شد
[ترجمه ترگمان]تصمیم او موجب حیرت جامعه عکاسی هنری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To her consternation, he asked her to make a speech.
[ترجمه گوگل]در کمال تعجب از او خواست که سخنرانی کند
[ترجمه ترگمان]در کمال تعجب از او خواست که سخنرانی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The thought of meeting him filled me with consternation.
[ترجمه گوگل]فکر ملاقات با او من را پر از حیرت کرد
[ترجمه ترگمان]فکر دیدار با او مرا از وحشت پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was filled with consternation to hear that his friend was so ill.
[ترجمه گوگل]از شنیدن اینکه دوستش خیلی بیمار است پر از حیرت شد
[ترجمه ترگمان]از شنیدن این خبر ناراحت شد که دوستش خیلی ناخوش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He looked at her in consternation.
[ترجمه گوگل]با تعجب به او نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]با حیرت به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To his consternation, when he got to the airport he found he'd forgotten his passport.
[ترجمه گوگل]در کمال تعجب وقتی به فرودگاه رسید متوجه شد پاسپورتش را فراموش کرده است
[ترجمه ترگمان]در کمال تعجب، وقتی به فرودگاه رسید، دید که گذرنامه اش را فراموش کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She stared at me in consternation.
[ترجمه گوگل]با تعجب به من خیره شد
[ترجمه ترگمان]او بهت زده به من خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The announcement of her retirement caused consternation among tennis fans.
[ترجمه گوگل]اعلام بازنشستگی او باعث تعجب طرفداران تنیس شد
[ترجمه ترگمان]اعلام بازنشستگی او موجب حیرت هواداران تنیس شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Many greeted his resignation with consternation.
[ترجمه گوگل]بسیاری از استعفای او با تعجب استقبال کردند
[ترجمه ترگمان]خیلی ها با حیرت از استعفای او استقبال کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That caused some consternation and I don't think the same person deputized again.
[ترجمه گوگل]این باعث تعجب شد و فکر نمی‌کنم همان شخص دوباره معاونت کند
[ترجمه ترگمان]این باعث شد که من دچار اضطراب بشوم و فکر نکنم آن شخص هم مثل من باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. No other material illustrates more vividly the political consternation and diplomatic uncertainty attendant on the accession of a new king.
[ترجمه گوگل]هیچ مطلب دیگری به وضوح حیرت سیاسی و عدم اطمینان دیپلماتیک ناشی از به قدرت رسیدن پادشاه جدید را نشان نمی دهد
[ترجمه ترگمان]هیچ ماده دیگری شفافیت سیاسی و ناظر سیاسی عدم قطعیت دیپلماتیک را بر جلوس یک پادشاه جدید نشان نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حیرت (اسم)
bewilderment, admiration, enthusiasm, wonder, surprise, amazement, wonderment, perplexity, astonishment, consternation, delight, rapture, puzzlement, quandary

اشفتگی (اسم)
turmoil, agitation, turbulence, chaos, perturbation, disorder, unrest, consternation, rummage, disorderliness, disquietude, inquietude, hullabaloo, tumble, turbulency, nonplus, garboil, tanglement, topsy-turvydom

بهت (اسم)
bewilderment, amazement, perplexity, consternation, stupefaction, stupor, bedazzlement

بهت و حیرت (اسم)
consternation

انگلیسی به انگلیسی

• amazement; alarm, shock, apprehension; dismay
consternation is a feeling of anxiety or fear.

پیشنهاد کاربران

سرافکندگی
ضد حال اساسی
To his consternation, when he got to the airport he found he'd forgotten his passport
وقتی رسید فرودگاه، فهمید پاسپورتو یادش رفته،
ضد حال اساسی خورد
The prospect of so much work filled him with consternation.
تصور اون همه کار حالشو گرفت.
.
سرخوردگی
در کمال تعجب و بهت
A feeling of worry, shock, or confusion/ a feeling of strong annoyance and anger, usually because of something bad that you cannot change or that is completely unexpected
احساس نگرانی، بهت، شوک، دو دلی و گیجی، احساس ناراحتی و خطر شدید از اتفاق بدی که نمی توان جلوی آن را گرفت یا از چیزی که کاملاً غیر مترقبه است.
...
[مشاهده متن کامل]

To Iran’s consternation, Israeli Foreign Minister Eli Cohen on April 20 inaugurated a permanent embassy in Turkmenistan, located just 17 kilometres ( 10. 6 miles ) from the Iranian border
The prospect of so much work filled him with consternation

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/consternation
وحشت
دلهره
• fear resulting from the awareness of a danger
When you have a sense of consternation you have become afraid, disoriented or completely befuddled
دلواپسی

بپرس